موضوع: "مناسبت ها"

دانشجو یا «دانش» جو؟

دانشجو یا «دانش» جو؟

✍️آن روزها که نه کنکوری بود و نه دانشگاهی، دانشمندانی بودند که به شوق یادگیری و فهم دانش از این شهر به آن شهر سفر می کردند، از چنگ پادشاهان می گریختند تا مبادا علمشان دست مایه «قدرت» و «ثروت» قرار بگیرد؛

?اما امروز:
?سالهاست که نام کنکور و ورود به دانشگاه ذهن جامعه ما را پر کرده است:

?از تبلیغات شهری و تلویزیونی و کتب آموزشی، تا اشتغال و ازدواج و خدمت سربازی و . . .

?جوان امروز ما محصور قانون نانوشته ای است که می داند تا سد کنکور را رد نکند و حداقل دست مایه ای به نام «لیسانس» را دریافت نکند، نه از اشتغال خبری هست و نه ازدواج و لاجرم باید خود را به سرعت برای خدمت سربازی آماده کند❗️

?انگیزه های ورود به دانشگاه آنقدر زیاد و متنوع است که «طلب دانش» گاهی به آخرین پله آن هم نمی رسد و انگار دستیابی به «قدرت» و «ثروت» جزء اولین اهداف و انگیزه ها قرار می گیرد.

?گویی که تنها هدف دانشجو اشتغال است و دانشجویی لاجرم باید به اشتغال ختم شود

?حال فرقی نمی کند که مثلاً فارغ التحصیل کشاورزی پشت باجه بانک بنشیند و دانش آموخته حقوق راننده تاکسی باشد❗️

?و اینجاست که با وجود انبوه دانشگاه و دانشجو در سراسر کشور هنوز تعداد «دانش- جو»یان ما در اقلیتند❗️

?بسیار اندکند آنها که به راستی در طلب علم و دانش پا به دانشگاه می گذارند و حقیقتاً در طول دوران تحصیل خود «دانش - جو» باقی می مانند❗️

?به امید روزی که همه دانشجویان ما حقیقتاً «دانش - جو» باشند❗️

?روز دانشجو مبارک?

۹۸/۹/۱۵

@ensane_armani

اکرام یا آزار؟

اکرام یا آزار؟

اکرام یا آزار؟

وقتی به نظر خودت برای مهمان سنگ تمام می گذاری و سفره را از غذاهای رنگارنگ پر می کنی، اما مهمان بیچاره نگران آن است که چگونه چنین سفره ای برای تو تدارم ببیند⁉️

وقتی آنقدر به مهمان تعارف می کنی که سهمیه غذای امروز و فردا و پس فردایش را هم پر می کنی و جایی برای هوا هم در معده اش باقی نمی ماند

وقتی تک تک رفتار مهمان را زیر ذره بین می گذاری و تعداد قاشق های برنج و عدد میوه هایش را هم حساب می کنی تا مبادا چیزی را از قلم بیندازد

و صدها رفتار ریز و درشت دیگری که به نام احترام به میهمان و اکرام او انجام می گیرد، اما آنچه قربانی می شود، آرامش و راحتی و گاه عزت و شخصیت مهمان است‼️

اینجاست که امام حسن عسکری می فرمایند:

?لا تُكْرِمِ الرَّجُلَ بِما يَشُقُّ عَلَيْهِ?
?هيچ كس را طورى اكرام مكن كه بر او سخت بگذرد.?

?میلادش مبارک?

 

غیبت اینترنت

غیبت اینترنت

در این هفته اکثر ما انتظار را تجربه کردیم

انتظار پدیده ای که با آن انس داشتیم، بسیاری از مشکلات روزمره مان با آن حل می کردیم و بسیاری از ارتباطات و دانشهای ما از طریق ان انجام می گرفت

وقتی قرار بود عکسهای یک مهمانی خانوادگی را برای دیگر افراد خانواده به اشتراک بگذاری و یک دفعه متوجه شدی که صفحه تلگرامت کار نمی کند

و وقتی برای اطلاع از یک جلسه یا کلاس ناچار می شوی به تماس یا پیامک متوسل شوی

وقتی برای جستجوی یک مطلب یا تحقیق و پژوهش روی سایت گوگل حساب می کنی و یکباره با صفحه غیر فعال آن مواجه می شوی

وقتی ناچار می شوی برای ارسال فایل به استادت کیلومترها راه طی کنی تا فایل پایان نامه را به دست او برسانی

و وقتی پس از مدتی از کل کل کردن و شوخی با دوستان قدیمی محروم می شوی و روحیه ات رو به افسردگی می رود

و  . . .

هزاران محرومیت دیگر و عدم آگاهی از ظهور مجدد «اینترنت» موجب می شود که دائم صفحه گوشی ات را چک کنی، اینترنت را قطع و وصل کنی، گوشی را خاموش و روشن کنی تا شاید اینترنت غایب پس از مدتی ظهور کند

 

اما . . .

انتظار و غیبت واژه ای است که ما سالهاست تنها آن را در گوشه کتابها و دعا ها و مساجد و برخی سخنرانی ها شنیده ایم

نه در متن زندگی

موعودی که معتقدیم قرنهاست منتظرش هستیم و قرار است همه مشکلات ما را حل کند و علم و عقل ما را رشد بدهد و همه جهان را به وحدت و همبستگی برساند.

اما . . .

غیر از لحظات دعا و سخنرانی نه انتظارش را می کشیم و نه برای آمدنش تلاش می کنیم

مسأله اینجاست که نه درکی از حضورش داریم و نه تجربه ای

و سالهاست با غیبت او عادت کرده ایم و به زندگی روزمره مان مشغولیم

اصلاً نمی دانیم که با حضور او جهان چگونه می شود و خود ما در چه وضعی قرار می گیریم

شاید اگر بدانیم که با حضورش عدالت و صلح در همه جهان برقرار می شود

و اگر بدانیم مهربانی و عشق در همه جهان گسترش می یابد

و اگر بدانیم که گره های علمی بشریت باز می شود و انسان بر همه عالم مسلط خواهد شد

و هزاران دانسته دیگر

شاید زندگی مان با انتظار او رنگ و بوی دیگری بگیرد!

 

پیشگویی امام صادق

پیشگویی امام صادق

سالهاست که امام صادق(ع) را به عنوان رئیس مذهب شیعه می شناسیم

سالهاست که سخنان و روایاتش مبنای فقه و احکام ماست.

و سالهاست که حوزه های ما بر مبنای «قال الصادق» ها می چرخد

اما . . .

گویی خود امام(ع) هم می دانست که در نهایت آنچه از او به آیندگان منتقل می شود همه حقیقت دین نیست،

می دانست که فرزندش(عج) در آخرالزمان با دیندارانی مواجه می شود که کتاب خدا را بر ضد امام تأویل می کنند و به استناد همان تأویل با او می جنگند.[1]

می دانست که دینش و سخنانش آنقدر تغییر می کند که وقتی امام آخرالزمان دین را به مردم عرضه می کند، انگار با امر جدیدی روبرو شده اند.[2]

و برای اینکه پیروان حقیقی اش از این آسیبها در امان بمانند آنان را از پیروی از اشخاص برحذر می دارد چرا که می داند که در نهایت همین اشخاص آنها را از دین خارج می کنند.[3]

و اینجاست که هشدارهایش دلهای منتظر را می لرزاند و آنها را در حیرت و سرگردانی عجیبی فرو می برد

و درنهایت راه حل اساسی را پیروی از فطرت معرفی می کند، راهی که خورشید پرستان و ماه پرستان را به سوی امام جذب می کند[4] و به او پیوند می دهد.

میلادش مبارک

 

پاورقی:

[1] وَ إِنَّ الْقَائِمَ يَخْرُجُونَ عَلَيْهِ فَيَتَأَوَّلُونَ عَلَيْهِ كِتَابَ اللَّهِ وَ يُقَاتِلُونَهُ عَلَيْه‏

قائم (عج) چنان است که بر او مي‏شورند و کتاب خدا را بر ضد او تأويل مي‏کنند. آن گاه به استناد همان تأويل، با او به جنگ برمي‏خيزند.

الغيبة للنعماني، ص: 297

 
[2] َ إِذَا قَامَ الْقَائِمُ ع جَاءَ بِأَمْرٍ جَدِيدٍ كَمَا دَعَا رَسُولُ اللَّهِ فِي بَدْوِ الْإِسْلَامِ إِلَى أَمْرٍ جَدِيد

«وقتي که (حضرت) قائم عليه السلام قيام نمايد، چيز جديدي مي آورد، چنانچه در بدو اسلام رسول خدا صلي الله عليه و آله مردم را به سوي امر جديدي فرا مي خواندند.»

بحار الأنوار، ج‏52، ص: 338

 
[3] مَنْ دَخَلَ فِي هَذَا الدِّينِ بِالرِّجَالِ أَخْرَجَهُ مِنْهُ الرِّجَالُ كَمَا أَدْخَلُوهُ فِيه‏

کسی که دین را به شخصیت ها بشناسد، همان شخصیت ها او را از دین خارج می سازند

الغيبة للنعماني، ص: 22

 
[4] ُ إِذَا خَرَجَ الْقَائِمُ ع خَرَجَ مِنْ هَذَا الْأَمْرِ مَنْ كَانَ يَرَى أَنَّهُ مِنْ أَهْلِهِ وَ دَخَلَ فِيهِ شِبْهُ عَبَدَةِ الشَّمْسِ وَ الْقَمَر

چون قائم (عج) قيام کند، کسي که خود را اهل اين امر مي‏پنداشته است، از اين امر بيرون مي‏روند. در مقابل، افرادي مانند خورشيد پرستان و ماه پرستان، به آن مي‏پيوندند.

الغيبة للنعماني، ص: 317

 

 

[1] وَ إِنَّ الْقَائِمَ يَخْرُجُونَ عَلَيْهِ فَيَتَأَوَّلُونَ عَلَيْهِ كِتَابَ اللَّهِ وَ يُقَاتِلُونَهُ عَلَيْه‏

قائم (عج) چنان است که بر او مي‏شورند و کتاب خدا را بر ضد او تأويل مي‏کنند. آن گاه به استناد همان تأويل، با او به جنگ برمي‏خيزند.

الغيبة للنعماني، ص: 297

 

[1] َ إِذَا قَامَ الْقَائِمُ ع جَاءَ بِأَمْرٍ جَدِيدٍ كَمَا دَعَا رَسُولُ اللَّهِ فِي بَدْوِ الْإِسْلَامِ إِلَى أَمْرٍ جَدِيد

«وقتي که (حضرت) قائم عليه السلام قيام نمايد، چيز جديدي مي آورد، چنانچه در بدو اسلام رسول خدا صلي الله عليه و آله مردم را به سوي امر جديدي فرا مي خواندند.»

بحار الأنوار، ج‏52، ص: 338

 

[1] مَنْ دَخَلَ فِي هَذَا الدِّينِ بِالرِّجَالِ أَخْرَجَهُ مِنْهُ الرِّجَالُ كَمَا أَدْخَلُوهُ فِيه‏

کسی که دین را به شخصیت ها بشناسد، همان شخصیت ها او را از دین خارج می سازند

الغيبة للنعماني، ص: 22

 

[1] ُ إِذَا خَرَجَ الْقَائِمُ ع خَرَجَ مِنْ هَذَا الْأَمْرِ مَنْ كَانَ يَرَى أَنَّهُ مِنْ أَهْلِهِ وَ دَخَلَ فِيهِ شِبْهُ عَبَدَةِ الشَّمْسِ وَ الْقَمَر

چون قائم (عج) قيام کند، کسي که خود را اهل اين امر مي‏پنداشته است، از اين امر بيرون مي‏روند. در مقابل، افرادي مانند خورشيد پرستان و ماه پرستان، به آن مي‏پيوندند.

الغيبة للنعماني، ص: 317

قانون جاذبه پیامبر

قانون جاذبه پیامبر

سالهاست که سازمانهای فرهنگی ما سعی دارند با الهام از تبلیغ و رسالت پیامبر(ص) :

با حیله ها و روشهای  مختلف جوانان را جذب کنند.

با ترفند مسابقه و جایزه، آنان را به خواندن کتاب تشویق می کنند.

با برگزاری اردوهای تفریحی و زیارتی آنها را به عضویت در تشکلها و سازمانها بکشانند.

با استفاده از امکانات الکترونیکی و شبکه های مجازی همان محصولات کلیشه ای قبلی را با قالب و بسته بندی جدید به جوانان عرضه کنند.

و برای نیل به این هدف :

صدها و هزاران مقاله و پایان نامه در این زمینه منتشر شده و نمره قبولی گرفته است.

صدها ساعت سخنرانی  انجام گرفته و هزاران جلد کتاب نوشته شده.

اما . . .

بازهم آنچه در انتها باقی می ماند تنها افرادی هستند که با علاقه و اعتقاد خود پیوسته اند و افراد حبابی و بادکنکی خیلی زود تبخیر می شوند!

مسأله اینجاست که مبلغین ما فراموش کرده اند که آنچه در دست دارند انسانی آگاه و باهوش است که خیلی زود بسته بندی ها را باز می کند، قالب ها را می شکند و نقاب ها را پس می زند و در نهایت به آنچه که خود می خواهد و می طلبد بازمی گردد.

اما حقیقتاً قانون جاذبه پیامبر چه بود؟

خداوند در یک آیه قانون جاذبه پیامبر را بیان کرده است:

فبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ

پس به رحمت الهى، با آنان نرمخو  شدى، و اگر تندخو و سختدل بودى قطعاً از اطراف تو پراكنده مى‏شدند.

 و بعد برای اینکه این جاذبه دوام داشته باشد توصیه می کند:

فاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلينَ

پس، از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه، و  با آنان مشورت كن، و چون تصميم گرفتى بر خدا توكل كن، زيرا خداوند توكل كنندگان را دوست مى ‏دارد. (اعراف۱۵۹)

مدیری را تصور کنید که بسیار مهربان و دلسوز است و به خاطری مهربانی اش دائم مورد مراجعه مردم قرار می گیرد و طبیعی است که این مراجعات فراوان، همراه با انتقاد، اعتراض، توهین و بی احترامی هم هست. حال خداوند به این مدیر دستور می دهد که پس از دیدن همه این بدرفتاری ها از مردم گذشت کند و بعلاوه آنقدر برای عقل و شخصیت این مردم ارزش قائل باشد که متواضعانه آنان را مورد مشورت خود قرار دهد.

و طبیعی است که چنین عملکردی دلهای سخت را هم نرم می کند و ۱۴ قرن انسانها را در نیروی جاذبه او قرار می دهد.

و شاید اگر بزرگان ما این آموزه ها را یاد می گرفتند، امروز شاهد بعضی اتفاقات نبودیم‼

 میلاد پیامبر(ص) مبارک

زندگی با مردم عراق

زندگی با مردم عراق

 

سفر اربعین ظاهراً همان سفر زیارتی کربلاست اما با کمی تفاوت:

 برای سفر کربلا سوار وسیله نقلیه می شوی، مستقیم به هتل می روی و تنها به حرم و شاید کمی بازار قناعت می کنی و باز می گردی.

 اما در سفر اربعین چند روز با مردم عراق زندگی می کنی، در کنارشان می خوابی با آنها غذا می خوری و  دردهایشان را می چشی:

 زنی که کیفش دزدیده اند و در نیمه شب درست بالای سر تو فریاد می کشد و ناله می کند.

 کودکی که نیمه شب در کنار مسجد کوفه برای مسافرکشی فریاد «کربلا کربلا» سر می دهد.

 راننده تاکسی که فارغ التحصیل حقوق است و به خاطر بیکاری به رانندگی رو آورده و برایت درد دل می کند.

 دختر کوچکی که با ایما و اشاره برای تو جای خواب فراهم می کند و خودش جای خوابت را می اندازد.

 و آن رزمنده عراقی که سالهای عمرش را با رژیم بعث جنگیده و فرزندانش به دست صدام کشته شده اند و با عشق تمام از تو در خانه اش پذیرایی می کند.

و ….

 تازه می فهمی که چقدر با آنها شباهت داری و چقدر می توانی دوستشان داشته باشی.

 شاید در هیچ سفر دیگری این فرصت برایت پیش نیاید که با مردم سرزمین دیگری زندگی کنی!

 

 

 

وحدت ایران و عراق

وحدت ایران و عراق

آنان که رویدادهای تلخ 8 سال جنگ میان ایران و عراق را به خاطر دارند بخصوص آنها که جان و مال و عزیزانشان را در این حملات از دست داده اند، شاید باور نکنند که امروز مردان و زنان عراقی اینگونه از دشمنان سابقشان پذیرایی می کنند و برایشان سنگ تمام می گذارند

 اما حقیقت این است که کینه و دشمنی نه در یک ملت به راحتی ایجاد می شود و نه به سادگی از میان می رود

 این رابطه سیاسی میان دولتمردان است که با یک معامله دیپلماتیک تیره و روشن می گردد

 اما اگر گذری به شعارهای دوران جنگ بیندازیم در می یابیم که پشت صحنه ماجرا چیست.

 سالها بود که نمازهای جماعت ما با شعارهای مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل، و مرگ بر صدام تمام می شد؛

 و تأمل در این شعار به نوعی هوشمندی ملت ایران را می رساند

با وجود بمباران های روزانه از سوی کشور عراق، و جنگ با سربازان عراقی، و شهادت هموطنات ایرانی هرگز شعار مرگ بر عراق بر دل و زبان مردم ما خطور نکرد و همواره دولتهای آمریکا و اسرائیل و انگلیس و شخص صدام را مسبب این جنایتها می دانستند

 از نظر ایرانیان ملت عراق هم خود تحت ستم و سلطه صدام و مستکبران خارجی بودند و در واقع دشمنی حقیقی با همسایه خود نداشتند

 اینگونه است که پس از سقوط صدام دوباره وحدت و حمایت ایران از مردم ستمدیده عراق بار دیگر وحدت و همدلی دیرینه دو ملت باز می گردد و امروز هر دو ملت برای همسایه دیرین خود سنگ تمام می گذارند و شعار «حُبُّ الحُسَينِ يَجمَعُنا» به طور خود جوش ورد زبان هردو ملت می شود

از «خوب» و از «بد»

از «خوب» و از «بد»

یادم هست در دوران مدرسه قبل از آمدن معلم، مبصرها وظیفه داشتند، کلاس را ساکت نگه دارند؛ و وقتی تذکراتشان مؤثر واقع نمی شد،  اسامی شاگردان را پای تخته سیاه می نوشتند: عده ای را «از خوب» و عده ای را «از بد»!

و این ماجرای همه آدمها در طول تاریخ است

برخی با یک خدمت یا محبت، برچسب «خوب» می زنند و با یک سوء تفاهم برچسب «بد»؛

برای بعضی آدمهای باکلاس، ثروتمند، تحصیل کرده «خوب» اند و آدمهای بی کلاس، فقیر و بی سواد، «بد»

گروهی با دیدن چادر، عبا، عمامه، ریش، تسبیح و انجام اعمال دینی شخص را تا نزدیکی های پیامبر بالا می برند و و با دیدن وضعیتی متفاوت در مرتبه شمر و یزید پایین می آوردند و . . .

و طبیعی است که وقتی کسی را خوب نامیدی، از او انتظار همه خوبیها را داری: صداقت، مهربانی، گذشت و فداکاری، شجاع، درستکاری و امانت

و بنابراین مشاهده خطایی بزرگ مثل دروغ یا خیانت، از این آدمهای «خوب» تو را آنچنان آشفته می کند، که ترجیح می دهی باور کنی همه آدمهای خوب خائن اند و یا به هیچ کس نباید اعتماد کرد!

اما غافل از اینکه پاسخ معادله را باید جای دیگری جستجو کرد؛ باید اندکی به عقب برگردی و ببینی که با کدام رفتار، گفتار و یا پنداری او را خوب و درستکار نام گذاشته ای!

و اینجاست که امام رضا(ع) می فرماید:

لَمْ يَخُنْكَ الاَْمينُ وَ لكِنِ ائْتَمَنْتَ الْخائِنَ

 امين به تو خيانت نكرده و ليكن تو خائن را امين تصوّر نموده اى.

 

 

طلب قدرناشناسی

طلب قدرناشناسی

اگر در مقابل محبت به همسرت قدردانی نمی بینی و تصمیم می گیری محبتت را کاهش بدهی،

اگر حس می کنی فرزندانت قدر محبت تو را نمی دانند و نسبت به آنها سرد می شوی،

اگر می بینی هرچه به دیگران خدمت می کنی، بازهم توقع آنها نسبت به تو بیشتر می شود و تصمیم می گیری که نیکوکاری ات را کاهش دهی،

باید بدانی که همه این رفتارها دارد تو را با سرعت هرچه تمام تر بالا می کشد و تو را به مرتبه بهترین مردم نزد خداوند می رساند، چرا که پیامبر(ص) فرموده است:

أَفْضَلُ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ مَنْزِلَةً وَ أَقْرَبُهُمْ مِنَ اللَّهِ وَسِيلَةً الْمُحْسِنُ يُكَفَّرُ إِحْسَانُه‏

بهترين مردم در نزد خداوند و نزديك ترين آنان به او، نيكوكارى است كه از نيكى او قدردانى نمى شود.

و شاید از این به بعد اصلاً دلت بخواهد هیچ کس از محبت و خدمتت قدردانی نکند!

اسارت انتخابی

اسارت انتخابی

قرنهاست که بشریت به دنبال آزادی می گردد و قرنهاست که انسانهای زیادی برای این حقیقت شیرین جنگیده اند و جان خود را فدا کرده اند.

و قرنهاست که انسانهای بسیاری برای افزایش آزادی خود، آزادی دیگران را محدود کرده  و آنان را به بردگی کشیده اند.

وسالهاست که مستکبران بسیاری با شعار آزادی و رهایی، آزادی و آزادگی بسیاری از مستضعفان عالم را گرفته اند.

اما . . .

حقیقت شیرین آزادی پیچیده تر از آن است که حتی به آسانی دست یافتنی باشد، چرا که سالها و بلکه قرنهاست که انسانها به دست خود آزادی خود را محدود می کنند:

آن لحظه که میزبانی برای آبروداری (بخوانید: فخر فروشی) در مقابل میهمانان خود را به رنج و تکلف می اندازد

آن زمانی که مردی برای بدست آوردن دختری با مهریه سنگین او موافقت می کند و خود را زیر دِین قرار می دهد.

و آن لحظه که سیاستمداری برای رسیدن به قدرت، خود را اسیر وعده هایش می کند

به قول امام حسن(ع) :

الْمَسؤولُ حُرٌّ حَتَّى يَعِدَ وَ مُسْتَرَقٌّ الْمَسْئُولُ حَتَّى يُنْجِز

انسان تا وعده نداده، آزاد است، اما وقتی وعده می دهد، زیر بار مسؤولیت می رود و تا به وعده هایش عمل نکند، رها نخواهد شد

به یاد باب الحوائج

به یاد باب الحوائج

همیشه فکر می کردم چرا نام زیارت یادآور درخواست دعا و برآوردن حاجات است. در حالی که کار اصلی امام رشد و هدایت به سوی کمال و تعالی و مقام خلافت الهی است نه نیازهای کوچک دست پایین!

اما تجربه سفر اربعین برخی سؤالات را پاسخ می دهد:

 وقتی در فضای تمیز و آب و هوای مطبوع حرم امام رضا(ع) می نشینی و به زیارت فکر می کنی، می توانی آرمانهایت را در آسمان خیال پرواز دهی و بزرگترین آرزوها و طی بالاترین مقامات را طلب کنی،

 اما وقتی در جاده های پر گرد و غبار و آفتاب داغ عراق قدم میزنی، مطالباتت هم عوض می شود

گاهی یافتن یک حمام یا سرویس بهداشتی تمیز بدون ازدحام جمعیت برایت آرزو می شود و تازه می فهمی چرا آنها که سالها به دنبال یک سرپناه، یک شغل، سیر کردن شکم خانواده و یا درمان یک بیماری، و رفع یک نیاز به این در و آن در می زنند، نمی توانند تصور آرمانهای بزرگ و آسمانی را از ذهن بگذرانند.

  و اینجاست که می فهمی رسیدن به بزرگترین آرمانها هم در گرو عبور از حوائج اولیه است و تازه می فهمی که چرا امامتِ انسان کامل که قرار است همه بشریت را به رشد و کمال نهایی برساند، بدون برپایی عدالت ممکن نیست

آری! همه چیز به عدالت ختم می شود

طواف اربعین

طواف اربعین

سفر اربعین هم برای خودش یک حج تمام عیار است

لباس احرامشان لباس عزای حسین است

هاجرش فاصله 80 کیلومتری را طی می کند

و در نهایت ابراهیم وار به دور حرم معشوق می گردد

عرفات ندارد؛ اما مگر می شود بدون شناخت فرسنگها راه را پیاده طی کرد؟

مشعر ندارد، اما مگر می شود بدون شعور خانه و زندگی و مال خود را وقف مهمانان بیگانه کرد؟

نه مراسم برائتی برگزار می کند و نه شعاری دارد، اما حقیقت «حُبُّ الحُسَينِ يَجمَعُنا » لرزه بر اندام مستکبران می اندازد

 وحدتها اینجا از دل است، وقتی در خانه دوستان عراقی بیتوته می کنی و بی هیچ مزد و اجرتی مهمان غذاهایشان می شوی، نمی توانی دوستشان نداشته باشی و ممنونشان نشوی.

 و اینجاست که درمی یابی راز حقیقت این اتحاد دشمن شکن در قربانی آن است

اسماعیلی که قرنها پیش، نه به صورت نمادین، بلکه حقیقتاً سربریده شد و امروز میلیونها زائر و حاجی دارد

آری !

إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَینِ حَرَارَةً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَبْرُدُ أَبَداً.

برای شهادت حسین (ع)، حرارت و گرمایی در دلهای مؤ منان است که هرگز سرد و خاموش نمی شود.

موکب مختار ثقفی

موکب مختار ثقفی

وقتی در مسیر پیاده روی اربعین قدم می گذاری، موکب های عراقی را می بینی که با نام مختار ثقفی نامگذاری شده و جالب اینجاست که در تمام آنها تصویر فریبرز عرب نیا مشاهده می شود!

انگار عراقی ها هم باورشان شده که تصویر مختار همین است!

هرچند این موضوع، تأثیر عمیق هنر و بازیگری را نشان می دهد اما از طرف دیگر دامنه شناخت را به محدوده هنر بازیگر محدود می کند!

بازیگر در نهایت هنرمندی اش آنچه خوانده و شنیده را نمایش می دهد

ماجرای شناخت ما از امام هم همین است. منبع شناخت ما هم مشتی اطلاعات تاریخی است که خوانده یا شنیده ایم و در نهایت امر ما می توانیم امام را از دریچه تاریخ نگاران آن زمان بشناسیم نه بیشتر

و طبیعی است که بسته به انبوهی حجم نوشته ها در هر زمینه، آن بعد زندگی امام برای ما پررنگ تر و تأثیر گذار تر است.

و اینجاست که گاه تعداد شعبه های تیر وارد شده به گلوی علی اصغر را حفظ می شویم اما یادمان می رود که اصلاً امام برای چه حرکت کرد و برای چه کشته شد

حالا تصور کن، امامی که این جمعیت میلیونی برای دیدن مزارش مرارتها را به جان می خرند و پیاده قدم می گذارند، امامی است که مظلومیت و تشنگی و کشته شدن خود و خانواده اش، بیش از شجاعت و آزادگی و عظمتش ورد زبانها شده است و اگر حقیقت امام با همه صفات الهی و کمالی اش به بشریت امروز شناخته می شد، چه بسا جمعیت میلیاردی همه عالم را به دنبال خود می کشاند.

و اگر امام زنده امروز با همه صفات کمالی اش و وعده صلح و عدالت جهانی اش به بشریت ستمدیده امروز معرفی شود، جمعیت میلیاردی جهان لبیک گوی او نخواهند بود؟!

 

سفر طاقت فرسا

سفر طاقت فرسا

سفر اربعین را از یک جنبه که نگاه می کنی، پر از مشقت است؛

گرمای طاقت فرسا، خستگی راه، امکانات محدود و ….

حالا تصورش را بکن این جماعت میلیونی با میل  خود آمده اند تا مشقت ها را انتخاب کنند.

 

کودک و نوجوان نازپرورده قرن بیست و یکم که فاصله خانه تا مدرسه را با سرویس طی می کرده، امروز فرسنگها راه را پیاده می رود

آنها که کل زندگی شان را در مقابل کولرهای پیشرفته  خودرو گذرانده اند ترجیح داده اند مسافتی طولانی را در زیر آفتاب داغ عراق قدم بزنند

جوانی که سالهاست فقط  از آشپزخانه مادر غذا می خورد و گاه به همان هم معترض است، امروز حاضر می شود از هر غذایی با هر کیفیتی استفاده کند.

 و همین ماجرا ادامه دارد در حمام و سرویس های بهداشتی و سالنهای استراحت و …

 چاره ای نداری که باور کنی نه جوانان دین گریزند و نه مردم تن پرور، بلکه انسان هدفدار آفریده شده و با وجود همه علاقه اش به آسایش و راحتی، قادر است تا برای هدفهای بزرگ ناملایمات بزرگی را هم تحمل کند؛

اما در همه اینها باید هدف را بفهمد، بچشد، و بخواهد و دوست بدارد تا سختی ها و مشقتهایش را به جان بخرد

و هرگز نمی توان انتظار داشت جوانان و مردم امروز برای هدفهای مردم دیروز فداکاری و جانفشانی کنند

اوج انسانیت

اوج انسانیت

دوست داشتم از تو بنویسم:

اما نه از دستهای بریده ات؛
که در انسانهای ناتوان بسیار است!

نه از لبهای تشنه ات؛
که روزه داران بسیاری در لحظه افطار تجربه اش کرده اند!

نه از قد و قامت رعنا و زیبایت؛
که باشگاه های پرورش اندام توان ساخت آن را دارند!

از خودت❗️

از پشت کردن به امان نامه ای که دولتمردان امروز هم توان چشم پوشی اش را ندارند❗️

از شجاعتی که برق شمشیرها و زوزه گرگها تکانش نمی دهد اما گریه چند کودک تشنه آنقدر بی تابش می کند که سر به بیابان می گذارد و تن به شمشیر می سپارد❗️

اصلاً تو هم مثل پدرت جمع اضدادی❗️

آری امروز دستهای بریده بسیار است! دستهای قلم شده از حمله دشمن هم کم نیست!

ایثارگران در راه دین و وطن فدا شده هم بسیارند!

اما :
کدام مردی است که دستهایش را فدای سیراب کردن چند کودک تشنه کند؟

کدام رزمنده ای است که باور کند آب دادن به سپاه دشمن هم دینداری است و سیراب کردن کودکان هم آرمانی برای ایثار و جانفشانی؟

کدام صاحب بصیرتی است که باور کند مرز دشمن نه مرز جغرافیایی است و نه فیزیکی ؟

دشمن می تواند در خانه امام حسن باشد و دوست در سپاه یزید

و آنچه مرز این دو را می شناساند شناخت انسانیت است.

و امروز می خواهم از اوج انسانیت تو بنویسم.

 فقط همین!

أَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِيمِ وَ التَّصْدِيقِ وَ الْوَفَاءِ
شهادت مي دهم براي حضرتت به تسليم و تصديق و وفا

 

علت بی صداقتی

علت بی صداقتی

ظرفی که سالم و شفاف باشد، آب را زلال و صاف نشان می دهد، اما ظرفی که ترک برداشت و شکستگی پیدا کرد، به مرور، دور محل شکستگی اش جرم می گیرد و آب را هم کدر می نمایاند.

آدمها هم همین اند

دلی را که سالم نگه داری، برایت صاف و زلال رفتار می کند؛

اما دلی را که با خشم و عصبانیت بشکنی، ترک می خورد

و از ترس شکستن دوباره ناچار می شود برایت فیلم بازی کند

در تمام لحظه های برخوردش با تو سناریو می نویسد تا صحنه را مطابق میل تو بیاراید ( و البته غیر از آنچه که هست نمایش دهد) تا مبادا آتش خشم تو را شلعه را دوباره شعله ور کند

و در نهایت فریاد تو از بی صداقتی دوستان و اطرافیان و فرزندانت بلند می شود که «چرا همه به من دروغ می گویند؟!»

و اینجاست که سخن امام هادی(ع)، هدایتگر راه ما می شود که فرمود:

 

از كسى كه براو خشم گرفته اى ، صفا و صميميّت مخواه

عزت و عدالت

عزت و عدالت

فاصله طبقاتی میان فقیر و غنی، همواره برای فقرا و عدالت طلبان آزارنده بوده و حاکمان هریک به طریقی ارائه راه حل می نمودند:

گروهی له شدن گروهی از طبقات را در زیر چرخ توسعه کشور گریز ناپذیر می دانستند

گروهی فقرا را به مقاومت و تحمل توصیه می کردند و اغنیاء را به انفاق و صدقه.

اما حدیث پیامبر(ص) از یک راه حل زیبا پرده برمی دارد؛ آنجا که می فرماید:

إِنَّمَا جُعِلَ الْأَضْحَی لِشِبَعِ مَسَاكِينِكُمْ مِنَ اللَّحْمِ فَأَطْعِمُوهُم‏

خداوند عيد قربان را قرار داد تا مستمندان از گوشت سير شوند، پس از گوشت قربانى به ايشان بخورانيد.

وقتی قرار بود، حاجیان برای ادای تکلیف و جهت صحیح انجام دادن حج خود به ذبح قربانی اقدام کنند، فقرا نه تنها از گوشت این قربانیان بهره مند می شدند، بلکه هرگز احساس صدقه گرفتن نمی کردند و عزت نفس و آبروی آنان نیز در معرض خط قرار نمی گرفت.

ضمن اینکه با نامگذاری عید و جشن بر روی این روز عزیز آنقدر فضای جشن و شادی در جامعه پراکنده می شد که کسی احساس ترحم و حقارت نمی کرد و  همه در کنار هم از شادی جشن لذت می بردند

و اینجاست که درمی یابیم یافتن راه حلی برای کاهش فاصله فقیر و غنی باید با حفظ عزت و کرامت انسان ها همراه باشد

#هدفمندی_یارانه_ها

بت پرستی یا خداپرستی

بت پرستی یا خداپرستی

 تعبد واژه غریبی است!

گاه بسیار زیبا و متعالی است و گاه بسیار محقر و ناچیز.

 گروهی معبود را عاقلانه می شناسند و عارفانه عبادت می کنند و عاشقانه می پرستند.

 و گروهی بر اساس آنچه از اجداد و نیاکان و رسانه ها شنیده اند معبود را به نیکی یاد می کنند و از ترس عذابی که ندیده اند برده وار اطاعت می کنند!

 تردیدی نیست که معبود گروه اول باید موجودی بزرگ و متعالی باشد ورنه یک بت سنگی و چوبی چگونه قادر خواهد بود تا برانگیزاننده حس عشق و پرستش باشد

 اما . . .

 عبادت گروه دوم :

حتی اگر اطاعت خدایی باشد که از بزرگان شنیده اند بازهم خدای کوچکی است که تنها قادر به  معامله است؛ عمل می ستاند و مزد می دهد؛ خطا می بیند و کیفر می کند و در نهایت می تواند پادشاه عادلی باشد!

 و اینجاست که باید باور کنیم که :

شناخت مقدمه هر عبادت و اطاعتی است چه رسد به اطاعتی که منجر به فدا شدن در راه معبود باشد.

 و این حقیقتی است که مولا علی(ع) در دعای کمیل به روشنی بیان می کند:

 أ تُسَلِّطُ النَّارَ . . .َ عَلَى قُلُوبٍ اعْتَرَفَتْ بِإِلَهِيَّتِكَ مُحَقِّقَةً وَ عَلَى ضَمَائِرَ حَوَتْ مِنَ الْعِلْمِ بِكَ حَتَّى صَارَتْ خَاشِعَةً وَ عَلَى جَوَارِحَ سَعَتْ إِلَى أَوْطَانِ تَعَبُّدِكَ طَائِعَةً؟

 آيا آتش را بر دلهايى مسلط می کنی كه بر پايه تحقيق، به خداونديت اعتراف‏ كرده و بر نهادهايى كه معرفت به تو آنها را فرا گرفته تا آنجا كه در پيشگاهت خاضع شده اند؟

 و بیهوده نیست که :  روز عرفه مقدمه عید قربان است!

روز عرفه و عید قربان مبارک

عدالت و امنیت

عدالت و امنیت

عدالت و امنیت خواسته های فطری بشرند

اما گاه تمایل به عدالت و ترسِ از دست دادن امنیت حق طلبان را به تردید می اندازد و از آن جهت است که در طول تاریخ ترس از قدرت زورمداران فساد آور گشته و مظلومان را به سکوت وا داشته است.

ترس بنی اسرائیل از قدرت فرعون

بیم اهل شام از مکر معاویه

و واهمه کوفیان از خشم یزید و ابن زیاد

همه و همه گودال هایی است که حق طلبان ضعیف را بر زمین زده و آنان را از پاسخگویی به ندای فطرتشان بازداشته است.

اما گاه نوید امنیت از سوی انسانی کامل می تواند خاطری آسوده و آرام بسازد تا انتخاب را آسانتر کند

و اینجاست که امام جواد(ع) می فرماید:

لايَضُرُّكَ سَخَطُ مَنْ رِضاهُ الْجَوْرُ.

تو را زیان نمی‌رساند، خشم آن کسی که رضا و خشنودیش جور و ستم است.

گویی امام امنیتی فراتر و بزرگ تر از حفظ جان و مال و آبرو نوید می دهد که حتی سر بریده بر بالای نیزه را هم زیان حساب نمی کند و آن حفظ فطرت و عزت والای انسانی است.

آری خشم ستمگر نمی تواند آدمی را در حفظ فطرت و حقیقت انسانی اش ناتوان کند

تنهایی علی(ع)

تنهایی علی(ع)

می گویند ما اهل کوفه نیستیم علی(ع) تنها بماند

 مگر علی(ع) فقط در کوفه تنها بود؟

علی(ع) در مکه هم تنها بود

در آن مهمانی عشیره هیچ کس جز علی(ع) نبود که دعوت پیامبر را پاسخ گوید

 علی(ع) در مدینه تنها بود وقتی در مقابل ناله های فاطمه(س)‌ راهی جز سکوت نداشت

 و تنهایی علی(ع) در کوفه آنجاست که در مقابل سلونی قبل ان تفقدونی اش پاسخی نیست

 و امروز بازهم امام تنهاست وقتی قرنهاست در برابر حاکمیت مستکبران و زور مداران چاره ای جز صبر و انتظار ندارد

 و برای این امام چه اهل کوفه باشی و چه کربلا و چه ایران و چه هرکجای عالم فرقی نمی کند

 امام باز هم تنهاست

کدام انتظار؟

کدام انتظار؟

✍️قرنهاست برای ولادتش جشن می گیریم و سالها برای آغاز ولایتش❗️
و قرنهاست برای آمدنش انتظار می کشیم❗️
اما نمی دانیم برای چه آمده بود و برای چه رفت و برای چه قرار است دوباره بیاید!
فقط سخنرانها گفتند، شعرا سرودند، مداحها خواندند و ماهم تکرار کردیم که :
«خداکند که بیایی!»
می گوییم منتظریم، چون گفته اند انتظار افضل اعمال است و ما هم مثل دیگران تصمیم گرفتیم منتظر باشیم تا ثواب ببریم!

