13. افکار بزرگ
یکی از عواملی که باعث آرامش ما میشه داشتن هدفهای بزرگ و اهمیت ندادن به مسایل جزئی است.
دقت کنین وقتی دوتا بچه سر یه اسباب بازی یا یه پفک باهم دعوا می کنن ما چه احساسی پیدا می کنیم؟
وقتی یه بچه به خاطر از دست دادن اسباب بازیش گریه می کنه توی دلمون مسخره اش می کنیم و بهش می خندیم!
حالا فکر کنین وقتی ما آدم بزرگها هم سر یه ملک، سر چند میلیون پول دعوا می کنیم، یا به خاطر ضرر توی یه معامله یا یه از دست دادن یه پست ناراحت میشیم، آدمهای بزرگتری هم هستند که توی دلشون ما رو مسخره می کنن و بهمون می خندن!
مسلماً آدمهای بزرگتر از ما اونهایی نیستند که چند برابر ما ملک یا پول دارند همانطور که خنده ما به بچه ها به خاطر این نیست که ما چند برابر اونا پفک یا اسباب بازی داریم، به خاطر اینه که ما به چیزهای بزرگتری فکر می کنیم و دغدغه های بزرگتری داریم
یه مثال دیگه:
اگه یه بچه 5 ساله یه ناسزایی به شما بگه، نه ناراحت میشین و نه جواب میدین بلکه پیش خودتون میگین: بچه است، نمی فهمه!
حالا آدمهای خیلی بزرگ هم به همین دلیل از توهینها و سرزنشهای دیگران ناراحت نمیشن چون حرفهای اونا رو بچه گانه میدونن!
آدمهای بزرگتر، هم دغدغه ها و هدفها و آرزوهاشون بزرگتره و هم غصه ها و ناراحتیهاشون؛ برای همین هم از چیزهای کوچیک نه زیاد ناراحت میشن و نه زیاد خوشحال؛ اونها مثل عقابی می مونن که داره پرواز میکنه و به طرف آسمون اوج میگیره؛ اصلا اتفاقات روی زمین رو نمی بینه، اگه همه آدمهای روی زمین هم بهش سنگ پرتاب کنن، هیچ کدوم از سنگها بهش نمی خوره و اصلاً متوجه نمیشه چون هم فاصله اش خیلی زیاده و هم نگاهش به سمت بالاست.
تصور کنین یه دانشمند، چند ساله که داره روی داروی سرطان تحقیق می کنه و همه فکر و ذکرش اونجاست که بتونه انسانهای زیادی رو نجات بده؛
حالا فکر کنین یه روز میاد می بینه که دانشجوهاش به خاطر اینکه ترم پیش امتحانشون رو سخت گرفته اعتصاب کردن!
فکر می کنین چقدر این اتفاق فکرشو مشغول می کنه؟
احتمالا هیچی!
چون دغدغه اون و آرزو و آرمانی که داره براش کار می کنه خیلی بزرگتر از این چیزهاست برای همین هم کار دانشجوها پیش چشمش خیلی خیلی بچه گانه است!
حال ما هم همینه!
یه لحظه به خودمون فکر کنیم:
کارهایی که در طول روز انجام میدیم، چقدر بزرگه؟ چقدر بود و نبود ما برای جامعه بشری مفیده؟
خیلی هامون دائماً گله می کنیم که گرفتاریم و وقت کم میاریم؛
واقعاً این کارهایی که وقتمون رو پر میکنه و گرفتارمون کرده، چقدر بزرگه؟
یه بزرگی می گفت اگه افق نگاهمون پایین باشه، توی همون مرحله پایین خیلی مشغول میشیم اما به جایی نمی رسیم!
مثلاً فکر کنین دغدغه مون آراستگی و نظم و ترتیب خونه باشه؛ در نتیجه:
اوج آرزوی ما یک خانه زیبا و مرتب و منظمه(نه بیشتر)
به محض اینکه خونه به هم میریزه، اعصاب و روح و روان ما هم به هم میریزه!
هر روز همه وقت و فکرمون رور مشغول می کنیم که مبادا یه ثانیه یه دونه آشغال روی زمین بمونه و . . .
خب فکر می کنین اگه 5 سال اینجوری زندگی کنیم، آیا شخصیت ما، انسانیت ما، علم و فرهنگ و اخلاق ما نسبت به 5 سال قبلش تغییری می کنه؟ آیا اینجوری رشدی، یا کمالی در وجود ما اتفاق می افته؟
به نظر من که هیچ!
پس بهتره از این به بعد یه کمی به خودمون و آرزوها و دغدغه هامون فکر کنیم ببینیم واقعاً افق نگاه ما کجاست، نکنه کلی لحظات و سرمایه عمرمون و مصرف کنیم و بعد از چند سال ببیینیم نه تنها به رشد و کمال نرسیدیم بلکه سالها برای هیچ و پوچ اعصاب و روان و روح و جسم خودمون رو هم خراب کردیم و هیچی برامون باقی نمونده بدونیم که ارزش واقعی ما رو بزرگی اهداف و آرمانها و خوشیها و ناراحتی هامون تعیین میکنه!
یه بزرگی می گفت : همانی که در پی آنی
@ensane_armani
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط مهشید ديانت خواه در 1395/11/14 ساعت 09:17:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |