موضوعات: "آرامش" یا "ویژگیهای انسان کامل"

سرانجام یک ترجمه غلط!

سرانجام یک ترجمه غلط!

?سرانجام یک ترجمه غلط!

✍️از آن زمان که بشر پا به عرصه گیتی نهاد، موضوع «عزت» و آبرو همیشه در صدر مطالبات و دارایی های او بوده است؛

? چه بسیار مستمندانی که ترجیح دادند با کمترین امکاناتِ زندگی بسازند تا «دست طمع به پیش کسان دراز نکنند و از عزت و آبروی خویش نگذرند»!

?اما چرا قرآن این گوهر پر ارج و گرانبها را مانعی بزرگ بر سر راه تقوای الهی می شمارد و می فرماید:

?و وقتی به او گفته می شود از خدا بترس، «عزت» او را به گناه می کشاند!؟?
?سوره بقره آیه ۱۰۶

?مگر می شود طلب یک خواهش ارزشمند فطری باعث ارتکاب گناه شود؟
?نه!
? اما اگر عزت را به معنای غرور و نخوت ترجمه کنیم، معما حل می شود و درک سخن قرآن آسانتر می گردد.

? نکته مهم اینجاست که ترجمه غلط این واژه نه تنها در کتاب بلکه در بسیاری موارد در رفتار و زندگی روزمره ما هم اتفاق می افتد و ضررهای جبران ناپذیری به بار می آورد:

?وقتی غرور، ما را از پذیرفتن اشتباهاتمان باز می دارد
?وقتی تحمل انتقاد دیگران را نداریم و سعی می کنیم دیگران را مقصر جلوه بدهیم؛
?وقتی از سرزنشها و گاه شوخی های دوستان ناراحت می شویم و گاه با آنها قطع رابطه می کنیم
و ….

♦️در همه این موارد هم ،ما مرتکب یک اشتباه کوچک ( و البته بسیار بزرگ ) در ترجمه شده ایم و غروری را که می بایست بشکنیم و به ورطه نابودی بکشانیم روز به روز بزرگتر و فربه تر می سازیم ؛

♦️و در نهایت نه تنها همه دوستان و نزدیکان خود را می رنجانیم و از دست می دهیم بلکه تا پایان عمر با روح و روانی پژمرده و پریشان زندگی خواهیم کرد چون نمی خواستیم بفهمیم که علت همه این مشکلات خودمان بوده ایم!

#آنچه_من_فهمیدم

@ensane_armani

36. گذشت و ایثار صادقانه و خالصانه

یکی دیگه از ویژگیهای انسان کامل، گذشت و ایثار صادقانه و خالصانه است. 
یعنی چی؟ 
گاهی وقتها ما در مورد اطرافیان خودمون ملاحظاتی میکنیم اما نه به خاطر ارزشی که برای اونها قائل هستیم بلکه به دلیل رودرواسی که داریم یا ابنکه می ترسیم پشت سرمون حرف بزنن یا بد قضاوت کنن. 
مثلا فرض کنین داریم تلویزیون می بینیم و دوست داریم صداشو بلند کنیم اما یه نفر کنارمون خوابیده. 
رفتار خیلی از ماها توی ابن شرایط بستگی به شخصی داره که خوابیده! 
اگه پدر و مادر یا خواهر و برادری باشه که باهاش رودرواسی نداریم، اهمیت نمیدیم و صداشو تا اونجایی که دوست داریم بلند می کنیم.
اما اگه یه مهمون غریبه باشه که قراره جلوش آبروداری کنیم و باهاش رودرواسی داریم، شاید از دیدن برنامه مورد علاقه مون هم صرف نظر کنیم!
اما انسان کامل اینجوری نیست، چون همون طوری که گفتیم، برای اون، تک تک آدمها مهمند و ارزش دارند و اگه ملاحظه ای می کنه به خاطر شخص اون آدمه نه به خاطر اینکه ممکنه پشت سرش حرف بزنن یا آبروش بره. 
ماها هم اگه توی رفتارهامون ریز بشیم و دقت کنیم، می فهمیم که رفتارهامون واقعا خالصانه و صادقانه است یا منافقانه!

@ensane_armani

35. رفتار عادلانه با مردم

یکی دیگه از ویژگیهای انسان کامل رفتار عادلانه با مردمه.