?اما چگونه⁉️

?تنها راه حلمان خواندن دعای عهد و فرج هر روزه است و دعای ندبه هفتگی و سفری به جمکران و در کنارش هم کمی اشک و آه و گریه و ناله ❗️
و بعد هم می رویم به دنبال زندگی روزمره مان❗️

?اما اگر باور کنیم که «او برای اثبات انسان می آید»، آن وقت است برای منتظر بودن نه به دنبال ذکر می گردیم و نه عبادت خاص❗️

?برای منتظِر بودن، کافی است که باورها، اندیشه ها، احساسات، عواطف، دریافتها و تحلیل هایمان به منتظَر شبیه باشد.

?و تازه می فهمیم که اعمال ما چقدر با حقیقت انتظار فاصله دارد❗️

?گاهی یادمان می رود که امام با عدالت می آید و منتظر، کسی است که، نسبتش با عدالت قریب باشد، چه شیعه اثنی اشعری باشد، چه خورشید پرست و ماه پرست❗️

?و آنها که با نسبتشان با عدالت غریب است و با عدالت غریبه اند هرگز نمی توانند منتظر باشند❗️
فرقی نمی کند که به چه مکتبی، مرامی، مذهبی و دینی متصف باشند❗️

۹۷/۸/۲۶

خواستن توانستن است

✍️سالهاست که می گویند سیاست حقه بازی است و حکومت داران ناگزیر از حیله و نیرنگ اند❗️

?چه رسد به اینکه کسی را بالاجبار و با تهدید وارد حکومت کنند و بر خلاف میل باطنی اش ولیعهد شود❗️

?آن وقت است که وسوسه های مأمور و معذور بیش از هرچیز دیگری می تواند به کارش بیاید و او را به تأیید آنچه که حاکمان و دولتمردان انجام می دهند، وادار کند❗️

اما تجربه امام رضا (ع) نشان داد که می شود با زور وارد حکومت شد؛ اما در مقام ولیعهدی چنان مبارزه کرد که حاکم نتواند حضور ولیعهد منصوب خودش را تحمل کند و ناچار به حذف او شود‼️

⬅️خواستن توانستن است و هیچ مصلحتی قادر نخواهد بود راه سازش با ظلم را برای طالبان حق و عدالت باز بگذارد▪️

۹۷/۸/۱۷

 

پذیرش نامرد

✍️خیلی سخت است نامرد را ببینی و بشناسی و با این حال با او صلح کنی و اختیار امور امت را به او بسپاری❗️

✍️اگر آرمانت فهمیدن و شناختن مردم نبود شاید هزاران راه برای حفظ حکومت و تحقق امامت بود❗️

?هزاران راه غیبی و آسمانی بود که تو به آنها قادر بودی و دشمنان ناتوان❗️

?اما …

?تو خلیفه همان پیامبری بودی که 23 سال تلاش کرد تا به مردم بفهماند و بشناساند❗️

?تو جانشین همان امیری بودی که 25 سال سکوت کرد تا مردم خودشان انتخابش کنند❗️

⬅️و نمی دانم اگر امروز هم بودی، پس از آن که مردم معاویه ها را شناختند و از آنها بیزاری جستند، بازهم حاضر به پذیرش آنها می شدی؟

 



آرمان پیامبر

✍️ پیامبر که آمد، آنها که درستکاری اش را دیدند، دوستش داشتند و آنها که خدای یگانه اش را باور کردند، به او ایمان آوردند.

?اما خدا خواست که او هم با وجود عظمتش و علم و رحمت بی اندازه اش جسمی دنیایی و عمری محدود داشته باشد تا مردم یاد بگیرند به شخص اکتفا نکنند، سخنان را بشنوند و حقیقت را خودشان بشناسند تا پس از رفتن مردان آسمانی حقیقتشان عوض نشود و آرمانهایشان را فراموش نکنند.

▪️اما باز، پس از رحلتش همه در ماتم و عزایش متحد بودند و در پیروی از آرمانهایش فرقه فرقه!

⬅️ و امروز ما نیز پس از چهارده قرن در عزاداری و سیاهپوشی و تعطیلی اش امت واحده ایم؛ اما هریک آرمانی برای حرکتش می سازیم و هدفی برای نبوتش می تراشیم و دیگران را به هدفهای کوچک خودمان دعوت (و گاه وادار) می کنیم❗️

?و اصلاً یادمان رفته که هدف اصلی بعثتش مکارم اخلاق بود و هدف رسالتش آزاد کردن انسانها از اسارت‼️

? ويَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ (اعراف١٥٧) ?
97/8/15

 

درد دلی با امام

?این روزها همه جا سخن از توست :
▪️اما نه خودت
▪️لبهای تشنه ات
▪️سر بریده ات
▪️بدن بی کفنت

◾️و هرچیز دیگری که بتواند ماجرای تو را دردآور و سوزناک تصویر کند❗️

♦️اما دل من برای خودت تنگ شده

?برای آن زندگی پر از عزت و عظمتت
?برای آن سخنان حکیمانه ات

? و برای آن وجود پر از عظمتی که همه هدف و رسالت و امامتش نجات مردم از جهالت و گمراهی بود

?و بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَعِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَهِ وَ حَيْرَهِ الضَّلاَلَهِ?

۹۷/۸/۴
کربلا حرم امام حسین (ع)

@ensane_armani

زیارت قبول

✍️سالهاست که این تعبیر را می شنویم و به کار می بریم

?و سالهاست که زیارت برای عده ای حضور فیزیکی در یک حرم است و چسبیدن به چهاردیواری یک ضریح طلایی❗️

❓و سؤالی که معمولاً به ذهن ما نمی رسد این است:
❓چه رابطه ای میان این چسبیدن و مقبولیت می تواند باشد ؟
❓و در نهایت چگونه می تواند مستحق آن همه توصیه و پاداش باشد؟

⬅️اما اگر تصور کنیم که زیارت قرار است با شناخت امام آغاز شود و قرار است کمال همنشین در ما اثر کند و ما را به گِلی خوشبوی تبدیل کند، آن وقت همه این معماها هم حل می شود✅

?قرار است تصور کنی که به دیدن کسی می روی که گنجینه خوبیهاست و قرار است تا آنجا که می توانی و (البته می خواهی) از این گنجینه دریافت کنی.

?یعنی :
?هدف نهایی زیارت، «مثل امام شدن» است و می تواند لایق آن همه توصیه و پاداش باشد و رسیدن به این هدف نه حضور فیزیکی می خواهد و نه چسبندگی❗️
?تنها یک شناخت می خواهد و یک اراده ❗️
همین‼️

۹۷/۸/۳
? در مسیر کربلا

 

چرا مرگ بر آمریکا؟

وقتی ندانیم اساس مشکل ما با آمریکا چه بود، تصور می کنیم مشکل ما با یک نام و یک پرچم است که همان هم با یک برجام و مذاکره و امثال آن حل می شود❗️

وقتی ندانیم تصور می کنیم که برای همه مردم غیر مسلمان باید آرزوی مرگ کنیم

وقتی ندانیم تصور می کنیم که باید همه حکومتها را یا به زور اسلامی کنیم و یا شایسته مرگ بدانیم 

اما وقتی بدانیم که اساس مشکل ما خوی استکباری و سلطه جویی آمریکاست، آن وقت می توانیم هم مردم آمریکا را دوست بداریم و هم علم و تکنولوژی آمریکا را بیاموزیم و تنها شعار مرگ را نثار خوی استکباری بدانیم.

اما …
◾️گاهی به نفعمان است که ندانیم و نپرسیم و نفهمیم و نفهمانیم‼️

چرا که آن وقت شعارهای ما دامنه بسیاری از مستکبران داخلی را هم خواهد گرفت‼️

▪️آنها که بدون رجوع به خواست و اراده ملت قانون تصویب می کنند

▪️آنها که به نام دین و انقلاب اندیشمندان و عدالت خواهان را در بند می کشند

▪️آنان که بر جایگاه قضاوت نشسته و در انتقام جویی از دشمنان شخصی خود به هیچ اصل و قانون و اخلاقی پایبند نیستند

و …

آری استکبار خوی شیطان است
چه لانه جاسوسی آمریکا باشد چه مسؤولین جمهوری اسلامی❗️

 

قصه دین و سیاست

قصه دین و سیاست

قرنهاست که در طول تاریخ بشر دینی بوده و سیاستی!

هربار که پیامبری می آمد و سیاست حاکمان را زیر ذره بین می گذاشت، دعوای دین و سیاست آغاز می شد:

اگر خداپرستی محمد(ص) کاری با برده داری و اشرافیت قریش نداشت هیچ وقت آنان نگران دین جدید محمد(ص) نمی شدند.

اگر عدالت علی(ع) کاری با کاخ سبز معاویه نداشت، هیچ کس نگران بی نمازی علی(ع) و جنگ او با قرآنهای سر نیزه نبود!

و اگر زندگی حسین(ع) هیچ لطمه ای به حاکمیت یزید وارد نمی کرد، نه از دین خارج شده بود و نه عاشورایی رخ می داد!

 

آن روز که مدرس فریاد پیوند سیاست و دیانت را سر داد، و آن روز که به دست انقلاب خمینی(ره) پیوندی عمیق بین دین و سیاست رقم خورد، قرار بود سیاست ما، بر مبنای دین و اخلاق و عدالت علوی شکل بگیرد

اما پیوند دین و سیاست دو فرزند می تواند داشته باشد:

وقتی دین آنقدر قدرتمند باشد که بتواند حکومت و سیاست را به خدمت بگیرد، حکومتی عادلانه و مردمی متولد خواهد شد.

اما وقتی طلب قدرت و حکومت بسیار قدرتمندتر از باورهای دینی باشد، چاره ای نیست که دین در خدمت سیاست قرار بگیرد و دینی سیاسی به دنیا آورد.

و در این صورت سالها باید طول بکشد تا این دین آمیخته با باورهای مصلحتی و وارداتی، پاک شود و به حقیقت فطری و الهی خود باز گردد

و گاه این بازگشت هزینه ای چون تکه تکه شدن بزرگترین انسان روزگار را خواهد داشت

 

دادگاه یزید

دادگاه یزید

آن روزها که رسانه نبود 60 سال طول می کشید تا حسین(ع) به عنوان یک خارجی، متهم شود و به شهادت برسد

اما باز با تلاش منبرها و جیره خواران یزید، در نهایت گروهی باور کردند که حسین(ع) از دین امیرالمؤمنین یزید(!) خروج کرده و منحرف شده است.

بالاخره کینه دیرینه یزید به نتیجه رسید، با اندک بهانه ای دادگاه حسین(ع) را برپا کرد او را در صحرایی دور از چشم مردمان، محاکمه کرد و به شهادت رساند!

و اصولاً دادگاهی که حاکم ظالم بر اساس کینه خودش و قضاوت خودش و محاکمه خودش و بدون وکیل برگزار کند نمی تواند علنی و در جلو چشم مردمان باشد!

دادگاه حسین(ع) تمام شد و تنها یک وکیل مدافع داشت!

آن هم سخنان افشاگرانه زینبی که پشت پرده دادگاه غیر علنی را به تصویر کشید و حاکم و قاضی را در جلو چشم مردمان محاکمه کرد!

شاید اگر زینب(س) نبود، تاریخ نگاران تنها صحنه شمشیر کشیدن حسین(ع) و سر بریده اش را نمایش می دادند!

هرچند برای حسین(ع) کمی دیر بود

اما سخنان زینب برای همه تاریخ کافی بود تا گوهر حقیقت را از زیر خروارها گرد وغبار بیرون بکشد و چهره درخشان حسین(ع) را برای همه تاریخ به نمایش بگذارد.

برای امام حسین(ع)

▪️محرم که می آید دلها برای مجالس امام حسین(ع) پر می کشد.
▪️و اصلاً کار کردن در مجلس امام حسین(ع) حس دیگری دارد
▪️زنی که از کارهای روزمره خانه خسته می شود آنجا تا دیر وقت جارو می کشد، پذیرایی می کند و احساس خستگی نمی کند
▪️نوجوانی که گاه کارهای شخصی خودش را به زحمت انجام می دهد، آنجا مثل فرفره به این طرف و آن طرف می دود
▪️و در همه این حالات یک عبارت مشهور است که ذهن را نوازش می دهد: «برای امام حسین(ع)»
▪️اما اگر بدانیم این قله انسانیت و معلم بزرگ آزادگی درخواستی دارد که نه محدود به مجلس عزا و تولد است و نه منحصر در ماه محرم.
▪️درخواست او عمل به یک توصیه است که در تمام زمان ها و مکان ها می تواند رضایتش را فراهم کند.
امام(ع) فرموده است :

♦️إنَّ حَوائِجَ النّاسِ إلَیکم مِن نِعَمِ اللهِ عَلَیکم؛فَلا تَمَلُّوا النِّعَمَ
♦️نیاز های مردم به شما از نعمتهای خدا بر شما است، پس از این نعمت خسته نشوید


و همه اینها می تواند «برای امام حسین(ع)» انجام شود:
• ارباب رجوعی که مشکلش با کمی وقت گذاشتن من حل می شود
• عابر پیاده ای که آدرسش را با کمی توضیح دلسوزانه من پیدا می کند
• و هزاران دست نیاز کوچک و بزرگ که روزانه به سوی ما دراز می شود

 

مقایسه ای میان غدیر و داستان خلقت انسان

مقایسه ای میان غدیر و داستان خلقت انسان

بزرگی1 می گفت: غدیر داستان انسان است.

ماجرای غدیر را که نگاه می کنی، به یاد جانشینی انسان در روز خلقتش می افتی:

آن روز که خداوند در میان فرشتگان، دست انسان را بلند کرد و فرمود:

 می خواهم در روی زمین جانشینی قرار دهم

خداوند هم می دانست بدون جانشینی انسان، هدف خلقتش ناتمام می ماند؛ چرا که هیچ کس جز انسان قادر به شناخت «این گنج مخفی» نیست!

و در نهایت فرشتگانی که تا آن روز جز برای خداوند سجده نکرده بودند، امر به سجده بر انسان شدند

گویی خدا فرمود: هر که من مسجود اویم، پس اینک انسان مسجود اوست!

 

اما یک تفاوت داشت:

این بار این انسان بود که جانشینی خود را باور نکرد!

باور نکرد که می تواند در زمین خدایی کند و جانشین خدا شود

و باز این خداوند بود که درس روز ازل را سالها برای انسان تکرار کرد:

نوح و ابراهیم و موسی و عیسی را جانشین خود را کرد تا به انسان نشان دهد که می تواند!

و باز هم محمد(ص) دست علی(ع) را گرفت و او را جانشین خود کرد تا مردم حاضر در صحنه یاد بگیرند!

و گویی فرمود: که این خبر جانشینی را حاضرین به غایبین برسانند تا همگان در طول تاریخ باور کنند که با زندگی علی وار می توانند جانشین پیامبر خدا و جانشین خدا باشند!

و این هدف نهایی خداوند از خلقت انسان است!



1 . دکتر احمدی نژاد

رسانه غدیر

رسانه غدیر

غدیر را که نگاه می کنی، انگار همه چیز حول محور رسانه می چرخد؛

آنچنانکه همه رسالت ۲۳ ساله پیامبر(ص) وابسته به فعالیت رسانه ای او بود!

رسانه پیامبر رودخانه زلالی بود که پیام الهی را آنگونه که خداوند می خواست به دریای امت ابلاغ می کرد

اما . . .

از آن روزی که قرار شد، دوربین ها رسالت رسانه را به عهده بگیرند ماجرا طور دیگری رقم خورد:

گاهی دوربین چشمش را بر روی همه دستورات و ارزشهای انسانی و اخلاقی یک دین می بندد و تنها جنگ و کشتار داعشیان را نشان می دهد

گاهی سیره آسمانی و سخنان ارزشمند اهل بیت را فراموش می کند و تنها چند تصویر قمه زنی را از لنز دوربینش عبور می دهد

 

اما رسانه که زلال باشد پیام را آنچنان می رساند که پس از  قرن ها لبیک می پذیرد و شیرینی پیامش، سخنش و اندیشه اش روح را می نوازد و قلبها را زنده می کند

عید غدیر مبارک

رسانه غدیر

غدیر را که نگاه می کنی، انگار همه چیز حول محور رسانه می چرخد؛

آنچنانکه همه رسالت ۲۳ ساله پیامبر(ص) وابسته به فعالیت رسانه ای او بود!

رسانه پیامبر رودخانه زلالی بود که پیام الهی را آنگونه که خداوند می خواست به دریای امت ابلاغ می کرد

اما . . .

از آن روزی که قرار شد، دوربین ها رسالت رسانه را به عهده بگیرند ماجرا طور دیگری رقم خورد:

گاهی دوربین چشمش را بر روی همه دستورات و ارزشهای انسانی و اخلاقی یک دین می بندد و تنها جنگ و کشتار داعشیان را نشان می دهد

گاهی سیره آسمانی و سخنان ارزشمند اهل بیت را فراموش می کند و تنها چند تصویر قمه زنی را از لنز دوربینش عبور می دهد

و گاه همه عظمتهای یک مرد، اندیشه های زلال، اخلاق آسمانی و سخنان شجاعانه اش را سانسور می کند و تنها صحنه پرتاب پیراهنش را به نمایش می گذارد!

وقتی قرار است استکان آلوده ای آب زلال را به دهانها منتقل کند، پیامش آنچنان چندش آور می شود که انگار همه پیامهایش تا ابد بوی تعفن می دهد

 

اما رسانه که زلال باشد پیام را آنچنان می رساند که پس از  قرن ها لبیک می پذیرد و شیرینی پیامش، سخنش و اندیشه اش روح را می نوازد و قلبها را زنده می کند

عید غدیر مبارک

رسانه غدیر

غدیر را که نگاه می کنی، انگار همه چیز حول محور رسانه می چرخد؛

آنچنانکه همه رسالت ۲۳ ساله پیامبر(ص) وابسته به فعالیت رسانه ای او بود!

رسانه پیامبر رودخانه زلالی بود که پیام الهی را آنگونه که خداوند می خواست به دریای امت ابلاغ می کرد

اما . . .

از آن روزی که قرار شد، دوربین ها رسالت رسانه را به عهده بگیرند ماجرا طور دیگری رقم خورد:

گاهی دوربین چشمش را بر روی همه دستورات و ارزشهای انسانی و اخلاقی یک دین می بندد و تنها جنگ و کشتار داعشیان را نشان می دهد

گاهی سیره آسمانی و سخنان ارزشمند اهل بیت را فراموش می کند و تنها چند تصویر قمه زنی را از لنز دوربینش عبور می دهد

و گاه همه عظمتهای یک مرد، اندیشه های زلال، اخلاق آسمانی و سخنان شجاعانه اش را سانسور می کند و تنها صحنه پرتاب پیراهنش را به نمایش می گذارد!

