فلسفه انقلاب اسلامی 1

 

 36سال از پیروزی انقلاب گذشت و ما همچون گذشته:

پیروزی انقلاب را جشن می گیریم

با آرمانهای امام تجدید پیمان می کنیم

روز 22 بهمن در راهپیمایی شرکت می کنیم

و .  . .

اما بد نیست یکبار هم در کنار جشن ها و شادیها و خاطرات به فلسفه و هدف انقلاب اسلامی فکر کنیم:

چرا انقلاب شد؟

واقعاً هدف از انقلاب چه بود؟

چه هدفی بود که لازم بود این هم انسان کشته و زندانی شود اما بازهم انقلاب اتفاق بیفتد؟

چه هدفی بود که حتی برای شخصی مثل امام(ره) می ارزید که خودش را به خاطرش فدا کند؟

مشکل ما قبل از انقلاب چه بود؟

مردم فقیر بودند؟

خانمها بی حجاب بودند؟

مسؤولین مملکت دیندار نبودند؟

مردم نماز نمی خواندند؟

مسلماً هیچ یک از اینها هدف اصلی انقلاب نبود!

عده ای می گویند انقلاب کردیم تا احکام اسلام را در جامعه پیاده کنیم!

بازهم سوال دیگری پیش می آید که چرا لازم بود احکام اسلام در جامعه پیاده شود؟

مگر آن کشورهایی که نام و نشانی از اسلام ندارند زندگی نمی کنند؟

مگر در کشورهای مسلمان احکام اسلام پیاده نمی شود؟

مگر امروز که 36 سال از انقلاب اسلامی ما گذشته همه احکام اسلام پیاده شده است؟

و آیا در این صورت باید بگوییم انقلاب هدر رفت و تمام شد؟

پس چرا انقلاب شد؟ هدف از انقلاب چه بود؟ کدام آرمان بود که لازم بود جان و مال و خون مردم در راه آن فدا شود؟

برمی گردیم به زمان صدر اسلام:

هدف نزول قرآن و هدف بعثت انبیاء الهی چه بود؟

مطابق قرآن کریم خداوند انسان را خلق کرد تا جانشین او در زمین شود و صفات خدایی پیدا کند و همه انبیاء الهی برای رشد و هدایت انسانها و رساندن آنان به مقام خلیفه اللهی مبعوث شدند.

همه دستورات انبیاء الهی هم برای همین منظور بوده است.

اما با مراجعه به تاریخ در می یابیم که اکثر انبیاء الهی در نهایت نتوانستند مأموریت خود را به طور کامل انجام بدهند؛

 اما چرا ؟

مانع اصلی موفقیت انبیاء چه چیزی بود؟

اگر دقت کنیم می بینیم که پیامبران تا زمانی که با حکام ظلم و جور کاری نداشتند، نه تحت تعقیب بودند و نه مورد خشم قدرتها.

اما زمانی که ارشاد آنان پایه های حکومت های ظلم را تهدید می کرد، ابتدا متهم به ساحر و جادوگر و دیوانه و کافر می شدند و بعد هم . . .

این تازه قبل از آنی بود که پیامبران به فکر در دست گرفتن مدیریت و حاکمیت جامعه بیفتند و بخواهند حکومت دینی برپا کنند!

یعنی:

از یک طرف پیامبران با ارشاد و هدایت و خداپرستی مردم کار داشتند، اما پایه های حکومت حاکمان می لرزید!

از طرف دیگر حاکمان برای حفظ قدرت و حکومت خود مانع دعوت و ارشاد و هدایت پیامبران می شدند!

این نشان می دهد که حکومت و مدیریت جامعه ارتباط تنگاتنگی با رشد و کمال و هدایت مردم دارد.

و در حقیقت نشان می دهد که در طول تاریخ :

هرگز دین از سیاست جدا نبوده است!

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.