بعضی ها میگن توی رفتار با مردم باید مثل آیینه باشی یعنی در مقابل خوبی، خوبی کنی و در مقابل بدی،‌بدی.

اما :

اولاً این هنر نیست چون خیلی از حیوونها هم همین رفتار رو دارند!

دوم اینکه گاهی وقتها خوب و بد همه رفتارها همیشه شفاف نیست خیلی وقتها ذهنیت ما نسبت به افراده که رفتار اونها رو خوب یا بد می دونیم!

سوم اینکه چه بخواهیم و چه نخواهیم، رفتار بیرونی ما شخصیت درونی ما رو نمایش میده و چه بسا عکس العمل ناشایست در مقابل عمل ناشایست، شخصیت ما رو خراب می کنه و هیچ ضرری به طرف مقابل نمی رسونه!

اما گاهی این مسأله وارد جزئیاتی میشه که نمیشه اونها رو به خوب یا بعد تقسیم بندی کرد. چون ممکنه همش خوبی باشه اما تفاوتش توی کم و زیادشه.

یه مثال بزنم:

دو نفر از شما میخوان که بهشون پول قرض بدین:

اولی خیلی تا حالا به شما ابراز علاقه و ارادت کرده اما دومی زیاد نه، فقط در حد معمول احترام گذاشته؛ در نظر بگیرین که به هردوشون هم کاملاً اعتماد دارین.

ممکنه درخواست اولی رو به محض شنیدن انجام بدین و حتی اگه خودتون نداشته باشین از یکی دیگه قرض کنین.

اما دومی رو نه. حداقلش اینه که اگه نداشتین زیاد زحمت نکشین و از کس دیگه درخواست نکنین!

اما رفتار عادلانه یه  انسان کامل اینطوری نیست!

برای اون فرقی نمی کنه که طرف مقابل عاشقش باشه یا حتی متنفر!

انسان کامل مثل بارونی می مونه که همه رو سیراب می کنه!

ماهم میتونیم اینطوری باشیم به شرطی که همه انسانها برامون عزیز و محترم باشن نه بعضیهاشون!

@ensane_armani

34. لذتها و غصه های بزرگ(2)

گفتیم یکی از تفاوتهای ما با آدمهای بزرگ اینه که اونها به هیچی وابستگی ندارن

اما یه تفاوت دیگه مون هم اینه که اونها دردها و لذتهای بزرگتری دارن!

تصور کنین یه بچه کلاس اولی با یه 20 گرفتن یا تشویق شدن، کلی خوشحال میشه!

وقتی میره دبیرستان می فهمه که تا درس رو خوب یاد نگیره، هرچقدر هم 20 بگیره، فایده ای نداره و توی کنکور نمیتونه موفق بشه، یعنی به نوعی فلسفه درس خوندن و هدف رو بهتر می فهمه.

حالا درک و فهم انسانهای بزرگ هم همین طوره!

توی همین مثال یه انسان بزرگ اگه متوجه بشه یه درسی رو نفهمیده، حتی اگه نمره کامل هم بگیره، راضی نمیشه.

اگه کارش رو نتونه درست انجام بده، اگه بهترین حقوق رو هم بگیره، راضی نمیشه.

چون با تمام وجود درک کرده که هدف از کار، خدمته نه حقوق. و هدف از درس یادگیری است نه نمره!

حالا در نظر بگیرین وقتی برای چنین آدمی مشکل و ناراحتی پیش بیاد که باعث بشه در اثر جنگیدن با اون مشکل بزرگ بشه، نه تنها ناراحت نمیشه و غصه نمی خوره، بلکه کلی خوشحال میشه.

مثل کسی می مونه که توی امتحان سخت غلط نوشته اما مطالب بیشتری یادگرفته!

اگه دقت کنین می بینین گاهی وقتها لذتها و غصه های آدمهای بزرگ با آدمهای کوچیک متضاده!

این طور نیست؟!

@ensane_armani

33. لذتها و غصه های بزرگ(1)

یکی از ویژگیهای انسان کامل اینه که لذتها و غصه هاش خیلی بزرگه!

به خودمون نگاه کنیم:

اول که بچه بودیم با یه شکلات، یه یه بستنی یا یه اسباب بازی کلی خوشحال می شدیم!

و اگه یه بچه دیگه اسباب بازی رو ازمون می گرفت انگار همه دنیا رو گرفته بود!

بعد که بزرگتر شدیم خوشحالیمون نمرات مدرسه بود و کارت های تشویقی که می گرفتیم و جایزه هایی که توی صف یا کلاس بهمون می دادن!

بعداً قبولی توی کنکور و . . .

الان دیگه از اون چیزها لذت نمی بریم!

اما ممکنه خرید یه خونه یا یه ماشین یا یه پست جدید توی محل کار، یا اضافه شدن حقوق خیلی خوشحالمون کنه!

از اون طرف هم از دست دادن این چیزها برامون لطمه خیلی بزرگیه!

اما آدمهایی هم هستن که مثلاً گرفتن یه پست خیلی بالا هم براشون مثل اسباب بازیه!

و از دست دادنش مثل از دست دادن یه شکلات!

و همون طوری که ما وقتی بچه ها به خاطر شکستن اسباب بازیشون گریه می کنن بهشون می خندیم، آدمهای بزرگ هم وقتی ما به خاطر از دست دادن ماشین غصه می خوریم بهمون می خندن!

اما تفاوت ما با اون آدمهای بزرگ چیه؟

یکیش اینه که اونها آرامشون رو به هیچی وابسته نمی کنن!

یعنی هیچ وابستگی به هیچی ندارن!

به خاطر همینم این چیزها نمیتونه ناراحتشون کنه!

در نظر بگیرین اگه در اثر پاره شدن لباس من، روح و قلب من هم آسیب ببینه، در حقیقت لباس مالک منه، نه من مالک لباس!

یعنی این لباس منه که میتونه روی من تأثیر بذاره و تسلط داشته باشه!

اما اگه هیچ آسیبی به من وارد نکنه، می تونم ادعا کنم که من مالک لباس هستم!

@ensane_armani

32. عکس العملهای درست

یکی از ویژگیهای انسان کامل درستی عکس العملهای اوست.

خیلی از ماها وقتی در مقابل حوادث عکس العمل نشون میدیم که یه نفعی یا ضرری بهمون برسه

البته در خیلی از موارد ادعا می کنیم که مثلاً اعتراض ما شخصی نیست ولی اگه درست فکر کنیم متوجه اشتباه خودمون میشیم.

در نظر بگیرین توی یه خیابون شلوغ داریم رانندگی می کنیم و به خاطر اینکه چندتا ماشین دوبله پارک کردن ترافیک درست شده.

اولش به خاطر ترافیک عصبانی شدیم اما به پلیس اعتراض می کنیم که چرا قانون رو درست اجرا نمیکنه و چرا اونهایی که دوبله پارک کردن جریمه نمی کنه!

بدنیست قبل از قضاوت یه کمی فکر کنیم:

آیا خود ما همه جا قانون رو رعایت می کنیم؟

آیا ما اگه جای پلیس بودیم واقعاً جریمه می کردیم یا طور دیگه ای تشخیص می دادیم؟

آیا اگه یه عابر پیاده بودیم و این بی قانونی برای ما مشکلی ایجاد نمی کرد بازهم فریاد می زدیم؟

انسانهای کامل در چنین مواردی اولاً چون اصلاً به فکر خودشون نیستن و منافع خودشون رو در نظر نمیگیرن، قضاوتشون شخصی و فردی نیست.

و ثانیاً چون عدالت طلبن و برای همه انسانها ارزش و احترام قائلن، سعی می کنن مصلحت همه رو در نظر بگیرن و اگه به نفع همه بود، اعتراض کنن.

این دوتا ویژگی باعث میشه که اونها دید وسیع تری داشته باشن و مثل ناظری باشن که از بالا به دنیا نگاه می کنه و همه چیز رو باهم می بینه!

ما هم بهتره تا از درستی و حق بودن قضاوتمون مطمئن نشدیم قضاوت نکنیم!

مسلماً قضاوت نکردن از قضاوت ناعادلانه بهتره!

@ensane_armani

31. صبر و تحمل

یکی از ویژگی‌های انسان کامل صبر و تحمل او در ناملایمات زندگی است.

خیلی از ماها وقتی یه چیزی خلاف میلمون پیش میاد اعصابمون خرد میشه  

گاهی تو خودمون میریزیم و حرص می خوریم وگاهی هم عصبانیتمون رو سر کسی خالی می کنیم که اونو باعث این مشکل میدونیم.