وقتی قرار است استکان آلوده ای آب زلال را به دهانها منتقل کند، پیامش آنچنان چندش آور می شود که انگار همه پیامهایش تا ابد بوی تعفن می دهد

 

اما رسانه که زلال باشد پیام را آنچنان می رساند که پس از  قرن ها لبیک می پذیرد و شیرینی پیامش، سخنش و اندیشه اش روح را می نوازد و قلبها را زنده می کند

عید غدیر مبارک

عرفه مقدمه قربان است

عرفه مقدمه قربان است

سالهاست که یاد گرفته ایم نماز را با نیت قربةالی الله آغاز کنیم

یعنی نزدیک شدن به خدا

اما حقیقتاً نزدیک شدن به خدایی که نه مکان دارد و نه زمان، چه معنایی می تواند داشته باشد،

و پیچیده تر از آن، وقتی است که قرار است انسان «جا» «نشین» خدایی شود که جا و مکانی برایش قابل تصور نیست!

 

اما وقتی قرار باشد که انسان کار خدایی بکند چاره ای ندارد جز اینکه صفات خدایی هم داشته باشد؛

و این تازه آغاز راه است:

وقتی دور مهربانی ات سیم خاردار بکشی و آن را تنها محدود به دوستانت کنی، هزاران رکعت نماز هم نمی تواند تو را به خدایی نزدیک کند که رحمةللعالمین است

و وقتی قرار باشد برای هر تصمیمی اول منفعت خودت را حساب کنی ذبح همه چارپایان عالم هم نمی تواند تو را به خدای بی نیازی برساند که فضل و رحمت مطلق است

 

و شاید برای نزدیک شدن به خدا، نخستین قدم،  شناخت خدایی  است که  برای عشق و مهربانی اش، بخشندگی و رحمت و خیرخواهی اش، هیچ انتهایی قابل تصور نیست

و قرب الی الله هم حرکت به سمت عشق و رحمت بی اندازه است!

آری عرفه مقدمه قربان است

عید قربان مبارک

 

هدف نهایی خداوند

هدف نهایی خداوند

وقتی عبادت را به معنای خم و راست شدن ظاهری و انجام چند حرکت کلیشه ای معنا کنی، برایت عجیب است که چرا خداوند جن و انس را برای انجام چنین حرکاتی آفریده است؛

و وقتی عبودیت و بندگی را به معنای اطاعت کوکورانه و بدون شناخت معنی کنی، باز برایت عجیب است که خداوند جن و انس را آفریده باشد تا او را چشم بسته و کورکورانه فقط اطاعت کنند!

اما به ماجرای خلقت که نگاه می کنی می بینی که خدا با داشتن مخلوقات مطیع و متعبدی مثل فرشتگان تصمیم به آفرینش انسان می گیرد

و جالب اینجاست که همین فرشتگانی که به ادعای خود دائم در حال تسبیح و تقدیس اند در هنگام خلقت انسان به خدا اعتراض می کنند و اعتراض آنان نه تنها خشم خداوند را بر نمی انگیزد بلکه صحنه ای را فراهم می کند که خود فرشتگان  ماهیت حقیقی انسان را بشناسند

 گویی «شناخت» هدف نهایی خداوند است:

اصلاً تا معبودی را نشناسی چگونه او را لایق پرستش می دانی و چگونه می توانی عاشقانه عبادتش کنی؟

و تا موجودی را نشناسی چگونه باور می کنی که می توانی زمام همه امور زندگیت را به دستش بسپاری و بندگیش کنی؟

 

آری خداوند جن و انس را برای عبادت و عبودیت آفریده؛ اما نه عبادت بدون شناخت عبادت است و نه عبودیت بدون شناخت عبودیت!

و نهایتاً این معمای زیبا وقتی حل می شود که امام صادق(ع) به عنوان مفسر کلام خداوند «یعبدون» را «یعرفون» تفسیر می کند و خداوند هدف از خلقت عالم را شناخته شدن خود می داند!

 آری «شناخت» مقصد و مقصود آفرینش خداوند است

و امروز روز این حقیقت عظیم است

روز عرفه مبارک

آموزگار کرامت

آموزگار کرامت

چندی است که فاصله میان میلاد تو و خواهرت را دهه کرامت نامیدند
نمی دانم قرار است در این ده روز، فقط از خوان پر از کرم تو طلب حاجت کنیم ؟
اما اینکه کار همیشه مان است!
اصلاً انگار برای ما رفتن به زیارت جز طلب حاجات روزمره از تو و خاندانت معنای دیگری ندارد!
شاید هم می خواهیم این بار کمی نیت هامان را ارتقاء بدهیم و از تو کرامت بیاموزیم
اما کدام کرامت؟
بخششی در حق آنان که زمانی به ما جفا کرده اند؟ و لابد به شرطها و شروطها!
بخششی به آنان که توان تهیه قوت روزمره و گذران زندگی شان را ندارند؟ و لابد با «منِّ و الاذی»؟
اما مگر کرامت تو حد و اندازه دارد؟
گاهی یادمان می رود که کرامت قبل از آنکه عنوان تو و خاندانت باشد عنوان بنی آدم است و خداوند آن روز که بشر را می

آفرید کرامت را هم با او عجین ساخت

اما ماییم که فراموش می کنیم که در مواجهه با هر انسانی نخست کرامت او را حفظ کنیم

شاید میلادت یادآوری باشد که بار دیگر درکلاس درست بنشینیم و کرامت انسانهایی را حفظ کنیم که سالهاست حرمتشان به بهانه دین و مذهب و احکام نادیده گرفته شده است!

شیعه صادقی

شیعه صادقی

 سالهاست که مرا به شیعه جعفری نام نهاده اند اما از امروز می خواهم شیعه «صادقی» باشم

سالهاست که آنچه به نام مکتب جعفری معرفی می شود فرسنگها با اندیشه تو و پدران و فرزندان تو فاصله دارد

سالهاست که فقه جعفری به پوسته ای ضخیم تبدیل شده و بیم آن می رود که مغز را هم در خودش حل کرده باشد

و سالهاست که مکتب جعفری، مکتب شور است و فریاد و سخنرانی و شعار

و اوج آرمانش «حفظ شعائر اسلامی»

 مولای من

آن قدر مشغول «ص» و «ط» صراط المستقیم شده ایم که اصلاً یادمان رفته از کدام طرف است

آن قدر در اندیشه قیامهای بعد و قبل رکوع غرق گشته ایم که اصلاً فرصت نداریم به قیام برای اقامه قسط و عدل فکر کنیم

و آن قدر  اسیر احکام  روزه داری می شویم که اصلاً یادمان می رود قدری هم به یاد گرسنگان و تشنگان باشیم

 مولای من

ای کاش پیشینیان ما یاد می گرفتند که بیش از آموختن فقه از تو صداقت بیاموزند

پیش از آموختن قالب و پوسته از تو روح و محتوا یاد بگیرند

اما . . .

 حرجی بر آنان نیست!

مردم قرن دوم هجری آن هم در این همه فشار و اختناق تنها می توانستند به پوسته ها بیندیشند

 اما امروز چه ؟

علمای امروز نباید در جستجوی راهی باشند که نماز را حقیقتاً «تنهی عن الفحشاء و المنکر» کند

و آیا درنیافته اند که تغییر عبارات و کلمات در معاملات و قراردادها هرگز و هرگز نخواهد توانست ربا را از جامعه ریشه کن کند

و  آیا ندانسته اند که محدود کردن زکات به گندم و جو و گاو و گوسفند و . . . هرگز نخواهد توانست فقر را از جامعه بزداید

 و ای کاش شاگردانت از تو فقط «صداقت» را می آموختند!

ای کاش!!!

مرده پرستی یا  . . . ؟

مرده پرستی یا  . . . ؟

علی(ع) تا قبل از شهادتش بی نماز بود و بعد از آن اسوه عدالت!

حسن(ع) تا قبل از شهادتش مذل الاولیاء بود و بعد از آن کریم اهل بیت!

حسین(ع) تا قبل از شهادتش خارجی بود و بعد از شهادت سیدالشهداء و زبانزد خاص و عام

 و این، گویی ماجرای همیشه تاریخ است!

بهشتی قبل از شهادتش  متهم به انحصار طلبی و اشرافیگری بود و بعد از آن شهید مظلوم!

و اینجاست که گروهی ما را به مرده پرستی متهم می کنند!

 اما حقیقتاً این افراد بعد از وفاتشان پرستیده می شدند؟

آیا حقیقتاً آنان که متهمشان می کردند پس از مرگ دوستشان داشتند؟

یا . . .

علی(ع) پس از شهادت همان علی(ع) بود اما روشن شدن حقیقت از او اسوه ای ساخته بود که حاکمان زر و زور و تزویر ناچار شدند بادبانها را به سمت ستایش علی(ع) تنظیم کنند

حسین(ع) پس از شهادت همان بود؛ اما پرده برداری عاشورا، آنچنان هویدا بود که حتی زبان یزید هم نمی توانست از کشته شدنش اظهار پشیمانی نکند!

برای اهل نفاق بهشتی پس از شهادت هم انحصار طلب بود؛ اما برای عده ای نیرنگ منافقان تا زمان اقرار و اعتراف خودشان روشن نخواهد شد!

 و امروز ایران ما پر از مردان «بهشتی» است که شایسته ستایش اند اما زیر گرد و غبار تهمت و افترا!

حاکمان زر و زور و تزویر تلاش می کنند تا بر غبار ها بیفزایند

و هواداران حزب باد منتظرند تا بادبانهای رسانه ها به سمتشان نشانه رود تا زبان به پرستش آنها بگشایند

و در این میان کوته فکران و سطحی نگران ظاهر بین تنها بازندگانی هستند که قبل از شهادت علی(ع) را کافر می دانند و بعد از شهادت قدیس!

ستایش و پرستش محصول معرفت است

و اهل معرفت دردانه ها را می یابند هرچند درون صندوقچه چوبی پر از گرد و غبار باشد

و آنان که برای ستایش یک جواهر، منتظر هیاهوی طبلهای رسانه ها هستند، همیشه دیر می فهمند!

 

عید فطر پایانی

عید فطر پایانی

ماه رمضان تمرینی است برای گرسنگی و تشنگی

و شاید بهانه ای برای چشیدن حال گرسنگان و انگیزه ای برای کمک به بینوایان

اما . . .

ای کاش همه درد بشریت همین گرسنگی و تشنگی بود!

و ای کاش روزه ای واجب می شد تا :

اشغالگران حال ملت های آواره را بچشند

و صاحبان برجهای میلیاردی درد مستأجران خانه به دوش را بکشند

قاچاقچیان مواد مخدر حال معتادین را بفهمند

و حاکمان ظالم و مستکبر، حال زندانیان بی گناه در بند افتاده را حس کنند

و . . .

 

عید فطر پایان تمرین گرسنگی و تشنگی است

به امید آن عیدی که با آمدنش گرسنگی و تشنگی بینوایان و ظلم همه مظلومان به پایان خواهد رسید

عید فطر مبارک

 

 

 

تناقض شب قدر!

تناقض شب قدر!

وقتی در مراسم دعا شرکت می کنی و کتاب دعا را می خوانی، دعاهایت طلب آمرزش است و رهایی از جهنم و ورود به بهشت!

اما وقتی با خودت خلوت می کنی، حاجات و نیازهای روزمره است که از قلبت بر زبانت جاری می شود و گاه اشکت را جاری می کند.

گاه به پیروی از مداحان تو هم زمانت را تقسیم می کنی، لحظاتی به روخوانی دعا می گذرانی و لحظاتی به خواستن حاجات خودت!

و انگار که ایندو، دو بخش جداگانه اند که باید عدالت را بینشان برقرار کنی!

و اینجاست که می بینی این تناقض در زندگی روزمره هم دیده می شود

آنان که متکبرانه بر سر سجاده می نشینند و تصور می کنند که انجام مستحبات می تواند قلب پر از بغض و کینه آنها را به بهشتی برساند که جایگاه بخشندگان است!

 و فراموش می کنند که همه اعمال و عبادات و توصیه های خداوند برای ساختن انسانی است که بتواند مثل خداوند بخشنده و مهربان باشد و مثل پیامبر رحمه للعالمین!

و شاید شب قدر زمان حل کردن این تناقضهاست!

چرخش نیزه ها

چرخش نیزه ها

تاریخ را که نگاه می کنیم مرزها باریک تر می شود و زاویه جنگها تنگ تر

نوبت علی(ع) که می شود، شعارها همه توحید است و پرچم ها همه اسلام!

ماجرای جمل با چند زور بازو و ضربه شمشیر تمام می شود!

اما پای مکر صفین که به میان می آید این طبل شعار و رسانه است که کار را تمام می کند، حتی اگر مالک پشت خیمه معاویه باشد!

موج مغناطیسی قرآنهای سر نیزه، قادر است تا تیرهایی را که قرار بود خیمه معاویه را نشانه بگیرد، در یک حرکت 180 درجه ای به سمت قلب علی(ع) بچرخاند

و شاید سرنوشت تاریخ باید اینگونه رقم می خورد تا دوران خلافت علی(ع) را دستان عابدی مثل ابوموسی خاتمه دهد نه شمشیر اصحاب معاویه!

و در طول تاریخ همیشه مغزهای کوچکی هستند که نبرد میان عدل و ظلم را دعوای شخصی و نزاع خانوادگی می پندارند و در نهایت به آنجا خواهند رسید که برای رسیدن به بهشت عدالت را قربانی کنند!

 

و دیر نیست آن زمانی که مدعیان زهد و تقوا و پرهیزکاری در صحنه قیام آخرین ذخیره الهی، بار دیگر عدالت را قربانی کنند تا خود و پیروانشان را به بهشت برسانند!

فرصتی برای صلح

فرصتی برای صلح

«آدم» هم با همه نبوت و عبودیتش تا شیطنت ابلیس را نفهمید، دشمنی اش را باور نکرد!

اصلاً سخت است مردمی را که شیطنت روباه را نفهمیده اند به جنگ با روباه بکشانی

وقتی روباه با همه حیله گری اش خال المؤمنین است و نماز و روزه به جا می آورد، جهاد با او تفاوت زیادی با صلح و تسلیم ندارد!

و اصلاً انگیزه ای هم برای جنگ با او به نظر نمی رسد!

و اینجاست که به راحتی می شود امام را به چند سکه فروخت و به خانه روباه شتافت!

وقتی ملاکت تنها شعائر و پوسته دین باشد، نماز داماد پیامبر و همسر پیامبر مساوی است و به ناچار جمل را رها می کنی و از امتحان می گریزی!

اما آزمون بزرگ در راه است

آن روز که هزاران نفر در لباس پیامبر و تکیه بر منبر، قرآن تلاوت می کنند، از انتظار سخن می گویند و ندبه می خوانند؛ اما قرآن را بر ضد «مهدی» تأویل می کنند و با او به جنگ برمی خیزند و تو می مانی و دو راهی انتخاب!

 پس امروز وقت آن است که معاویه ها را در میان منبرها و سخنرانی های زاهدانه و خوارج را در دل اشکها و شب زنده داریها و قرآن های سر نیزه را در میان انبوه حافظان و تلاوت کنندگان بشناسی!

که «بقیه الله» دیگر فرصتی برای صلح نخواهد داشت!

۹۷/۳/۱۰

افطار عدالت

افطار عدالت

?گرسنه که می شوی احساس نیاز به غذا را با همه وجود حس می کنی!

?نه لازم است کسی برایت از فواید خوردن غذا سخنرانی کند و نه لازم است کسی تو را به سمت آشپزخانه تحریک کند!

? و «روزه» تنها می تواند رسیدن به این خواسته را چند ساعت به تأخیر بیندازد و تو را تا لحظه افطار منتظر نگه دارد!

?مقدمات افطار از ساعتها قبل آماده است و اذان که گفته می شود تنها مانع موجود برطرف می شود و زمینی ترین خواسته بشر به اجابت می رسد!

?خواسته های بشر با بزرگ شدنش، بزرگ می شود:
?از خواسته های کوچک زمینی تا آرمانهای بلند آسمانی!

♦️برخی خواسته ها با حرکت یک نفر و در چند ساعت و طی چند قدم برآورده می شود و برای برخی آرمانها تلاش همه بشریت در طول تاریخ و پهنه جغرافیا لازم است

?و عدالت یکی از این آرمانهاست!

?اما اذان انتظار و اذن ظهور تنها زمانی به صدا در می آید که همه بشریت در سراسر جهان گرسنه عدالت باشند❗️

?به امید روزی که گرسنگی و تشنه مان با ظهورش افطار کنیم❗️

?ماه رمضان مبارک?

۹۷/۲/۲۷

انتظار

انتظار

محمد(ص) که آمد، آنها که نشانه هایش نمی دانستند، باورهایش را ستودند و فداییش شدند و بسیاری از آنان که سالها به دنبال نشانه های پیامبر آخر زمان، کتابها را جستجو می کردند و منتظر آمدنش بودند، دروغگویش خواندند!

و امروز :

سالهاست از آمدن موعود سخن می گوییم و نشانه های ظهورش را می شماریم

به امید دیدار جمالش سلوک زاهدانه برمی گزینیم

و به امید قیام و انقلاب جهانی اش، تشکیل حکومت می دهیم

قرنهاست به نبودنش عادت کرده ایم، اما عادت هم کرده ایم که هرجمعه برایش ندبه بخوانیم و صلواتی بفرستیم و هرسال برایش جشن تولد و تاجگذاری بگیریم!

اما نمی دانم اگر بیاید و به یکباره همه عادتهایمان را به هم بزند چه می کنیم؟

اگر دین جدیدش با بسیاری از آنچه آموخته ایم و عادت کرده ایم متفاوت باشد؟

اگر خورشید پرستان و ماه پرستان ایمان بیاورند و علمای ما قرآن را بر ضد او تأویل کنند؟

اگر لباس و پوششی غیر از آنچه تاکنون تخیل و تصور کرده ایم داشته باشد؟

اگر انسانها را نسبت به آنچه ما تاکنون الزامشان کرده ایم آزاد بگذارد؟

و اگر عدالتش حکومتهای ما را به هم بزند؟

چه می کنیم؟

آیینه زین العابدین

تحولات تاریخ را که نگاه می کنی الاکلنگ رسانه ها را می بینی که آدمها را بالا و پایین می برد

محمد(ص) در ابتدای دعوتش ساحر و مجنون است و پس از گسترش اسلام، پیامبری والامقام است

علی(ع)، زمانی خلیفه رسول الله است و زمانی کافر و بی نماز و متهم به جنگ با قرآن

حسین(ع) روزگاری عزیز و جان پیامبر است و روزگاری آشوبگر و خارج شده از دین!

 

در این میان گروهی، رسانه ها را نگاه می کنند و گروهی آدمها را!

آنها که آدمها را نگاه می کنند امانت محمد(ص) را می ستایند و عدالت علی(ع) و آزادگی حسین(ع)  را

و می دانند که رسانه ها همواره جهت باد قدرت را نشان می دهند نه حقیقت را!

 

خاصیت رسانه ها این است که معمولاً به موجودات زنده حساس ترند تا مسافران دیار باقی!

علی(ع) که نباشد، برچسب عدالت بر پیشانی ابن زیاد هم می چسبد

عباس(ع) که دیده نشود، شمر هم نشان شجاعت دریافت می کند

 

اما گاهی آیینه زلال زین العابدین(ع) همه معادلات را بر هم می زند!

در مناجات میان خود و خدا هم عدالت را نمایش می دهد و هم آزادگی را

و وقتی خود انسانیت را به تصویر بکشی دیگر شعار هیچ بلندگویی اثر نخواهد داشت!

 

یک جای کار می لنگد!!!

یک جای کار می لنگد!!!

تاریخ پیامبر را که نگاه می کنی اولش توحید است و هدف و آرمانش اخلاق

گویی می خواهد انسان را از قید غیر خدا آغاز کند تا از انسان «خدا» بسازد!

