5. توقعات بیجا و بجا
یکی دیگه از چیزهایی که آرامش روحی ما رو زخمی می کنه، توقعاتیه که از دیگران داریم و برآورده نمیشه که این توقعات میتونه انتظارات بحقی هم باشه!
این مانع اونقدر تأثیر قوی میگذاره که گاهی قلبی رو که باید معدن عشق و محبت باشه به یک جهنم پر از کینه تبدیل می کنه. اما چرا؟
از قدیم بعضی ها گفتن: «اگه نزنی میخوری»
یا یه کمی ملایم تر: «مواظب باش به کسی سواری ندی»
یا اینکه بهمون یاد دادن وقتی 10 تا درخواست داریم مثلاً 20 تا بیان کنیم یا. . .
حالا فکر کنین اگه همه مردم بخوان فقط از هم توقع داشته باشن و مراقب باشن کسی ازشون استفاده نکنه، چه دنیای وحشتناکی پیدا می کنیم؟!
اگه قرار باشه مادر و فرزند، زن و شوهر بخوان فقط روز به روز به توقعاتشون اضافه کنن و هرکدوم بخواد روی سر اون یکی سوار بشه، هیچ خانواده ای روی زمین باقی نمی مونه!
و گذشته از اون اگه قرار باشه ما، هی توقع پشت توقع داشته باشیم و کسی هم اونها رو انجام نده دیگه چیزی از اعصاب و روان برامون باقی نمی مونه چه برسه به آرامش!
پس معلوم میشه این افاضات قدما! فقط در حد دوستی خاله خرسه است و حتی قابل عمل فردی هم نیست چه برسه به قانون اجتماعی!
اما واقعاً باید با این توقعات اجتماعی چکار کرد؟
اگه یادتون باشه توی موضوع ثابت و متغیر گفتیم که مردم در اختیار ما نیستند و نمی تونیم اونا رو وادار کنیم خواسته های ما رو انجام بدند پس راهش تغییر دادن خودمونه!
یک ادعا:
اگه سعی کنیم توقعاتمون رو از دیگران به صفر نزدیک کنیم به آرامش می رسیم!
حرف عجیبیه! شاید هم کمی خنده دار! و شاید هم باور نکردنی!
اما اگه کمی دقت کنیم متوجه میشیم که:
اونی که ما رو ناراحت میکنه بار روانی انتظارات ماست نه خود انتظارات!
گاهی وقتها انتظارات اونقدر سطحی و پیش پا افتاده است که اگه هرگز هم انجام نشه مشکلی برای ما پیش نمیاره!
مثلاً فرض کنین انتظار داریم یه نفر برای جشن عقدش دعوتمون کنه یا مثلاً روز تولدمون بهمون یه هدیه با ارزش بده!
حالا فکر کنین اگه ما به اون جشن عقد نریم یا اون هدیه رو دریافت نکنیم، چه مشکلی توی زندگیمون پیش میاد؟ حتماً هیچی!
اما گاهی بار روانی این انتظار اونقدر بهمون فشار میاره، اعصابمون رو خرد میکنه تا جایی که گاهی یه دوست جون جونی برامون یه دشمن درجه یک میشه و . . .
حالا یه کمی برگردین به عقب و جاهایی رو که از یه نفر دلخور شدین یا به خاطر انجام نشدن توقعات آرامشتون به هم خورده، به یاد بیارین:
فکر می کنین توی چندتا از اونا اگه عنصر «توقع» رو حذف کنین، دیگه جایی برای ناراحتی باقی نمی مونه؟
اما حالا میریم سراغ قسمت دوم:
چه جوری توقعاتمون رو کم کنیم؟
این موضوع از اون چیزاییه که نیاز به تمرین و تلقین داره!
البته اولش خیلی سخته، اما به مرور که موفق شدین مزه آرامشش رو هم می چشید و دوباره به جایی میرسید که میگید:«شد، شد؛ نشد، نشد»!
گاهی وقتها ممکنه بار روانی نیاز به یه احترام اونقدر غرور ما رو لکه دار کنه که تحملش برامون خیلی سخت باشه اما فکر کنین:
اون غروری که باعث بشه آرامشمون به هم بخوره،همون بهتر که نیست و نابود بشه.
در عوض:
اونی که با حذف توقعات به دست میاریم عزت نفس حقیقیه که فقط با بی نیازی از دیگران حاصل میشه.
فقط یادمون باشه هروقت نیازمون به یک توقع انجام نشدنی خیلی شدید شد، به طرف مقابل فشار نیاریم، غر غر نکنیم، کینه به دل نگیریم، قهر نکنیم . . .فقط:
یه گوشه خلوت پیدا کنیم و دست به دامن قدرت حقیقی بشیم و با دل شکسته و ملتمسانه از خدا بخوایم خودش سیرابمون کنه!
و همیشه دعا کنیم: خدایا ما رو به غیر خودت محتاج نکن.
اینجاست که خدا هم جوری جوابمون رو میده که حتی تصورش رو هم نمی تونستیم بکنیم!
@ensane_armani
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط مهشید ديانت خواه در 1395/11/06 ساعت 07:11:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |