موضوع: "نتایج دین در دنیا"

احساس بی نیازی نتیجه اخلاص

اخلاص علاوه بر اینکه شرط قبولی اعمال در آخرت است، برای دنیای انسان ها هم نتایج بسیار مفیدی دارد. یکی از ثمرات اخلاص احساس بی نیازی از مردم و آرامش ناشی از آن است.
منظور این نیست که انسان مخلص می تواند به خاطر اخلاصش می تواند در یک غار زندگی کند و در خوراک و پوشاک و وسایل زندگی از مردم بی نیاز باشد.
منظور احساس بی نیازی به دلیل مؤثر دانستن اراده خداوند است. انسان مخلص می داند همه وقایع این عالم با اراده خدا انجام می شود و اگر خدا بخواهد، هیچ بنده ای نمی تواند مانع اراده او شود. لذا در حوادث روزمره مردم را وسیله ای می داند که اگر خدا بخواهد آنها را به کار می اندازد.
اما این مسأله چه ربطی به اخلاص دارد؟
همه ما می دانیم که حوادث عالم به دست خداست و تا او نخواهد اتفاقی نمی افتد!
اما نگرانی ما وقتی ایجاد می شود که رخ دادن اتفاقی برایمان مهم باشد و اگر رخ ندهد، احساس شکست و نابودی می کنیم. در آن شرایط بازهم می دانیم که اگر خدا بخواهد می شود. اما نمی توانیم خودمان را راضی کنیم که اگر خدا نخواست راحت و آسوده سرجای خودمان بنشینیم!
اینجاست که تفاوت انسان مخلص و غیر مخلص مشخص می شود:
انسان مخلص همه چیز را و حتی خودش را برای خدا می خواهد و برای او خواستی غیر از خواست خدا معنی ندارد به همین دلیل هم خیلی راحت می تواند بگوید: اگر خدا بخواهد می شود و اگر خدا نخواهد، من هم نمی خواهم.
گفتن این جمله راحت است اما راضی کردن دل به آنچه خدا می خواهد و دل کندن از آنچه خدا نمی خواهد کاری است که فقط از مخلصین برمی آید.
اما این به آن معنی نیست که ما هم بنشینیم و بگوییم که ما نمی توانیم مخلص شویم پس دیگر هیچ!
اولاً مخلصین هم از ابتدای زندگی شان مخلص نبودند و چه بسا مثل ما انسانهای خطاکاری بودند. اما اراده کردند، تمرین کردند و خواستند و توانستند. پس ما هم می توانیم.
ثانیاً بدست آوردن اخلاص مقامی مثل رتبه های دنیایی نیست که بگوییم بعضی می توانند و می رسند و برای همه لازم نیست. بلکه برای همه ما لازم است که تا آنجا که می توانیم اخلاص را تقویت کنیم و مسلماً خداوند در حد توان از ما انتظار دارد.
ثالثاً اخلاص یک کمیت صفر و یکی نیست که بگوییم یا هست و یا نیست؛ بلکه همه ما به درجاتی از اخلاص برخورداریم و به درجاتی ناخالصی داریم و مسلماً هرچه اخلاص قویتر باشد، تبعات دنیوی و اخروی آن هم بیشتر است.

ثمرات صداقت - 2

یکی دیگر از نتایج صداقت در زندگی، دقت در نحوه حرف زدن و استفاده از کلمات است.
چه بسیار مواردی که در سخن گفتن اغراق می کنیم یا از روی احساسات و هیجان دردی یا غصه ای را پر رنگ تر از آنچه هست نشان می دهیم و یا در مورد آنچه یقین نداریم، حکم قطعی صادر می کنیم و . . .
حال در نظر بگیرید اگر سعی کنیم همیشه راست بگوییم در کلماتمان بیشتر دقت می کنیم؛ این دقت هرچند در ابتدا سخت است و ممکن است مواردی از دستمان در برود اما به مرور برای ما ملکه خواهد شد
در شرح حال برخی علما خوانده ایم که آنها حتی در نوشتن پیامهای تبریک و تسلیت نیز این حقیقت را مراعات می کردند و در جایی که از مرگ کسی حقیقتاً متأثر نشده بودند از کلمه تأثر استفاده نمی کردند.
پس ما هم می توانیم بیشتر مراقب کلماتمان باشیم:
وقتی از خبری مطمئن نيستيم قاطعانه حرف نزنیم و از کلمات شاید، احتمالا و مانند آن استفاده کنیم.
در قضاوت در مورد دیگران دقت کنیم و تا وقتی احتمال یک درصد خطا هم می دهیم در باره همه و کل، حکم ندهیم!