اول می گوید «لاَ إله إلاّ الله» تا باورت شود که هیچ چیز جز او قابل پرستش نیست

و بعد از این باور توحیدی انتظار عمل دارد تا یاد بگیری جز او را اطاعت نکنی

و بعد وعده می دهد:

عَبدي! أطِعنِي حَتّى أجعَلَكَ مِثلي!

وعده می دهد که اگر اطاعتش کنی مثل او می شوی

 

و تازه می فهمی که همه این ماجراها برای این بوده که به فرشتگانش همان خلیفه ای را نشان دهد که قرار بود بر روی زمین قرار بگیرد!

و تازه فرشتگان باور کنند که آری خداوند چیزی می دانست که آنان نمی دانستند!

 

تاریخ پیامبر را که نگاه می کنی، اولش شناخت و باور است و تتمه اش اخلاق!

اما نمی دانم به امروز که می رسد توحیدش فقط برای خواندن و حفظ کردن است و اخلاقش . . .

و نمی دانم چرا گروهی، از نوجوانانی که «ایمان» را فقط در کتابها خوانده و نمره آورده اند انتظار «عملواالصالحات» دارند؟

یک جای کار می لنگد!!!

 

عید مبعث مبارک

 

چرخ و فلک❗️

?چرخ و فلک❗️

?سالها بود که ملت چرخه زندگی شان را به دوچرخه هسته ای زنجیر کرده بودند و کافی بود که یکی را بچرخانی و خودت هم رکاب بزنی تا ملت حرکت کند و کشور را به مقصد برساند

?اما وقتی کسی به چرخه هسته ای چرخ و فلکی نگاه کند، تنها لازم است آن را طوری بچرخاند که کودکانی را سرگرم کند و خودش به نان و نوایی برسد!

?و زمانی که گنجایش چرخ و فلک تنها (۵+۱) نفر باشد، در آن صورت چرخیدن چرخ و فلک هم تنها آن (۵+۱) را راضی می کند!

?اما برای این کودکان شرور و پر توقع ماجرا به همین جا ختم نمی شود، چرخ و فلک را که تمام کنی باید به سراغ الاکلنگ بروی و تا حد ریختن بتون در راکتور هسته ای پایین بیایی تا آنها را بالا ببری و خنده ای بر لبانشان بنشانی!

?ولی چرخه روزگار به همین جا ختم نمی شود و روزی خواهد رسید که همه این بالا رفتن ها در نهایت به سُر خوردن از نردبان نفاق و تزویر خواهد انجامید و «لاجرم هرکس که بالاتر نشست، استخوانش سخت تر خواهد شکست»!

 

دو چهره تسلیم

دو چهره تسلیم

داستان آفرینش را که نگاه می کنی، یک انتخابات آزاد است

خداوند انسان را کاندیدای جانشینی خود در روی زمین نموده و او را بر فرشتگان عرضه می کند

فرشتگان در ابتدا معترضند، اما خداوند با برگزاری یک مناظره، توانمندی های انسان را در معرض نمایش می گذارد و در پایان فرشتگان با سجده خود به جانشینی انسان رأی می دهند!

گویی خدا می خواست همه فرشتگان، حقیقت این جانشینی را بفهمند و پس از مشاهده ویژگیهای بارز انسان بر او سجده کنند و تسلیم امر خداوند شوند.

تسلیم دو چهره دارد:

وقتی حقیقت را بفهمی و تسلیم شوی، شیرین است و دوست داشتنی

اما وقتی حقیقت را نفهمی و ناچار شوی در مقابل آنچه حق نمی دانی، تسلیم شوی تلخ است

و اینجاست که وقتی ملت پس از یک تسلیم تلخ و جانکاه در مقابل استبداد، با حقیقت استقلال و آزادی و عدالت مواجه می شود دوست دارد تسلیمی شیرین را با رأی به جمهوری اسلامی تجربه کند!

و تردیدی نیست که این تسلیم تا زمانی شیرین خواهد بود که حقیقت استقلال و آزادی و عدالت در باور و ذائقه ملت باقی بماند و اگر روزی این تسلیم وارد چهره دوم شود ملت چاره ای نخواهد داشت تا در جستجوی آزادی و عدالت و مقابله با استبداد به دنبال راه حل دیگری باشد!

روز جمهوری اسلامی مبارک

 

غربالی برای مصلحت

غربالی برای مصلحت

سالها طول کشید که محمد(ص) دفینه های عقول اهل حجاز را بیرون کشد و به آنها بفهماند نه بتها قابل پرستش اند و نه دین آباء و اجدادی آنها قابل تبعیت.

و سالها طول کشید که اندیشه و دین محمد(ص) جایگزین دین آباء و اجدادی اهل حجاز شود و شهرت و آوازه ای پیدا کند!

و این تازه اول ماجرا بود!

تا وقتی دین غریب است و آماج تیرها و نیزه هاست، پیروانش اندکند اما محکم و استوار و خالص!

و زمانی که دین به شهرت و آوازه و قدرت رسید، مردم فوج فوج به دین داخل می شوند؛ گروهی به خاطر حقیقت و گروهی به خاطر مصلحت!

و اینجاست که یک رحلت و یک جابجایی، طالبان حقیقت را از مصلحت جدا می کند!

غربالی که پیامبر پیش بینی اش کرده بود و فرمود: وَ لَوْلا أَنْتَ یا عَلِىُّ لَمْ یُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدى

علی(ع) که آمد، حقیقت در غربت بود و قرآن در آوازه و شهرت!

و باز سالها طول کشید تا به نهروانیان بفهماند هر قرآنی حاوی حقیقت نیست!

و باز  . . .

قرن ها طول کشید تا دست انقلاب، دین را از انزوای مساجد بیرون بکشد و به آوازه و قدرت برساند تا گروهی به خاطر حقیقت دوستش

بدارند و گروهی به خاطر مصلحت!

و به امید روزی که باز دست مهدی(عج) حقیقت را نمایان کند و مصلحت طلبان را غربال!

 

 

همانی که در پی آنی

همانی که در پی آنی

تا در طلب گوهر کانی کانی

تا در هوس لقمهٔ نانی نانی

این نکتهٔ رمز اگر بدانی دانی

هر چیز که در جستن آنی آنی

مادر هموست که در آنیم

مادر هموست که در آنیم

♦️مادر، هموست که در آنیم!
همسر، اوست که بی او نیستیم و با آنیم!
میلاد محوریت ظهور مهر انسانی، مهر الهی، زهرای مهر، مظهر جمال خداوندی مبارک باد

فاطمه بودن سخت است

فاطمه بودن سخت است

فاطمه بودن خیلی سخت است

وقتی خداوند آسمان و زمین و پیامبر و امام را به خاطر تو خلق می کند و تو ناچاری برای پس گرفتن باغی در روی زمین تلاش کنی!

 خیلی سخت است که برای مردمی که حقیقت را در لباس قدرت می بیند و صداقت را در پوشش شهرت، ادعای خودت را در مقابل «خلیفه رسول الله» اثبات کنی!

آن هم در شرایطی که قاضی و متهم یکی است!

خیلی سخت است که بخواهی حقانیت و ولایت مردی را اثبات کنی که اتفاقا همسر توست!

 اما دشوارتر از همه این سختی ها وقتی است که می خواهی حقیقت دین را برای مردمی بیان کنی که حق را در بستر نامداران و زمامداران می جوید و نهایت وقتی به عدالت علی هم پناه می آورد بازهم جهل ابوموسی را به درایت مالک ترجیح می دهد و قرآن کاغذی را به قرآن ناطق!

 آری فاطمه بودن بسیار دشوارتر است

و با گذشت قرنها و عصرها دشوارتر

و چقدر دشوار خواهد بود زمانی که بخواهی حقیقت امام منتظَری را اثبات کنی که برخی علمای دین در مقابلش می ایستند و خورشیدپرستان و ماه پرستان به او ایمان می آورند!

آری فاطمه بودن بسیار دشوار است!

اسلام روح است نه قالب!

وقتی اولین ظرف پذیرش اسلام قالب عربی داشته باشد، وقتی بخواهی این آب حیات را به کسی عرضه کنی، شکل ظرفش را به خود می گیرد؛ وقتی سالها در این قالب بماند، انگار قالب و محتوا در هم آمیخته می شوند آنچنان که آیندگان گاهی نمی توانند تفکیک کنند که کجای آن قالب است و کجای آن محتوا!

اما آبی که قرار است ابدی باشد و جهانی، باید بتواند در هر قالبی جای بگیرد و هر تشنه ای را سیراب کند.

اینجاست که نه وارد شدن آن در آداب و سنتهای عربی بر محتوایش می افزاید و نه قرار گرفتن کنار قالبهای ایرانی و باستانی از زیبایی و شفافیت آن می کاهد.

روح زلال این آب، رشد دهنده انسان و خداگونه کردن آن است. حیات بخشی آن عشق و صمیمیت بین انسانها و عزت و کرامت آنهاست.

حال این قالب می تواند جشن کریسمس و ولنتاین باشد یا نوروز باستانی و یلدای آریایی!

و اگر روح رحمت الهی در آن دمیده شود می تواند عامل وحدت جهانی شود!

شب یلدا مبارک!

به بهانه وحدت حوزه و دانشگاه

به بهانه وحدت حوزه و دانشگاه

نمی دانم آنان که این روز را به عنوان وحدت حوزه و دانشگاه نامگذاری کردند در چه اندیشه ای بودند.

شاید آرمانشان این بود که حوزه آرمان و هدف متعالی جامعه را روشن کند و دانشگاه چرخ صنعت و موتور محرکش باشد.

اما امروز . . .

وارد حوزه و دانشگاه که می شوی صحبت از امتحان است و نمره و قوانین آموزشی.

و تلاش و تکاپو برای بدست آوردن یک کاغذ چند سانتیمتری به نام «مدرک» به عنوان سرمایه ای برای اشتغال و ازدواج.

طول عمر دانش هم نهایتاً از چند شب قبل از امتحان است تا چند روز بعد از آن!

و زمانی هم که دانش جزء محدوده امتحان نباشد اساساً دانشجویی و طلبه ای برای آن تصور نمی شود!

تا زمانی که دانشجو «دانش» جو نباشد، و طلبه «طالب» علم نباشد،

و تا زمانی که آرمانهای آنها از محدوده خطوط نمره و کاغذ امتحان و حاشیه مدرک فراتر نرود، لذت رسیدن به آرمانهای متعالی را نخواهند چشید!

ظهور انسان کامل

ظهور انسان کامل

شاید برای عرب جاهلی فرقی نمی کرد که محمد فرستاده خدا باشد یا نباشد،

اساساً ملتی که خدایش مجسمه های داخل بتخانه بود، چگونه می توانست به پیامبر خدا ایمان بیاورد ؟

اما با تولد محمد، کودکی دیدند که همه رفتار و گفتارش دلنشین بود، انسانی بود که هیچ نقطه تاریکی نداشت.

محمد در قالب یک «انسان کامل» ظهور کرده بود!

نیازی نبود تا حوادث پیرامون او را با آیات انجیل و تورات تطبیق دهند

برای جویندگان حقیقت و ستمدیدگان تشنه عدالت، محمد یک نجات بخش بی نظیر بود

و امروز،

سالهاست که جهان منتظر نجات بخش است و برای ملت ستمدیده جهان هم فرقی نمی کند که منجی آنها مسلمان باشد یا نباشد!

و اساساً دنیایی که سالهاست اسلام را از پنجره ظلم ها و خونریزی های داعش تماشا می کند، چگونه می تواند «امامت» امام دوازدهم را باور کند؟

اما با ظهور «مهدی» بازهم جهان انسانی خواهد دید با رفتار و گفتار دلنشین و عالمانه!

آری مهدی هم در قالب یک «انسان کامل» ظهور خواهد کرد.

نگاهی به آینده

نگاهی به آینده

تا زمانی که خودت را از او برتر بدانی نه تو وحدت را باور می کنی و نه او!
وقتی قرار باشد توصیه بزرگان و تبلیغات آن هم فقط در یک هفته شما را به زور کنار بنشاند همان تبلیغات هم کافی است تا از این خشم فروخته نزاعی بر پا کند و هردو را به آتش بکشد
اما وقتی برابری ات را با او باور کردی او هم می شود برادرت، هموطنت و هم نوعت
و آن وقت هفته وحدت برایت حال یک میهمانی خانوادگی را پیدا می کند که پر از صفا و صمیمیت و مهربانی است
لازم نیست بنشینی تا با کالبدشکافی تاریخ باورهایت را با او مقایسه کنی.
فقط لازم است نگاهی به آینده بیندازی و ببینی که در آن زمانی که مصلح جهانی می آید، او به یاری هردو شما نیاز دارد تا جهانی پر از عدالت و عشق و مهربانی بسازد

 

ثمره یک انتخاب

ثمره یک انتخاب

درخشان ترین انتخاب

در آن روزهایی که شهرت امانتداری محمد(ص) سرزمین حجاز را پر کرده بود، شاید کسی تصورش را نمی کرد این مرد جوان غیر از امانتداری سرمایه دیگری هم داشته باشد و این برای دختران حجاز که که در قاموس اندیشه هایشان جز مال و مقام و قبیله و قوم جایی نداشت قابل توجه نبود.

اما برای زن ثروتمند حجاز «محمد امین» گوهری بود که کسی دیگری نمی توانست جایش پر کند.

خدیجه شاید تنها به درستی و امانت محمد(ص) می اندیشید:

نه تصور می کرد که روزی دعوت یکتاپرستی او همه قریش را در برابرش علم کند و همراهانش سر از شعب ابیطالب درآوردند

و نه فکر می کرد که این مردی است که روزی خاتم پیامبران خواهد شد و عاشقانی به پهنه تاریخ و به وسعت جغرافیا خواهد داشت!

اما افسوس که خدیجه پیش از آنکه شکوه و عظمت انتخابش را ببیند پرکشید.

اما امروز این تاریخ است که ثمره انتخاب خدیجه را در خود ثبت می کند و گسترش آیین محمد را در کارنامه اعمال گذشته و آینده او می نگارد.

خدیجه در یکی از سیاه ترین روزهای تاریخ درخشان ترین انتخاب را انجام داد

و امروز در بازاری که امانت و جاه و مقام و ثروت و جمال و صداقت و دانش و کالاهای ریز و درشت در کنار هم عرضه می شود، هزینه گزینش خدیجه گونه به اندازه شعب ابیطالب نخواهد بود!

بسیجی کیست

بسیجی کیست

بسیجی نسیم مهربانی، ترنم رحمت، عطر خدمت، عشق و احترام به آحاد مردم و آمادگی دائمی از خود گذشتن برای رفاه و راحتی و عزت دیگران است.

بسیجی پرچم توحید، آزادی خواهی، عدالت طلبی و کرامت جویی نوع بشر است. بسیجی کسی است که آگاهانه و آزادانه از خودش و همه آرزوهای شخصی و مادی خود به نفع تحقق آرمانهای مردم چشم پوشی می کند و در واقع آرمانی و آرزویی جز سعادت و خوشبختی مردمان ندارد.

بسیجی با غم مردم غمگین و با شادی آنان شاد است و پشتیبان و یار و پناه هر کسی است که به او نیاز دارد یا از او یاری می‌خواهد. بسیجی پاسدار امنیت، سرزمین و موجودیت ملت است.

بزرگ بسیجی امروز گیتی امام خوبی ها و پرچمدار آزادی و عدالت، حضرت ولی عصر(عج) است.

دکتر احمدی نژاد

همرنگ جماعت

همرنگ جماعت

آنان که مردم را به تاریکی عادت داده اند، همه وحشتشان از نور خورشید است، آن گونه که گاه او را در تاریک خانه پنهان می کنند تا کسی نورش را در نیابد. اما خورشید در مدینه هم که باشد نورش چشمهای خفاشان خراسان را می آزارد. تلاش می کنند او را در تاریک خانه خود دربند بکشند، پیشنهاد خلافت بدهند، ولیعهدش کنند تا شاید او را هم همرنگ جماعت کنند.

اما نمی شود.

تلاش می کنند که درخشش عظیمش را به خود بچسبانند اما خودشان طاقت نورش را ندارند آنگونه که حتی خواندن نماز عید فطر با سنت پیامبر برایشان گران تمام می شود.

و در نهایت امام در قصر خلافت و در لباس ولیعهد هم برایشان خطرناک است و راهی جز خاموشی اش نیست.

آری! خورشید هرگز همرنگ تاریکی جماعت نمی شود، حتی شمع هم هنگام درخشش نور اندکش در میان انبوه تاریکی هرگز نگران رسوایی نیست

پیام پیامبر

پیام پیامبر

پیامبر، «پیام» «بر» است.

و وظیفه اصلی او رساندن محتوای «پیام» است.

اما برای آنها که از ابتدا پیامش را نپذیرفتند و بعد به خاطر شهرتش و محبوبیتش و منافع حکومتش پذیرایش شدند، رحلت او هم به معنای رحلت پیامش بود!

و گمان کردند که می توانند با نفهمیدن پیامش، خلیفه اش باشند!

و امروز بسیارند آنها که پیامش را نشنیدند و نفهمیدند اما به نام پیروانش نامیده شدند!

و بسیارند آنها که گمان می کنند باید نفهمیده و ندانسته اطاعتش کنند و عاشقش شوند!

و کم نیستند گروهی که امروز به نامش گردن می زنند و قتل عام می کنند و گمان می کنند که اطاعتش می کنند.

 

و امروز ماییم و پیامبری که برایش روضه می خوانیم، جشن می گیریم، با یاد و نامش صلوات می فرستیم و عاشقانه ستایشش می کنیم

اما هنوز محتوای پیامش را درنیافته ایم

هنوز نمی دانیم او چگونه رحمتی برای عالمیان بود که ما امروز در محبت نسبت به برادران اهل سنت خود تردید داریم

هنوز نمی دانیم او چگونه خود را برای هدایت مردم هلاک می کرد تا راه صحیح امر به معروف و نهی از منکر را از او فرابگیریم

و هنوز نمی دانیم چرا او از میان همه این آداب و مناسک هدف خود را مکارم اخلاق معرفی کند

و اکنون باید بیندیشیم اگر امروز برای ما مبعوث می شد، آیا به پیامش ایمان می آوردیم؟

درسهای تکراری تاریخ

درسهای تکراری تاریخ

سالهاست که این گرگ «آشنا به گله» در گذرگاهها جولان می دهد، هربار دولتی عوض می کند و «رخت شبانی از نو می پوشد»  و چشم کودکان تازه وارد را خیره می کند تا شاید صداهای «هیهات منا الذله» را موقتاً(!) خاموش کنند و از کربلا درس مذاکره بگیرند

ولی بعضی ها دلشان می خواهد همه چیز را خودشان تجربه کنند!

تا شاید حافظه ای را که با «والله و تالله» فُرمَتش کردند، حداقل یک «برجام 20 دقیقه ای» داشته باشد که گوشهایی را که منتظر ترنم خدمتند، بفریبد

اما . . .