مثلا فرض کنین یه مسافرت میخوایم بریم و به هر دلیلی مثلا دیر اومدن رفیقمون ، ترافیک راه، خراب شدن ماشین یا هرچیز دیگه پرواز رو از دست میدیم و اون مسافرت به هم میخوره.

خیلی از ماها عصبانی میشیم و به رفیقمون اعتراض می کنیم که اگه تو به موقع اومده بودی میرسیدیم.

اگه با اون رودواسی داشته باشیم به راننده و عوامل ترافیک شهر و خودرو سازی بد و بیراه میگیم و…

اما انسان آرام در چنین مواقعی اولا با حادثه کنار میاد و اونو می پذیره و ثانیا صبر میکنه ببینه آخر ماجرا چی میشه.

یعنی:

صبر میکنه تا بفهمه چرا این همه اتفاق دست به دست هم داد تا اون به پرواز نرسه و در بعضی از موارد  هم متوجه میشه.

 مثلاً متوجه میشه که اون هواپیما سقوط کرده و اون قرار بوده نجات پیدا کنه .

 برای ما هم اگه توی زندگیمون دقت کنیم ازین مسائل پیش اومده اما یا متوجه نشدیم یا بعد از کلی حرص خوردن متوجه شدیم.

اما اگه یه کم صبر میکردیم اینقدر اذیت نمیشدیم .

شاید یکی از مفهومای  صبر بر مصیبت هم همین باشه .

 یعنی:

وقتی یه چیزی خلاف میلت پیش میاد در قضاوت عجله نکن صبر کن ببین بعدش چی میشه !

@ensane_armani

30. ویژگیهای انسان آرام- صداقت و سیاست

یکی دیگه از ویژگیهای انسان کامل تعادل اون در میان صفات ظاهرا متضاده!

یعنی چی؟

خیلی از صفات هست که به نظر میرسه متضاده :

مثل صداقت و تدبیر یا به تعبیر عوامانه اش سیاست البته (نه  کشورداری)

فکر می کنیم آدمی که صادق باشه، یا ساده باشه، خیلی زود گول میخوره، خیلی زود به همه اعتماد می کنه، خیلی راحت سرش کلاه میره و همه ازش سوء استفاده می کنن.

در حالی که صداقت واقعی اینجوری نیست. چون صداقت واقعی یعنی اینکه آدم همیشه و همه جا سعی کنه خودش رو همون جوری که هست نشون بده و هیچ وقت قصد ظاهرسازی و خودنمایی نداشته باشه.

اکثر ماها توی زندگیمون ناخودآگاه ازین خودنمایی ها انجام میدیم ولی متوجه نمیشیم.  

پس برای اینکه بتونیم یه صادق کامل باشیم باید کاملاً مراقب انگیزه ها و رفتارهامون باشیم. 

 یعنی هرکاری که میخوایم انجام بدیم مواظب باشیم که اگه برای خودنمایی کار می کنیم، یا حرفی می زنیم که معتقدیم صادقانه نیست، جلو کار خودمون رو بگیریم.

 خب نتیجه چنین تلاش و مراقبتی چی میشه؟

یکیش اینه که از خودمون یه آدم صادق و پاک می سازیم که مواظبه تک تک رفتارش صادقانه باشه.

اما نتیجه دیگه این تلاش اینه که آدم انواع و اقسام ترفندها و نمایشها رو یاد می گیره و ظاهرسازی های دیگران رو زودتر تشخیص میده!

 شاید تا حالا برخورد کرده باشین با آدمهایی که لحن حرف زدن و کلماتشون داد میزنه که دارن خالی بندی می کنن و فیلم بازی میکنن!

 در چنین شرایطی کسی که خودش بارها با این نمایش دادن در خودش مبارزه کرده، نمایش دیگران رو هم زود تشخیص میده!

یعنی برعکس اونی که مردم میگن، آدم صادق خیلی باهوش و زیرکه و به این زودی تحت تأثیر فریب مردم قرار نمیگیره و به طور خلاصه آدم هرچی صادق تر باشه، بی صداقتی های دیگران رو زود می فهمه و در نتیجه تبدیل میشه به یه آدمی که خودش کاملاً صادقه و هیچکس رو فریب نمیده اما درجه صداقت آدمها رو تشخیص میده و به هرکس به میزان مناسب اعتماد میکنه.