چه بسا در این شرایط هم حرفی بزنیم که بعداً از بابت افشای آن نگران و مضطرب شویم.

ثمرات صداقت - 1

در گذشته این جمله را زیاد شنیده بودیم: دروغگو دشمن خداست. به همین دلیل هم تلاش می کردیم تا حد امکان از این عمل پرهیز کنیم و البته گاهی نیز موفق نمی شدیم.
در نظر بگیرید که دروغ صرف نظر از احادیث و روایات و احکام شرعی، خلاف فطرت بشر است و حتی اگر هیچ حکم شرعی برای حرمت آن وجود نداشته باشد، قبح عقلی دارد و حتی اگر کسی از روی لجبازی یا مغالطه حرمت آن را زیر سؤال ببرد، در مقابل اولین دروغی که می شنود اعتراض خواهد کرد!
حال بیایید به نتایج دنیوی این فضیلت فطری بیندیشیم:
کسی که همیشه راست می گوید هرگز نگران افشای سخنانش نخواهد بود. اما دروغگو همیشه مضطرب است که مبادا سخن دروغش فاش شود و او رسوا کند.
حال در نظر بگیرید که صداقت تنها به گفتار مربوط نمی شود بلکه صداقت دشوارتر در رفتار است و آن مربوط به زمانی است که قصد داریم یا دوست داریم که خود را غیر از آنچه که هستیم نشان دهیم:
در نظر بگیرید که خانه ما نامرتب است و یک مهمان سرزده زنگ در را می زند:
اضطراب وجود ما را می گیرد چرا که نمی خواستیم مهمان از نامرتبی وضع خانه مطلع شود. یعنی خانه نامرتب است یا اینکه خودمان وضع مرتبی نداریم اما دوست داریم مهمان ما را مرتب ببیند.
این، هم نوعی دروغ است و نوعی فریب. هرچند حرمت شرعی آن در رساله ها ذکر نشده باشد و هرچند از لحاظ فقهی حرام هم نباشد و هرچند به نام ظاهراً زیبای «آبروداری» مزین شده باشد!
اما بازهم دروغ است و نهایتاً باعث اضطراب و نا آرامی ما خواهد شد.
هرچند کار دشواری است اما اگر سعی کنیم و عمیقاً بخواهیم که خودمان را همان طور که هستیم نشان دهیم و از فیلم بازی کردن و به قول معروف آبروداری بپرهیزیم تازه مزه آرامش ناشی از صداقت را خواهیم چشید و بدانیم که مَنْ كانَ يُريدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَميعا

نتایج دنیوی اخلاص

یکی از دستوراتی که در متون دینی ما بسیار مورد تأکید قرار گرفته، موضوع «اخلاص» است. بارها در کتابهای اخلاق خوانده ایم که اگر عمل برای خدا نباشد، یا بخشی از آن برای غیرخدا باشد، مورد قبول واقع نمی شود، مثلاً ثواب ندارد و ممکن است ما را به بهشت نرساند. حال اگر بازهم از تأثیر اخروی آن صرف نظر کنیم و بخواهیم فقط تأثیر دنیایی آن را ببینیم، به چه نتیجه ای می رسیم؟
در نظر بگیرید تصمیم بگیریم خدمتی را فقط برای خدا انجام دهیم:
از مردم توقع سپاسگزاری نداریم
نگران نتیجه بخش بودن یا تأثیر آن نیستیم
هر پیامدی داشته باشد پشیمان نمی شویم
قضاوت دیگران برای ما فرقی نمی کند

می بینید که اگر همه اعمال ما خالصانه و بلکه همه زندگی ما خالصانه باشد، هم روابط ما با دیگران اصلاح خواهد شد چرا که هیچ توقعی از مردم نداریم و هم آرامش روحی و روانی ما تأمین می شود.
و به همین دلایل زندگی با اخلاص قبل از آنکه برای آخرت ما مفید باشد و ما را به بهشت برساند، بهشتی مملو از آرامش در همین دنیا برای ما خواهد ساخت.
نتیجه دیگر:
اگر هنگام خدمت به دیگران یا هر کار دیگر:
نگران تبعات آن بودیم، نگران قضاوت مردم بودیم، از قدرنشناسی دیگران آزرده شدیم، به خاطر بی نتیجه بودن، پشیمان شدیم و . . .
بدانیم عمل ما خالصانه نبوده است و باید بگردیم تا ناخاصیهای وجودمان را پیدا کنیم