حتی اگر تاریخ هم از تکرار درسهایش خسته شود گرگ نمی تواند برای مدت طولانی در لباس میش باقی بماند؛ نمی تواند همیشه دستکش مخملی بپوشد. گاهی هم باید زوزه بکشد و فریادی بلند کند تا آنها که تنها چشمشان «گوهر تابناک تاج پادشاه» را می بیند یادشان بیاید که «کدخدا» هرچه دارد از «اشک دیده من و خون دل شماست»

و یادشان بماند که اگر این رهزن آموخته بود تا آنچه در طول تاریخ از ملتها ربوده، برگرداند، و اگر یاد گرفته بود تا از سر تجارت و معامله حقی به کسی برساند، هرگز آن کدخدایی نمی شد که عده ای طمع زرش را داشته باشند وگروهی خوف زورش را

 

 

شرط ورود به بهشت با زیارت عاشورا

شرط ورود به بهشت با زیارت عاشورا

روزی هنگامی که در حال خواندن زیارت عاشورا بودم، یکی از دوستان از من پرسید، آیا اینکه میگویند، با خواندن زیارت عاشورا و گریه کردن برای امام حسین (ع) به بهشت می روید، درست است؟ که در پاسخ وی گفتم اگر منظور تو این است که من یکبار از روی متن این کلمات را بخوانم و مقداری هم گریه کنم، پس به بهشت می روم، حداقل بنده چنین اعتقادی ندارم.

 

رفتن به بهشت با خواندن زیارت عاشورا و گریه کردن برای امام حسین (ع) یک شرط دارد و آن اینکه واقعا خود را در محضر خدا ببینیم و مخاطب ما خدا و امام حسین (ع) باشند و در محضر ایشان از عمق جان بگوییم اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ و به آن معتقد و پایبند باشیم، این انسان را بهشتی می کند.

 

کاریکاتور عاشورا

کاریکاتور عاشورا

کافی است تا اندازه اجزاء یک تصویر زیبا را جابجا کنی تا به یک کاریکاتور مضحک و خنده دار تبدیل شود

عاشورا را که نگاه می کنی همه چیز حول محور حسین می چرخد.

حسین که نباشد علی اصغر یک طفل شش ماهه ناکام است و رقیه تنها یک دختر یتیم سه ساله و این دو هرگز نمی توانند الگو و اسوه بشریت باشند.

اما هردو مثل خال کوچکی هستند که به خوبی نقش خود را در زیبا کردن چهره عاشورا ایفا کردند

شیرین زبانی رقیه می توانست تنها موجب شادی پدر و مادرش باشد اما وقتی در کنار حماسه حسین قرار می گیرد اشک سربازان یزید را درمی آورد و می شود آیینه پستی و ناجوانمردی سپاهیان یزید

علی اصغر یک طفل 6 ماهه است که می توانست به هر دلیل دیگری از دنیا برود؛ اما وقتی به عنوان آخرین سرمایه حسین بر سر دست گرفته می شود بلندگوی اخلاص حسین می شود و تیر سه شعبه اش نمایانگر درندگی یزیدیان

حال اگر این خال را آنقدر بزرگ کنی که به اندازه چشم به نظر برسد چهره عاشورا چیزی شبیه یک کاریکاتور می شود و به راحتی ابزار دشمنان قرار می گیرد.

لعنت شدگان عاشورا

لعنت شدگان عاشورا

سالهاست که در زیارت عاشورا می خوانیم:

لَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقَامِکُمْ وَ أَزَالَتْکُمْ عَنْ مَرَاتِبِکُمُ الَّتِی رَتَّبَکُمُ اللَّهُ فِیهَا

خدا لعنت کند مردمى را که شما را از مقام مخصوصتان کنار زدند و شما را از آن مرتبه هائى که خداوند به شما داده بود، دور کردند

و گاهی یادمان می رود که خودمان مصداق این جمله می شویم:

آنگاه که قله کمال ما آنقدر پایین می آید که تنها باید برای لب تشنه و سر بریده و طفل یتیمش گریه کنیم

وقتی عاشورا فقط داستان لب تشنه باشد فرقی نمی کند که لب تشنه امام حسین باشد یا یک عرب بیابانگرد

وقتی کربلا فقط ماجرای سر بریده باشد فرقی نمی کند که حجت خدا باشد یا جانباختگان عراق و سوریه

وقتی همه اشکها و ناله ها فقط به خاطر یتیم شدن دختر سه ساله باشد، فرقی نمی کند که فرزند امام حسین باشد یا کودکی بی نام و نشان در اروپا یا آمریکا!

وقتی حسین(ع) امام نباشد، نه بیعت نکردنش با یزید مسأله ساز می شود و نه لب تشنه و سر بریده اش حماسه ساز

و اینجاست که بدون شناخت امام، اشکها به قیمت گریه کردن بر یک کودک یتیم تشنه و گرسنه آفریقایی است؛ نه بیشتر

 

برای امام حسین

برای امام حسین

سالهاست که در ایام محرم این عبارت را زیاد می شنویم:

وقتی قامت رفتگران برای جمع کردن زباله های نذری خم می شود

وقتی با راه بندان خیابان ها به خاطردسته های عزاداری مواجه می شویم

وقتی صدای بلندگوهای مداحان گوشها را آزار می دهد

همه اینها با یک عبارت مشهور توجیه می شود:

«برای امام حسین»

و نمی دانم در این میان جستجوگری هست که بداند این قله انسانیت و معلم بزرگ آزادگی از پیروان و شاگردانش چه می خواهد؟

سیر کردن عزاداران بی نیاز ؟ یا کمک به نیازمندانی که بارها و بارها از ما تقاضای کمک داشته اند؟

ارباب رجوعی که مشکلش با کمی وقت گذاشتن من حل می شود

عابر پیاده ای که آدرسش را با کمی توضیح دلسوزانه من پیدا می کند

و هزاران دست نیاز کوچک و بزرگ که روزانه به سوی ما دراز می شود

و ای کاش یکبار هم «برای امام حسین» به این سخن ارزشمند و گرانقیمتش عمل کنیم که فرمود:

?إنَّ حَوائِجَ النّاسِ إلَیکم مِن نِعَمِ اللهِ عَلَیکم؛فَلا تَمَلُّوا النِّعَمَ?

نیاز های مردم به شما از نعمتهای خدا بر شما است، پس از این نعمت خسته نشوید

غیبت - عاشورا

غیبت - عاشورا

اگر بنا نبود غیبت و انتظاری باشد عاشورا هم لازم نبود


عاشورا تقدیم همه مراتب امامت بود تا مهر انسان در جریان تاریخ تضمین و تأمین شود.


هزینه های بیعت آدمیان برای همیشه تاریخ همان بود که در کربلا پرداخت شد

 

کتابی برای خواندن

کتابی برای خواندن

محرم که می آید حسین شهید می شود

نه فقط خودش! بلکه امامتش

کلاً یادمان می رود که قرار بود حسین امام و پیشوای ما باشد و ما به دنبالش حرکت کنیم

اما . . .

وقتی حسین «فقط» یک موجود ملکوتی است که ملائکه و جنیان به کمکش می آیند و خدا می خواهد او را کشته ببیند،

حسین بهشت زیبایی می شود در بالای یک قله رفیع که تنها قابل عشق و ستایش است اما هیچ راهی برای رسیدن به چنین قله ای وجود ندارد!

 

گاهی یادمان می رود که همه زیبایی و عظمت ملکوتی اش بهانه ای است برای آنکه جذبه مغناطیسی اش دلها را برباید و چراغ هدایت رهروان باشد!

حسین کتاب زیبایی است اما نه فقط برای تماشا کردن عکسهایش

کتابی است برای خواندن و فهمیدن و بالا رفتن

و محرم ماهی است برای حسینی شدن و ستودنی گشتن نه فقط ستودن و تماشا کردن حسین!

مباهله از پنجره ای دیگر

مباهله از پنجره ای دیگر

ماجرای مباهله ماجرای عجیبی است

مردی غیر مسیحی می آید و می خواهد برای مسیحیانی که سالهاست با الوهیت مسیح زندگی می کنند، عیسایی دیگر تعریف کند!

هرچه منطق و استدلال می کند فایده نمی بخشد و خدا خودش را به میدان محاکمه دعوت می کند:

قرار است خدا در مورد عیسایی که آفریده قضاوت کند

قرار است از اطلاعاتی که به پیامبرش داده دفاع کند

و قرار است دروغگو را هم خودش محاکمه کند

و پیامبر باید هم به اطلاعات و علم خداوند باور داشته باشد و هم به قضاوت و محاکمه اش

و همه این باور خداوند در آوردن همراهانش متجلی می شود

وقتی برای محاکمه خودش را می آورد و «خودش» را و فرزندانش را

حال تصور کنید زمانی هم بیاید که یک نفر  برای ما «مهدی» دیگری را معرفی کند که با آنچه از دین آباء و اجدادی مان شنیده ایم متفاوت است!

چه می کنیم؟

به سخنش گوش می دهیم و فکر می کنیم یا همان ابتدا تکفیرش می کنیم؟

اینجا دیگر نتیجه تکفیر ما مباهله نیست بلکه نتیجه اش می تواند انکار موعودی باشد که سالهاست برای آمدنش ندبه خوانده ایم

 

@ensane_armani

موجود گرانقیمت

موجود گرانقیمت

وقتی یک پارچه گرانقیمت تهیه می کنی مراقبی که کوچکترین غباری هم روی آن ننشیند

اما وقتی یه دستمال ارزانقیمت برای آشپرخانه می گیری از همان ابتدا همنشین خاک و زباله می شود

حالا آدمها هم همین اند

بعضی آنقدر گرانقیمت اند که مراقب اند کوچکترین غبار کینه ای بر قلبشان ننشیند

اما آنها که خود را ارزان تصور می کنند به راحتی همنشین دروغها کینه ها و انتقام ها قرار می گیرند

و تنها باید مراقب باشی که در معرض خشمشان قرار نگیری که مهاری بر آن نیست

چون :

آسوده مباش از شرّ کسی که ارزش و شخصیت خود را پست شمارد!

امام هادی علیه السلام

میلادش مبارک

@ensane_armani

تناقض عید قربان

تناقض عید قربان

عید قربان یکی از تناقضهای عالم است!

زمانی که قرار است «من» را قربانی کنم تا «من» به کمال برسم و خدا از «من» راضی باشد!

و مانده ام که اگر این «من» همان «من» باشد پس از قربانی جانی برایش نمی ماند که کمال و رضایتی طلب کند!

اما . . .

دعای عرفه قدری داستان این تناقض را برایت حل می کند آنجا که می گوید:

«و بِجَنابِکَ أنتَسِبُ فَلا تُبعِدنِی»

«من خودم را به تو منتسب می کنم پس مرا از خودت دور مکن»

«من» اولی «صِفر»ی است که سالهاست در کنار «یک» وجود او قیمت گرفته

و گاهی افزایش تعداد صفرها غافلش می کند

عرفه که می آید دوباره خود را به «یک» می چسباند و دیگر نیازی به قربانی کردن «صفر» ندارد

بهترین رفتار با «صفر» همان است که باورش کنی که «صفر» است

و هرچه دارد از انتساب به آن یکتای بی همتاست

و بَعد . . .

دیگر بُعدی در کار نیست!

«نحن أقرَبُ إلیهِ مِن حَبلِ الوَرید»

 

@ensane_armani

 

خانه تکانی باورها

خانه تکانی باورها

روز عرفه قرار است بشناسی
خودت را، خدایت را، جهانت را، امامت را
امامی که قرار است باورش داشته باشی تا اصول دین و مذهبت درست شود
قرار است بشناسیش تا مرگت جاهلی نباشد
قرار است منتظرش باشی تا بیاید
اما . . .
امام فقط مال تو نیست
مال آنهایی هم هست که نه نامی از او می دانند و نه نشانی
تنها یک فطرت انسانی حقیقت گرا دارند و عدالتخواه
و او قرار است بیاید و خود را برای تو و آنها و همه جهانی که تنها نقطه مشترکشان انسان بودن است بشناساند
مبادا که انسان عدالتخواه اروپایی باورش کند و تو پس از سالها دعای فرج و عهد و ندبه، هنوز منتظر تطبیق او با اخبار و روایات مانده باشی.
و مبادا مصداق انکار کنندگانی باشی که «يَعْرِفُونَهُ‏ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ»
عرفه فرصت خوبی است برای خانه تکانی شناخت ها و باورها
و برای شناختن اینکه منتظر کدام امام هستیم!

@ensane_armani

خودخواهی آرمانی

خودخواهی آرمانی

بزرگی می گفت خودخواهی یک گرایش فطری است

اما این خودخواهی وقتی زیان آفرین می شود که محدوده «خود» فقط خودت باشی و بس!

اما انسانهای بزرگ دایره «خود» را آنقدر گسترش می دهند تا همه بشریت را در برابر بگیرد

و آن موقع است که خودخواهی، خود دوستی و همه چیز را برای «خود» خواستن جهادی بزرگ و عظیم است.

ازدواج اولین مرحله ای است که انسان می تواند دایره «خود»اش را بزرگ کند و به دیگری آنقدر عشق بورزد که از خودش عزیزتر باشد.

و انگار پیوند علی(ع) و فاطمه(ع) پیوند دو «خود» جهانی بود که می تواند همه پهنه جغرافیا و همه طول تاریخ بشریت را در بربگیرد.

سالروز پیوندشان مبارک

@ensane_armani

 

اطلاعات بادآورده

اطلاعات بادآورده

?باد که می وزد همه کاغذها را پخش می کند برایش فرقی نمی کند روزنامه باطله باشد یا برگه امتحان?

?اما برای دانش آموز سر جلسه امتحان تفاوت از زمین تا آسمان است?

?بعضی ها مثل بادند?

?هرچه به دستشان می رسد منتشر می کنند چه سخن باطل باشد و چه سخن قابل سنجش و امتحان❗️

⬅️و اینجاست که گوشیها و شبکه های مجازی ما پر از اطلاعات «بادآورده» می شود?

?گاه توسط همین بادها حق و باطل مخلوط می شود و چنان گرد و غباری به راه می افتد که حتی معلم هم نمی تواند سؤالات طرح شده خودش را از میان کاغذهای باطله پیدا کند?

?همه عمروعاص های طول تاریخ چشم امیدشان به جاهلانی است که مغزی کوچک و حنجره ای پر قدرت دارند?

?تا قرآن کاغذی را به جای قرآن ناطق جابزنند?

و اگر :
♦️« افراد جاهل ساکت باشند مردم دچار اختلاف نمی شوند»♦️
▪️امام جواد علیه اسلام

۹۶/۵/۳۰

@ensane_armani

محدوده تکریم

وقتی داخل حرم می شوی، همه چیز، نام دیگری می گیرد!

 “زائر امام رضا” واژه زیبایی است که انگار هر تکریمی را واجب می کند و هر توهینی را حرام!

صحن امام رضا مکانی است که حتی زباله جمع کردنش هم  عاشقانه می شود!

اما….

گاهی یادمان می رود که خدای امام  رضا بندگانی دارد که خودش همه را (یعنی همه بنی آدم را) تکریم کرده و به خاطر خلقت همه انسان ها به خودش تبریک گفته!

 آیا تکریم و خدمت به بندگان خدا  محدود به  ناحیه جغرافیایی حرم است؟

واقعا نمی شود تکریم و خدمت به همه انسان ها در سراسر عالم مثل جمع کردن زباله های داخل حرم عاشقانه باشد؟

 وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ(اسراء ۷۰)

 ۹۶/۵/۱۳

 مشهد مقدس

@ensane_armani

 

سخن گفتن با مردم

سخن گفتن با مردم

مشهد که می آیی معجونی از انسان ها را میبینی که هرکدام در دنیای خودشان غرق اند

یکی برای شفای مریضش آمده و یکی برای مشکلات مالی اش و یکی برای قبولی کنکور

و هرگز نمی توانی ارزش رفاه و سلامتی را برای آن دانش آموز پشت کنکور مانده ای توصیف کنی که همه آرزو و خوشبختی اش را ورود به دانشگاه می بیند

اشتباه باشد یا درست، فرقی نمی کند او عینک خودش را دارد و دنیای خودش را

حق نداری به خاطر دنیای کوچکش سرزنشش کنی وگرنه تو نیز در مقابل دنیاهای بزرگتر، مستحقق شماتتی

او توی باغ خودش سیر می کند و اگر دلسوزش باشی راهی نداری جز اینکه پای به درون باغ او بگذاری و با عینک او دنیای کوچکش را بنگری

و به قول امام‌ رضا(ع):

 حدّث الناس بما يعرفون، و اتركهم ممّا لا يعرفون

 با مردم به اندازه‏اى كه مى‏توانند شناخت سخن گو، و آنچه را كه نمى‏توانند دانست رها كن.

  الحياة ج‏2، ص466

@ensane_armani

رهایی از خداهای تقلبی

23 سال طول کشید تا پیامبر به مردم بیاموزد تا «إله» های تقلبی را رها کنند و با پیوستن به «الله» رستگار شوند.

همان «إله» هایی که خودشان را به جای خدا می نشاندند تا انسان تصور کند معبود را چشم بسته باید ستود و پرستید

حتی اگر عقلت نستاید و قلبت نپسندد.

و چگونه می شود خدایی که پیوستن به او رهایی و رستگاری باشد، معشوق قلب و مطلوب عقل قرار نگیرد.

و اینک پس از گذشت 23 شب از ماه رمضان وقت آن رسیده که ما هم از هرمعبودی که پای صعودمان را می بندد و سقف  پروازمان می شود رها شویم.

@ensane_armani

 

پیوند علی و شب قدر و عدالت

پیوند عجیبی است

پیوند علی و شب قدر و عدالت

می توانی برای تقدیر سال آینده ات عادل بودن را انتخاب کنی

اما . . .

به یاد این جمله می افتی:

قُتل في مِحرابه لشِدة عَدله

پیوند این شب با علی یادت می اندازت که چقدر عدالت هزینه دارد

باید عینکی به چشم بزنی که مثل مردمکت باشد

همه را ببیند به جز خودت

و در نهایت آنکه از عدالتت بهره برده توانی جز دعا کردن ندارد

و آنکه لبه تیز عدالت مجروحش کرده، همه ساز و برگ و خدم و حشم انباشته اش را برای نابودی ات به کار می گیرد

و هردو موفق می شوند:

اما یکی در آسمان و دیگری در زمین!

و اینجا میدان اختیار توست که زمین را برگزینی یا آسمان را

و تازه می فهمی چرا یک امام آسمانی قرنهاست به دنبال چند عدالت طلب زمینی می گردد تا عدالت را بر روی زمین اجرا کند

چون عدالت روی زمین هزینه دارد

و امشب انتخاب با توست که هزینه هایش را بپردازی یا نه!

@ensane_armani

شب انتخاب واحد

گفتند امشب شب انتخاب واحد است

خواستم فکر کنم که چه واحدی برای سالهای آینده خودم انتخاب کنم که…

دعای جوشن کبیر شروع شد و صدها  واحد انتخابی را پیش رویم گذاشت:

رحمان، رحیم، . . .

شاید بعضی ها می خواهند این واحدها را هم در حدی پاس کنند که تنها نمره قبولی بگیرند و شهرتی به نام «مهربانی» از حرفهای مردم دریافت کنند و آن را هم مثل بقیه مدارک سرمایه امرار معاش قرار دهند!

اما وقتی فکر می کنی که این واحد انتخابی را کسی ارائه داده که مهربانی اش حد و اندازه ندارد دیگر خجالت می کشی در حضورش، مهربانی را تنها برای آبرویی نزد مردم یاد بگیری و نهایتاً نمره قبولی برای گذراندن «حق الناس»

حیفت می آید که در مقابل اقیانوس رحمت بنشینی و تنها لبی تر کنی یا نهایت لیوانی برای آینده ات برداری

آن وقت تو هم هوس می کنی مثل خودش «راحم کل مرحوم» باشی طوری که وسعت مهربانی ات «کل شیء» را فراگرفته باشد و بر غضبت پیشی بگیرد.

کافی است تا دستان تو هم مثل او «باسط الیدین بالرحمه» باشد و برای هر رحمتی گشاده شود؛ تو هم می توانی مهربانی را برای هر طالب رحمتی بگسترانی شاید «راحمی» جز تو نیافته باشد!

برای واحدهای انتخابی خدا نه سقفی وجود دارد و نه محدوده نمره ای

بستگی دارد با یک لیوان کوچک کنار ساحل آمده باشی یا عزمی برای غوطه ور شدن در اقیانوس!

@ensane_armani

به امام زمان(عج) رأی می دهیم یا نه؟

همزمانی ایام انتخابات با جشن نیمه شعبان می تواند ما را به یک نقطه مشترک در این دو پدیده برساند و آن «انتخاب مدیریت» است.

ما امروز در تلاش هستیم تا به نوعی «کاندیدای اصلح» را برای مدیریت 4 ساله بر کشور انتخاب کنیم و هر کدام ملاکها و معیارهای خاصی ارائه می دهیم

از طرفی قرنهاست که منتظریم تا آن مصلح نهایی و انسان کامل بیاید و مدیریت جهان را به دست بگیرد و همه انسانها را به سعادت و کمال برساند.

حال تصور کنید اگر امام زمان(عج) بدون ادعای امامت، به صورت گمنام و ناشناس خود را به صورت یک نامزد انتخاباتی معرفی کند آیا به او رأی می دهیم؟

  • آیا ملاکها و معیارهای امروز ما با صفات و ویژگی های کامل ترین انسان عالم مطابقت خواهد داشت؟
  • آیا امام در تقسیمات اصلاح طلبانه و اصول گرایانه ما جای خواهد گرفت؟
  • آیا می خواهیم مثل اصول گرایان ابتدا ولایت مداری او را بررسی کنیم و اعمال او را با احکام فقهی مراجع مقایسه کنیم؟
  • یا مثل اصلاح طلبان او را بر مبنای تعامل یا تقابل با کدخدا و قدرتهای جهانی و 5+1 بسنجیم؟
  • آیا اصلاً ملاک و معیاری برای شناخت کامل ترین انسان خواهیم داشت؟

و اینجاست که باید ملاکهای امروزمان را نقد کنیم

آیا گزینه هایمان را با ملاکهایمان تنظیم می کنیم یا ملاکهایی می سازیم که فقط با گزینه های خاص ما تطبیق کند؟!!!

چه بسار روزی برسد که ما مسلمانان و شیعیان با همه ادعای عشق و انتظارمان آن راکه سالها منتظرش بوده ایم به بهانه هایی واهی و بچه گانه رد می کنیم و مسیحیان و بوداییان  او را با عقل سلیم و فطرت پاکشان می شناسند و ستایش می کنند!

و ما می مانیم و «خسرالدنیا و الاخره»

فراموش نکنیم که تنها سرمایه اصیل ما عقل و فطرت ماست، آن را به بهانه اشخاص و احزاب و بازیهای سیاسی تعطیل نکنیم!

@ensane_armani

 

انتخابات برای موعود

آن روزی که خداوند اختیار را برای بشر برگزید به او آموخت تا مناسب ترین گزینه را بر مبنای باورهای عقل و قلبش انتخاب کند.

پس لازم بود که این دو کارخانه عظیم، ترازوهایی بسازد تا گزینه هایش را اندازه بگیرد و برگزیند!

اما . . .

آنان که کالاهایشان تناسبی با این دو کارخانه نداشت، اصرار داشتند که به جای عرضه کالای مرغوب، ترازوهای وارداتی را عرضه کنند تا شاید بتوانند کالاهای تقلبی را به مدد ترازوهای قلابی، مرغوب جلوه دهند!

و تنها توانستند مشتریانی را بفریبند که کارخانه اندیشه شان را با دست خودشان تعلیق کرده بودند

و نهایتاً به جای آنکه به دنبال منتخبی متناسب با معیارهایشان بگردند، ملاکهایی متناسب با شخص مورد مصلحتشان بسازند!

اما . . .

این آزمونِ انتخاب تا ابد ادامه دارد!

تا در نهایت موعودی به بشریت عرضه شود که بتواند عقلها و قلبهای همه بشریت را سیراب کند و آیینه تمام نمای همه خوبیها باشد.

و در آن روز تنها فریب خوردگانی ناکام می مانند که سالها به دنبال موعودی هم وزن ترازوهای تقلبی گشته اند!

به امید آن روزی که همه ملتها در یک انتخاب جهانی «اصلح ترین» گزینه تاریخ بشریت را برای ریاست بر جمهور انسانهای روی زمین انتخاب کنند.

میلاد زیباترین کاندیدای مدیریت جهانی مبارک!

@ensane_armani

 

 

 

راز ماندگاری

سالها بود که عادت کرده بودند دور بتهایشان طواف کنند و همین دین آباء و اجدادی شان شده بود!

تو که آمدی دین آباء و اجدادی شان را به چالش کشیدی؛ اما هیچ پاسخی برای سؤالات تو نداشتند جز اتهام به کفر و دروغ و انحراف!

قرآن را که آوردی، هیچ سلاحی برای مقابله نداشتند جز برچسب سحر و شعر و جنون!

و تنها راهشان این بود که گوشهای خودشان و مردمشان را بگیرند تا نشنوند و نفهمند و جادو نشوند

و بازهم هیچ کس پاسخ سؤالات تو را نداد

اما قلبهای مردمان هرگز نتوانست بپذیرد که محمد امین(ص) دروغ بگوید

و در نهایت همه آنهایی که گوشها و عقلهایشان از تسلط دین آباء و اجدادی در امان مانده بود، توانستند بتهای سنگی و چوبی را از معبودشان بزدایند و خدای بزرگ را عبادت کنند

خدایی که جز انسان بزرگ و اندیشمند نمی تواند به خوبی عبادتش کند

و اگر جز این بود هرگز آیین آزادی بخش تو امروز به ما نمی رسید

عید مبعث مبارک

 @ensane_armani

 

ریسمان تکه تکه

سالها گذشت از آن روزی که «جمهوری اسلامی» برای ملت ایران انتخاب شد، نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر!

اما بازیگران سیاسی برای بدست آوردن این منتخب ملت مسابقه طناب کشی گذاشتند و در نهایت پوسته آن دو تکه کردند.

یکی پوسته جمهورش را گرفت و دیگری پوسته اسلامش را!

اما هسته آن همچنان در قلب مردم متحد مانده بود.

وقتی بخواهی با پوسته جمهور تجارتت را رونق دهی ناچاری ویترین مغازه را از واژه های دموکراسی و مردم سالاری و آزادی پر کنی تا مشتریان جمهور به مغازه ات جلب شوند

و وقتی تنها سرمایه ات پوسته و آداب اسلامی باشد، ناچاری خود و مغازه ات را با شعائر و نمادهای دینی بپوشانی و همه چشمها را به سوی آخرت روانه کنی

یکی آزادی می فروشد و دیگری تربت کربلا

و مردم هم در نهایت آزادی شان را با تربت کربلا مخلوط می کنند و خودشان معجون آزادگی می سازند!

اما بازیگران سیاسی همچنان منتظرند تا مردم خودشان انتخاب کنند نه محصولاتشان را

و مردم تنها کسی را انتخاب می کنند که مصداق حقیقت جمهوری اسلامی باشد نه پوسته های تکه تکه اش

چرا که جمهور منهای اسلام امت سرگشته می سازد و اسلام منهای جمهور دستان بسته علی(ع) را

و ملت بازهم در آستانه انتخاب است!

 @havaye_bahary

آرزوهای ناتمام

طلب میوه شناخت است و آغاز حرکت.

وقتی شناختت از انسان یک حوضچه نُقلی باشد با چند ماهی قرمز، همه تلاش و تکاپویت در زندگی تمیز کردن این حوضچه و غذا دادن به ماهیهاست

و اوج آرزویت ماهیهای سالم و چاق و چله ای هستند که در یک حوض تمیز و آب زلال شنا می کنند

و هر روز بدون آنکه بفهمی روی یک دایره کوچک دور می زنی و چند جلبک کوچک می تواند تو را از اوج آرمانت به جای اولت برساند!

اما وقتی انسان آرمانی ات از خاک تا افلاک باشد، مسیر حرکتت نردبانی است بی انتها با پله های نامحدود

با رسیدن به هر پله هم شیرینی رسیدن را می چشی و هم شوق بالا رفتن را

و هیچ چیز نمی تواند تو را به جای اولت باز گرداند چون فرسنگها از آن فاصله داری

امید که آرزوهایتان هرگز تمام نشود!

@ensane_armani

 

بهار در راه است

پاییز آغاز سرماست و زمستان ترفند دوستداران خزان است تا درختان را از ترس سرما و خشکی زمستان به انتخاب مجدد پاییز وادار کنند.

اما آنان که سبزی و لطافت بهار را چشیده اند، در اوج سرمای زمستان هم منتظر بهارند نه ناچار به بازگشت پاییز!

بهار فصل عادلانه طبیعت است، عدالتی که به شکوفایی گلها و سرسبزی جوانه ها می انجامد.

جهان بشریت هم منتظر بهار است.

بهاری که تنها دوستداران رشد و شکوفایی باورش دارند و تنها فروشندگان لباسهای زمستانی و آدمهای برفی از آمدنش بیمناکند.

اما چرخه هرساله طبیعت می آید و می رود تا به بشریت نشان دهد که هرگز حتی در سخت ترین روزهای زمستان هم پاییز را انتخاب نکند.

بهار در راه است.

سال نو مبارک

@ensane_armani

 

 

جوانه زدن گل

بهار که می آید تازه می فهمیم که گلها و درختان خشکیده حتی در سخت ترین سرمای زمستان هم زنده مانده اند.

فاطمه (س) گلی بود که در زمستان سخت جاهلیت جوانه زد در بهار اسلام شکفته شد و در طوفانهای سهمگین استقامت کرد
تا مقاومتش رمز حیاتی شد برای همه گلها و درختان باغ تا بدانند که در برابر خشکی و سرمای زمستان چاره ای جز استقامت ندارند!

فاطمه دختر پیامبر(ص) بود و اگر نبود اینقدر آماج حملات طوفانها نبود‼️

فاطمه همسر علی(ع) و اگر نبود موردهجوم گرگها قرار نمی گرفت‼️

یعنی گل اگر گل باشد، از زیر آسفالت خیابان هم جوانه می زند

میلادش مبارک

@ensane_armani

جهان چند بُعدی!

وقتی مسیر تفکرت خطی باشد، ناچاری بر روی یک خط فکر کنی و بر روی یک خط قدم بگذاری و در نهایت یکی از دو قطب را انتخاب کنی.

و وقتی همه گزینه های فکری ات همین دو قطب باشد، گریزی نیست که بغض نسبت به شرق تو را به غرب بکشاند و کراهت از قرمز، آبی پوشت کند!

اینجاست که اگر از راست دلزده شدی، همه تلاشت حرکت به سمت چپ است بدون اینکه آن را در بوته آزمایشت بسنجی!

اما وقتی دنیایت دو بعدی شد، برای رهایی از غرب وسعت انتخابی به پهنای یه دایره خواهی داشت و هرگز مجبور به پناه بردن به شرق نیستی!

و وقتی ابعاد اندیشه ات نامتناهی شد، حتی میان گزینه های موجود نیز محدود نمی شوی، تا آنجا که می توانی در مقابل هر «نفی»، هزاران «اثبات» بیافرینی.

و این حکایت امروز ماست!

حکایت قطبهای تو خالی که برای جذب خود راهی جز نمایش قدرت دافعه قطب دیگر ندارند!

غافل از اینکه ابعاد انتخاب انسان نامتناهی است!

@ensane_armani

 

جانسوز تر از پهلوی شکسته

  • خیلی سخت است که ببینی ناخدای کشتی در خانه نشسته و مسافری بی خبر از ساحل نجات، سکان حرکت را به دست گرفته و با تلاطم دریا بازی می کند.
  • خیلی سخت است که دزدان دریایی را در پشت نقابهای فریبنده شان بشناسی و ساکت بمانی
  • و خیلی سخت است که مردم زمانه خورشید را به پشت ابر بفرستند و ستاره ای کم نور را برای روشن کردن مسیر حرکتشان انتخاب کنند

گم کردن خورشید دردی بود که می توانست همه بشریت را در سرتاسر جهان برای قرنها عذاب کند

و این همان دردی بود که بنیان بیت الاحزان تو را بنا می کرد!

آری درد تو وسعتی به اندازه همه تاریخ و جغرافیا و همه بشریت داشت!

و امروز

خیلی سخت است که ببینم

  • درد تو را در محدوده بازو و پهلو و کودک پژمرده ات توصیف کنند
  • مصیبت تو را تنها سیلی خوردن و از دست دادن فدک و حق حکومت همسرت بدانند
  • و همه آرزویشان برای بازگشت خورشید پشت ابرت، ساختن بارگاه برای مزار پنهان تو باشد!

و این دردها بسیار جانسوز تر از خاطره پهلوی شکسته توست!

@ensane_armani

حقیقت ولایت

در مورد حضرت فاطمه(س) دو مطلب را زیاد شنیده ایم:
یکی اینکه او را سبب خلقت پیامبر(ص) و امام علی(ع) و خلقت همه آسمانها دانسته اند. و دوم اینکه او اولین شهید ولایت بود!
حال کمی فکر کنیم:
آنکه همه آسمانها به خاطر او خلق شده، باید اولین شهید ولایت باشد!
یعنی به نوعی همه آفرینش فدای ولایت!
پس ولایت بیش از آنکه محدود در یک شخص باشد، حقیقتی است که خود «ولی ها» هم در راه آن قربانی شده اند.
پس ولایت تنها تبعیت از یک شخص نیست!
دل سپردن به یک آرمان است.
آرمانی که آفرینش همه موجودات برای آن انجام گرفته است و آن خدایی شدن انسان و مقام خلیفه اللهی اوست.
آرمانی که همه انبیاء برای آن مبعوث شدند و همه اولیای الهی در خدمت آن بوده اند. و ما پیروان اولیاء الهی تنها در صورتی ولایت حقیقی خواهیم داشت که نه تنها در گفتار و حتی نه در عمل و رفتار بلکه در آرمان و هدف پیرو اولیاء الهی برسیم.
چرا که اگر هر آرمان دیگری در دل داشته باشیم، تنها پوسته اعمال ما و الفاظ گفتار ما می تواند ولایت مدار باشد!

وقتی آرمانت در دنیا اسیر شده باشد،‌خاموش کردن شمع بیت المال تو را مقابل علی(ع) قرار می دهد و زبانت شعار اسلام سر می دهد!
وقتی روحت تشنه عافیت باشد، قرآن سر نیزه هم مستت می کند و آنقدر فریاد اسلام و قرآن سر می دهی که علی(ع) را به تسلیم وادار کنی!
وقتی جانت عزیزتر از آرمانت باشد، حسن(ع) را هم به صلح می فرستی و حسین(ع) به بهانه خروج از دین به بالای نیزه!
و ارزش نهایی تو را آرمانت می سازد،
یعنی :
همانی که در پی آنی!

@ensane_armani

آزادی انقلاب

آب وقتی یخ می زند، جرأت ندارد از قالب تعریف شده اش خارج شود.

یخ که آب می شود جاری و روان است اما باز نمی تواند شکلی غیر از ظرف و محیط خود انتخاب کند.

ولی بخار حتی به زندگی زمینی هم نیاز ندارد آنقدر آزاد است که از زمین به آسمان سفر می کند و بالا می رود.

انقلاب آمد تا انسان ها را بخار کند!

قلبهایی بسازد که ظرف قوم و قبیله و ملیت را رها سازد و به عشق همه انسانها بتپد

اندیشه هایی که هیچ قالب تعریف شده ای مانع پروازش نشود.

آرمانهایی که همه بندهای زمینی را پاره کند و تماشاگر آسمان باشد.

اما هنوز زمستانهایی هستند که:

آرمان خون شهیدانش را در لباس و پوشش جوانان محدود می کنند

دینش را به چهاردیواری مساجد و لای کتابها می فرستند

و در نهایت سفره کوچکی می چیننند که تنها گروه اندکی از ملت ایران را سیراب کند.

و اینها چه بدانند و چه ندانند،

و چه بخواهند و چه نخواهند،

زمستانند!

زمستانی که بخار انقلاب را در حوضچه ای کوچک سرد می کند تا حرارتش به کاخهای سبز و سفید نرسد.

سرمایی که اقیانوس انقلاب را در قالب دیروز منجمد می سازد تا آب زلالش نتواند تشنگان امروز و فردا را سیراب کند

اما مبشران بهار، تنها به شکوفایی و جوانه زدن انقلاب می اندیشند

جوانه زدن همه انسانها در همه جای عالم در همه زمانها

جوانه هایی که در نهایت به درخت تنومند ظهور می انجامد

و هدف معمار انقلاب هم همین بود.

22 بهمن مبارک

 

 @ensane_armani

 

 

ما رأيت إﻻ جميلا

این جمله زیاد شینده ایم اما شاید هرگز به عمق مفهوم آن فکر نکرده ایم.

 واقعاً در حادثه کربلا چه چیز زیبا بود؟

 گذشت و ایثار و جانفشانی؟

شهادت در راه آرمانهای الهی؟

وفاداری یاران امام؟

و یا . . .

اگر از این زاویه نگاه کنیم، حادثه کربلا زیباییهای بسیاری داشت.

اما از طرف دیگر حوادث تلخی هم اتفاق افتاد که شاید نتوان آنها را زیبا دانست!

در حالی که چشمان زینب(س) همه را زیبا می دید نه بعضی را!

اما چرا؟

 به این مثال توجه کنید:

تصور کنید وقتی برای تلفن همراه یا رایانه خود رمز گذاری می کنید، چه انتظاری دارید؟

آیا انتظار دارید در مقابل هر داده ای قفل آن باز شود و قابل استفاده باشد؟

یا اینکه انتظار دارید تنها وقتی بازگشایی شود که که تنها همان رمز عبور مورد نظر شما را دریافت کند و در مقابل اطلاعات غلط پیغام خطا بدهد تا کاربر متوجه شود.

از نظر شما یک رایانه یا تلفن همراه درصورتی قابل اعتماد است که از دسترس ویروس ها و هکرها در امان باشد، به نحوی که هیچ کس نتواند جز با اطلاعات صحیح وارد سیستم شود.

زیبایی نظام آفرینش هم همین است!

اگر قرار بود انسانها علاوه بر صراط مستقیم، بتوانند از راه نیرنگ و ظلم و خیانت به سعادت برسند، فلسفه ارسال پیامبران و هدایت امامان زیر سؤال می رفت.

وقتی خداوند انسان را خلق می کرد تنها «رمز عبور» سعادت انسانها را مسیر زندگی انسانهای کامل قرار داد و در مقابل همه کجروی ها پیغام خطا صادر کرد و حتی مجموعه ای از آنها را در قرآن کریم منتشر کرد!

صحنه کربلا در حقیقت به فعلیت رسیدن برنامه ریزی خداوند بود.

زینب(س) در لحظه لحظه حوادث کربلا می دید که چگونه آنها که با رمز عبور صحیح وارد شدند مراحل کمال را یکی یکی طی کردند و دیگران حتی با همه ویروسها و هکرهای قدرتمندشان نتوانستند راهی به سوی رشد و کمال سعادت پیدا کنند.

و این نگاه بود که همه چیز را زیبا می دید!

@ensane_armani

انسان مدیر رسانه است یا رسانه مدیر انسان؟

آن روزی که رسانه متولد شد، شاید نمی دانست که روزی قرار است نمودار زندگی، فعالیت، احساس و آرمان انسانها را مدیریت کند.