آرامش روانی مهمترین نتیجه عبودیت

ادعا کرده بودیم که اگر (بر فرض محال) آخرتی و بهشت و جهنمی هم در کار نباشد، دین ما بهترین برنامه زندگی برای سعادت دنیای ماست و وعده داده بودیم که برخی فواید دین را در زندگی دنیایی بشر بیان کنیم. (البته در حد توان اندک نویسنده)
در ابتدا باید به سراغ اصل دین برویم و ببینیم اصلاً خود دین و اسلام به معنای حقیقی اش چه فایده ای برای دنیای ما دارد و اگر نبود زندگی ما با چه مشکلاتی مواجه می شد.
اگر به معنای کلمه «اسلام» دقت کنیم، اسلام یعنی تسلیم شدن در برابر خدا؛‌ و روح اسلام همان مفهوم عبودیت و بندگی است. اما چرا ما باید در مقابل خدا تسلیم شویم؟ چرا نباید آزاد باشیم و هرکاری که می خواهیم انجام دهیم؟ اصلاً سعی می کنیم به حقوق دیگران احترام بگذاریم، آزادیهای آنها را محدود نکنیم و بر مبنای عقل خودمان عمل کنیم. دیگر چه نیازی به دین داریم؟
کمی عمیق تر فکر کنیم:
در این صورت ملاک و معیار ما برای «خوشبختی» چیست؟ چه زمانی احساس رضایت و خوشبختی می کنیم؟
طبیعی است که وقتی خوشبختیم که همه چیز آن طور که دلمان می خواهد و می پسندیم پیش برود و مسلماً وقتی حادثه ای رفتاری خلاف میلمان مشاهده می کنیم،‌ اعصابمان خرد می شود، مضطرب می شویم، غصه می خوریم،‌ اعتراض می کنیم و . . .
خب؛ پس تا وقتی خودمانیم و عقل خودمان و تشخیص خودمان، ملاک خوشبختی ما هم میل خودمان و خواسته های خودمان و دل خودمان است. اما آیا اینگونه به خوشبختی حقیقی می رسیم یا همیشه چیزی خلاف «میل من» وجود خواهد داشت تا اعصاب و آرامش «من» را به هم بزند؟ و شک نداریم که هیچ کس نخواهد توانست دنیا و شرایط اطراف را با میل خودش هماهنگ کند!
اما اگر فرض کنیم بتوانیم این ملاک خوشبختی را تغییر دهیم و ملاکی انتخاب کنیم که بتوانیم بر مبنای آن ملاک، خوشبختی را تعریف کنیم، شاید آن خوشبختی برای ما دست یافتنی تر باشد!
خاصیت دین همین جاست که این ملاک را از «من» به «خدا» تغییر می دهد و از ما می خواهد که این «من» را هم تسلیم «خدا» کنیم. اگر قرار باشد خوشبختی من با این ملاک تعریف شود، من وقتی خوشبختم که همه چیز و از جمله «خود من» مطابق رضای خدا باشد. و در اینجا لازم نیست شرایط دنیا را ما تغییر بدهیم چون شرایط دنیا را خدا خودش مطابق مصلحتش تغییر خواهد داد فقط می ماند تغییر «من» مطابق رضای خدا.
اما یک خاصیت مهمتر باقی می ماند. این «من» نه تنها نباید ملاک و معیار قرار گیرد بلکه بزرگترین دشمن من است چرا که در بسیاری موارد اوست که نمی گذارد به خواست و آزادیهای دیگران احترام بگذاریم و مطابق فرمان عقل رفتار کنیم. اوست که ما را وادار می کند به خاطر آنچه در گذشته خلاف میلش بوده، غصه بخوریم، به خاطر آنچه که امروز خلاف میلش نیست ناراحت و عصبانی شویم و به خاطر آنچه که احتمال دارد در آینده خلاف میلش باشد مضطرب و نگران باشیم.
حال حالتی را در نظر بگیرید که انسان تسلیم امر خدا شده، همه تلاشش عبودیت و اطاعت از اوست. دیگر برای این انسان غمی، اضطرابی باقی می ماند؟ آیا برای چنین انسانی فرق می کند که بعد از مرگ آخرتی باشد یا نه؟ بهشتی و جهنمی در کار باشد یا نه؟ بهشت و سعادت او همین امروز و همین جاست.
شاید بتوان از سخن خداوند هم چنین برداشتی کرد که می فرماید: «أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يحزَنُون‏»(یونس62)
آیا آنچه امروز جوانان و پیران و بلکه همه انسانهای روی زمین به آن نیاز دارند همین آرامش روانی نیست؟
آیا نمی شود به جای وعده دادن بهشت آخرت همین بهشت را به عنوان مهمترین فایده و نتیجه نقدی دین به جوانان معرفی کرد؟