روزنامه های دیروز تنها نتیجه فعالیت انسانها بودند، نه مقدمه!

مردم عادت کرده بودند خبر واقعه ای را که در روز، هفته یا ماه قبل در شهر یا کشورشان اتفاق افتاده بود، به همان شکل بخوانند و مطلع شوند.

اما امروز انگار این رسانه ها هستند که نمودار زندگی مردم را مدیریت می کنند:

  • موج رسانه هاست که به مردم الهام می کند که مرحوم از دست رفته را بستایند یا تکفیر کنند!
  • موج رسانه هاست که به مردم تلقین می کند کدام صنف شغلی را ستایش کنند و کدام را محکوم!
  • موج رسانه هاست که گاه خواندن نماز و قرآن و صلوات را بر مردم واجب می کند!

و جالب اینجاست که موج رسانه گاه آنچنان تاریخ و جغرافیا را به هم سنجاق می کند که آتش ساختمانی در تهران سر از میدان جنگ سوریه درمی آورد و مقصرش در رأی دهندگان چندسال پیش انتخابات پیدا می شود!

آری امروز رسانه فتوا می دهد، قضاوت می کند، متهم تعیین می کند، محکوم می کند، بزرگداشت می گیرد، مجلس ختم برگزار می کند  و . . .

و وقتی این مدیریت رسانه فاجعه بار می شود که مدیریت قلب و فکر انسان را به عهده بگیرد و

  • به جای من فکر کند
  • به جای من کینه بورزد
  • به جای من محبت کند
  • و به جای من مُهر حق و باطل بزند.

اما رسانه یک جریان سیال است با موجهای کوچک و بزرگ، می آید و می رود.

اگر فقط بنشینی تماشایش کنی، مثل یک نمایش گاهی تو را می خنداند گاهی به وحشت می اندازد و گاهی می گریاند.

اما اگر بر موجهایش سوار شدی و به فرمانش فکر کردی، قضاوت کردی، حکم کردی، عشق ورزیدی، خشم گرفتی و . . .

چند روز یا چند ساعت کافی است که حادثه ای دیگر این موج را دگرگون کند و تو می مانی و کوله باری از خشم و غم و شرمندگی  . . .

 نگذاریم رسانه قلب و فکر ما را مدیریت کند

 @ensane_armani

 

خواسته حقیقی ما

بازهم به شب قدر رسیدیم، شبی که می گویند بهتر از هزار ماه است و مقدرات ما در این شب تعیین می شود.

اما واقعاً اگر تعیین مقدراتمان را به دست خودمان بدهند، چه می نویسیم؟

اگر قرار باشد برای دیگران هم ما بنویسیم، چطور؟

منافع خودمان را در نظر می گیریم یا نگاهی هم به آرزوهای دیگران می اندازیم؟

یا اینکه آنچه برای خود می پسندیم برای دیگران هم می پسندیم؟

یا بالاتر از آن، ایثار می کنیم و معتقدیم: الجار ثم الدار؟!

بد نیست در شب قدر در کنار دعا کردنها، قدری هم خواسته های خودمان را محک بزنیم!

چه می خواهیم و به چه قیمتی می خواهیم؟

خواسته های زبانی زیاد است و اغلب ماهم به دنبال مداحان دعاهایی را زمزمه می کنیم

اما بدانیم خواسته واقعی ما آن چیزی است که حاضریم برایش هزینه بدهیم

و بد نیست فکر کنیم برای چه خواسته ای حاضریم همه هستی مان را هزینه کنیم؟

و بدانیم که همان هدف و مسیر واقعی زندگی ماست!

پیام فطرت

 

 به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی

 

جنب و جوش قطره ها یادش بخیر

التهاب ذره ها یادش بخیر

یاد دریای عظیم و با صفا

سیر پیچکها از اینجا تا خدا

یاد عزت یاد عشق و اقتدار

یاد آتش یاد موج انفجار

خاطرات نیمه خرداد ماه

رویداد جمعه تلخ و سیاه

روز همراهی عشق و عقل و نور

اتحاد دانش و شور و شعور

عشق آمد یار استدلال شد

لاله ها تقدیم «استقلال» شد

دل پرستی دشمنی بنیادی است

بندگی زیباترین «آزادی» است

انقلاب اینجا پیام فطرت است

باز عالم شاهد یک هجرت است

هجرت اینجا بوی غیرت می دهد

عالمی را بهت و حیرت می دهد

زندگی را غرق رحمت می کند

«ربَّنا» اینجا حکومت می کند

کشتی این انقلاب آماده است

ناخدا و مقصدش را داده است

قدرتش از اتحاد ملت است

صخره هایش عُجب و حرص و ذلت است

مقصدش تا «قاب قوسین» است و بس

اسوه اش گفتار «ثقلین» است و بس

ناخدایش جز «اطیعوا الله» نیست

صحبت از مال و مقام و جاه نیست

آمدیم آن شب به استقبال نور

با دلی بی کینه و قلبی صبور

قلبها و سینه ها یکجا شدند

قطره قطره ناگهان دریا شدند

باید از «من» بگذریم و «ما» شویم

بازهم ما قطره ها دریا شویم

باید از خود رسته و فانی شویم

ذره ذره، خرد و قربانی شویم

نفسها را خاک و خاکستر کنیم

قطره بودن را مگر باورکنیم

 

 

 

شور و عاطفه یا مکتب انسان ساز؟

نام محرم که می آید دل می گیرد و نوحه ها شروع می شود؛ یکی برای لب تشنه، یکی برای طفل شش ماهه، یکی برای بدن بی سر و . . .
اما آیا حقیقتاً مصیبت امام حسین اینها بود؟
آیا امامی که در کودکی افطار سه روز روزه خود را به یتیم و فقیر و اسیر می بخشد، لب تشنه برایش مصیبت سختی است؟
آیا امامی که همه چیزش برای خداست، از دست دادن فرزند برایش مصیبت جانکاهی است؟

درست است که سالهای سال امامان ما برای مصیبت امام حسین(ع) گریه می کردند و مجلس عزا برپا می کردند؛
درست است که اگر این همه شور و عاطفه در حادثه کربلا نبود، نمی توانست رمز ماندگاری مکتب اهل بیت باشد؛
اما حقیقت اصلی واقعه عاشورا لب تشنه و طفل شش ماهه نیست.
این وقایع شوری است در کنار هزاران شعور نا متناهی!
احساساتی است در حاشیه صدها محتوای عمیق و قابل تأمل!
و اگر این محتواهای عمیق فهم نشود، واقعه عاشورا تنها اشکی است برای تخلیه عاطفی و گرفتن حاجات دنیا و شاید هم اشکی برای ثواب آخرت!
اما دیگر مکتب نیست، انسان ساز نیست!

و نتیجه اش هم این است که سالهای سال محرم و صفر بر ما می گذرد و اشکی میریزیم و احیاناً شام و ناهار متبرکی می خوریم، اما بعد از محرم و صفر شخصیت انسانی ما همان است که بود!
با همه خطاها و احیاناً گناهان قبل!
بازهم به دنبال دنیای خودمان می رویم و حاجات کوچکمان!
و انسانیت و رشد و کمال ما همچنان دور اشک چشمهایمان دور می زند ولی بالا نمی رود.
اما خدا کند محرم امسال طور دیگری باشیم!

اخلاص حقیقت واقعه عاشورا

تا به حال فکر کرده اید چرا نام محرم و نام امام حسین بیش از بقیه امامان و ماهها مطرح شده؟
چرا ماجرای کربلا بیش از همه حوادث تاریخی زنده مانده است؟
آیا فقط به دلیل اینکه عده ای کشته شدند و تشنه ماندندو گروهی هم جنایت کردند؟
مگر در تاریخ کشتار و قتل و جنایت کم اتفاق افتاده است؟
آنچه در کربلا اتفاق افتاد، تجلی حقیقت اخلاص بود!
فضا را تصور کنید:
میدان جنگ است و خون وخونریزی، تعداد سپاهیان خودی بسیار اندک است و سرنوشت ظاهری جنگ معلوم، فرمانده جنگ صراحتاً می گوید هرکه فردا بماند کشته می شود، بعد هم چراغها را خاموش می کند تا کسی خجالت نکشد و رودربایستی نکند.
مسأله مرگ و زندگی بود، شوخی و تعارف کردن در کار نبود!
فردای آن روز هم نه فرمانده زنده می ماند و نه هیچکدام از سپاهیان؛ برای همین حتی نگرانی از خجالت آینده هم وجود نداشت!
تعداد افراد هم آنقدر کم بود که همه می دانستند بود و نبودشان سرنوشت جنگ را تغییر نمی دهد.
ما بودیم چه می کردیم؟ صدها انگیزه برای رفتن داشتیم:
برداشتن بیعت از سوی امام! واجب بودن حفظ جان! عدم تأثیر در نتیجه جنگ! و . . .
تنها یک انگیزه برای ماندن و جان دادن و کشته شدن می ماند:
عشق خالصانه!

و این انگیزه آنچنان قوی بود که توانست دین را، مکتب اهل بیت را، عشق به امامت و ولایت را بعد از سالها زنده نگه دارد.
اخلاص همان اکسیری است که شیطان را با همه قدرت و حیله گری اش بر زمین می زند.
آنچنان که خودش از همان ابتدای خلقت وقتی بر گمراهی آدم سوگند می خورد، می داند زورش به مخلصین نمی رسد و آنها را استثناء می کند تا مبادا سوگندش دچار اشکال نشود!!!
انگار خداوند در روز عاشورا خالص ترین بندگانش را انتخاب کرده و بر روی آنها سرمایه گذاری کرده تا با این وسیله بتواند دینش را زنده نگه دارد و جالب اینجاست که انتقام این خون تنها قرار است به دست امام زمان گرفته شود گویی کس دیگری قادر به آن نیست.

طوفان دل

باز طوفان دلم خوابیده است

باد شهوت باز بر جانم وزید

پرده شرم و حیا را باد برد

باز راه خانه را گم کرده ام

می زنم دستی به دامان حسین

یاد بازیها و یاد کودکی

یاد زانوهای گرم و باصفا

یاد اشتر، یاد میثم، یاد قیس

یاد مجنونان سرشار از یقین

یاد آن روزی که دلها ساده بود

چشمها در هر هوایی باز بود

کاش می شد مکه را تکرار کرد

کوفه اما بر زمین چسبیده بود

سنگ هم اینگونه خاموشی نداشت

حرف کشتی نجات و ناخدا

یادگار سبز احزاب و حنین

کوفه آخر وعده گاه دعوت است

دشت فطرتهای سرد و یخ زده

بی وفایی، بزدلی، کفر و نفاق

از مدینه نور دعوت می کنید!

دردتان از درد شعب افزونتر است؟

پس چه شد آن قلبهای پاک و ناب؟

ای خدا از دست این دل خسته ام

درد چشمانم فقط خودبینی است

عشق می دانی کجا گل می دهد؟

خاک می خواهد که نرگس پرورد

کربلا خاکستر سوز دل است

عشق می بارد ز فریاد حسین!

کربلا شمع هدایت می شود،

«ای خواص مؤمنان حجت تمام

عشق می خواهد طریق کوی دوست

یک نفر اشک مرا دزدیده است!

قامت ایمان سبزم را خمید

نام صاحبخانه را از یاد برد

چون کبوتر لانه را گم کرده ام

یک شبی هم باز مهمان حسین

یاد آن دوران شاد کودکی

یاد مردان شجاع و باوفا

یاد سلمان یا ابوذر یا اویس

«لا یریدون علّواً» در زمین

فکرهایی پشت هر سجاده بود

قلبها آماده پرواز بود

یک شبی هم، چون علی ایثار کرد

گویی اصلا حرف حق نشنیده بود!

هیچ کس اینسان فراموشی نداشت

حرف حق از قول مصباح الهدی

الحسین منی و من از حسین

ای خدا! اینجا که غرق شهوت است!

سرد و سنگی مثل قلب بتکده

از کجا روییده اینسان در عراق

دست رد بر قلب مسلم می زنید؟

شهرتان از زخم یاسر خونتر است؟

خسته گشتید از مفاهیم کتاب؟

بسکه دل بر ظرف دنیا بسته ام

خودپسندی مادر بی دینی است

از کجا درس تکامل می دهد؟

سنگ گلزار شقایق کی شود؟

گرچه فهم آن برایم مشکل است

اشک می خواهد دمی یاد حسین!

شاپرک «ذوب ولایت» می شود:

لحظه ای لغزش سقوطی در عوام»

خاک شو گر در سرت سودای اوست.

ولایت خورشید

ولایت یادآور دو مفهوم است: محبت و مدیریت.
و این دو وقتی یکی می شود، که بدانیم مدیریت زندگی ما همیشه به دست محبوب است!
محبوب، ساختنی نیست، یافتنی است. آن که جاهای خالی قلبت را پر می کند، آن که چشمت همیشه به دنبال اوست و در آرزوی بدست آوردنش بال و پر می زنی، محبوب توست. چه خدایت باشد و امامت و چه لباس و غذای مورد علاقه ات، در نهایت زندگی ات را او اداره می کند!
وقتی چشمت مثل ماه فقط به دور زمین می گردد، یا مثل زمین فقط به دور خودت می چرخی، اوضاع زندگی ات فقط در حد شبانه روز است: هر روز مثل هم! هرچه هم بیدار شوی و به جنب و جوش بپردازی باز شب می شود و می خوابی و مثل دیروز سرجای اولی!
چون به دور خودت می گردی!
اما وقتی سرت را بالا کنی، به آسمان نگاه کنی و به دور خورشید بگردی، نور زندگی ات مال خودت نیست که تمام شود، حتی وقتی خورشیدت پشت ابر می رود بازهم باور داری که هست و زندگی ات را روشن می کند. زندگی ات پر می شود از بهار و تابستان و پاییز و زمستان! اما پس از هر زمستان هم مثل درختی می مانی که بزرگتر شده و به آسمان نزدیکتر.
خورشید همیشه بوده و همیشه هست!
خورشید همیشه دوست داشت تا ما آدمها آنقدر به او نزدیک شویم تا مثل خودش روشن و نورانی شویم!
اما آنها که نور خورشید کورشان می کرد، بارها برای نابودی اش تلاش کردند اما نتوانستند!
در نهایت برای اینکه ما آدمها زیاد به او نزدیک نشویم، گفتند:
خورشید خوب است، روشن است. اما داغ است فقط از دور تماشایش کنید و فقط «دوستش بدارید»، اما نزدیکش نشوید!
ولی خاصیت نور این است که اگر به اندازه شمع هم باشد، بازهم تفاوت تاریکی و روشنی را نشان می دهد!
و امروز خورشید در پشت ابر پنهان شده چون کسی خواستار این همه نور و حرارت نیست!
یکی گرمش می شود،‌ یکی پوستش می سوزد و ضدآفتاب می زند، دیگری عرق می کند و آن یکی نور خورشید چشمهایش را آزار می دهد!
و ما . . .
باید بدانیم تا نزدیکش نشویم، تا حرارتش را حس نکنیم، نمی توانیم آنقدر دوستش بداریم تا زندگی مان را اداره کند و اگر بشناسیمش و دوستش بداریم، زندگیمان را به او می سپاریم تا‌ هرطور که بخواهد و مصلحت بداند اداره اش کند: بهار، تابستان، پاییز یا زمستان!
و امروز عید ولایت است یعنی روز مدیریت و محبت خورشید!
عیدتان مبارک

پیام غدیر

باز هم بند غرورم باز شد

آسمان سينه ام طوفاني است

کودک قلبم غريبي مي کند

آخر اين دل بي حبيب وبي ولي است

ياد آن شبهاي عشق و بندگي

قصه ايمان يک ده ساله مرد

دعوت ماه از زمين سخت و سرد

ياد خيبر، ياد خندق، يادبدر

ياد آن گرماي سوزانش بخير

درس آن دم را فلک هم خوانده بود

کاش مي فهميدم اين پيغام چيست

کاش خورشيد از زمان تصوير داشت

تابش خورشيد سوزان غدير

آفتاب و سرزمين بي گياه،

اين توقف يک وقوف ساده نيست

اين همه دقت براي پوست نيست

آن نهالي را که احمد آب داد،

اي علايق لحظه اي فرصت دهيد

اي علايق برتري جويي بس است

اي علايق بر زمين چسبيده ايد

ساکنان عرش و فردوس برين

خود پسندي، برتري جويي، غرور

بايد اين ويروسها در شيشه کرد

اين حقيقت يک کلام تازه نيست

حرف ما آزادگي و بندگي است

پس بخوان احمد پيامي تازه را

گردبادي در دلم آغاز شد

باد و طوفان شيشه دل را شکست

شکوه ها از بي حبيبي مي کند

شايد او هم سخت محتاج علي است

جَستن از هرچيز حتي زندگي

يک صنوبر در خزان خشک و زرد

پاسخ نخلي به آغاز نبرد

خامشي تا کي؟ فراموشي چقدر؟

ياد ابلاغ شتابانش بخير

راز دين در يک توقف مانده بود

اين رسالت را ره اتمام چيست

آسمان هم اين چنين تدبير داشت

تشنگي و خستگي در اين کوير

نامناسب با توقف بين راه!

بحث يار و دوست در اين جاده نيست

باغبان گل فقط يک دوست نيست!

ريشه اش را در کف حيدر نهاد

اندکي هم عقل را رخصت دهيد

مـيوه گر خود را ببيند نارس است

اين حقيقت را مگر نشنيده ايد؟

« لايُريدونَ عُلُوًّا » در زمين

دشمن انديشه و عقل و شعور

بايد امشب لحظه اي انديشه کرد

حافظ يک شهر جز دروازه نيست

صحبت از ابن عم و داماد نيست

باز کن اينک در دروازه را

قربانی، مقدمه شناخت

خداوند فرمود: من گنج مخفی بودم، می خواستم شناخته شوم، پس عالم را خلق کردم.
عرفه روز شناخت است و شناخت از آن هنگامی آغاز می شود که انسان پا به این دنیا می گذارد.
اول با چشم و گوش و بعد با فکر، عقل.
وقتی چشمت می بیند و گوشت می شنود، باور می کنی؛ اما وقتی فکر می کنی و می خواهی بدانی و بشناسی، فکرت می چرخد و همه جا می رود جز آنجا که می خواهی!
آنقدر این فکر پراکنده می شود که افسارش از دستت خارج می شود، آنقدر که تو می خواهی به آسمان فکر کنی اما او به زمین می اندیشد!
خودت هم می دانی که اینجا هم کار، کار «جاذبه زمین است» فکرت هم مثل خودت سنگین است و اسیر جاذبه زمین!
گاهی به زمین هم اکتفا نمی کند و هوس باتلاق می کند! آنقدر که دیگر خسته می شوی و رهایش می کنی ولی حس می کنی که تو را هم دارد به باتلاق می برد . . .
اما وقتی سبک شوی، فکرت مثل بادکنک می شود! هرچه می خواهی روی زمین بندش کنی، می پرد؛ با اندک نسیمی به پرواز در میاید و اوج می گیرد و بالا می رود و گاهی تو هم آنقدر سبک می شود که افسارت را به دستش می دهی تا تو را هم بالا بکشد!
آدمیزاد هم مثل بالن است و پر از کیسه های شن! سنگریزه ها و خرده شیشه هایی که پر از «خواسته های من» است.
و تا زمانی که این کیسه ها از بالن جدا نشود، پرواز ممکن نخواهد شد.
تا زمانی که«من» وجود انسان قربانی نشود، فکر همچنان به زمین می نگرد و خدای آسمانی ما شناخته نخواهد شد.
و امروز عید قربان است!
عیدتان مبارک


1 2 3