از اینجا می فهمیم که نه تنها صداقت و سیاست باهم تضاد نداره بلکه انسان کامل کسیه که صداقت و سیاست رو به طور کامل و در کنار هم داره.

@ensane_armani

29. استحکام بر باورها

یکی دیگه از ویژگیهای انسان کامل، استحکام او و منفعل نشدن اوست،

اغلب ما آدمهاتوی شرایط مختلف کارهایی می کنیم که نمی خواستیم، یعنی از دستمون در میره .

مثلا یه جاهایی توی رودربایستی گیر می کنیم، یه جاهایی در اثر وعده و وعیدها تسلیم میشیم (یکیش رشوه است)

یه جاهایی در مقابل تهدیدها می ترسیم و عقب نشینی می کنیم، یه جاهایی تحت تأثیر احساسات و عواطف قرار می گیریم و کارهایی می کنیم که بعد پشیمون میشیم

یه جاهایی برای خودنمایی یه تصویری از خودمون نشون میدیم که بعدا ضایع میشیم چون معلوم میشه اونی که نشون دادیم نبودیم

و . . .

اما انسان کامل خیلی سفت و محکمه!

محاله که بتونی با وعده و تهدید تسلیمش کنی چون نه به چیزی وابستگی داره و نه چیزی برای از دست دادن!

هیچ وقت هم نمیخواد خودش رو غیر از اونی که هست نشون بده!

یه بزرگی می گفت: 

 کسی که برای باورهایش زندگی کند، هرگز دچار تناقض نمی شود.

 و برای انسان کامل هیچ چیزی نمیتونه مانع عمل به باورهاش بشه.

 ما هم میتونیم اینجوری زندگی کنیم به شرطی که باورهامون اونقدر با ارزش باشه که ارزش از دست دادن هرچی و گذشتن از هرچیزی رو داشته باشه!

@ensane_armani

28. حقیقت خواهی

یکی دیگه از ویژگیهای انسان کامل حقیقت خواهی و آرمانگرایی است.

یه مثال بزنم:

خیلی از ماها توی زندگیمون خیلی از کارها رو دوست نداریم انجام بدیم اما فکر می کنیم نمیشه!

مثلا خیلی جاها دلمون نمی خواد دروغ بگیم اما فکر می کنیم نمیشه

یادمه توی دوران نوجوانی  وقتی به بعضی کارهای بزرگترها ایراد می گرفتم و می گفتم اینجوری درست نیست، بهم می گفتن: 

  اینا که تو میگی مال تو کتابهاست مثل کتاب که نمیشه زندگی کرد!

  ولی راستشو بخواین من دوست داشتم مثل کتاب زندگی کنم! (البته توی خیلی موارد هم موفق شدم)

   حالا می خوام بگم برای انسان کامل، حقیقت، نشد نداره!

 یعنی انسان کامل حاضره از همه چیزش بگذره ولی یه قدم از حقیقت فاصله نگیره ! 

اگه عقل سلیم بهمون میگه دروغ بده مگر توی بعضی موارد خاص . . .

اگه اخلاق بهمون میگه باید در مقابل بی احترامی ها و توهینها و بدیهای دیگران خوبی کنیم . . .

اگه انسانیت بهمون میگه باید توی زندگی گذشت داشته باشیم . . .

و خیلی از چیزا . . .

در این صورت، دیگه،

نمیشه ، نمیتونم، کار من نیست،  اینا مال توی کتابهاست و . . . 

بهونه هاییه که فقط آرامش زندگی ما به هم میزنه. 

شاید اولش راحتمون کنه ولی میدونیم که اگه یه دروغ گفتیم، برای نگه داشتنش گاهی مجبوریم زمین و زمان رو به هم ببافیم تا لو نره! 

یعنی هم خودمون رو گول بزنیم هم مردم رو!

 پس بدونیم هیچ وقت آرامش ابدی رو فدای آسایش لحظه ای نکنیم!

@ensane_armani

27. قضاوت غیر عجولانه

یکی از ویژگیهای انسان کامل قضاوت درست و غیر عجولانه در مورد شرایط اطراف بخصوص آدمهاست.

در نظر بگیرین داریم رانندگی می کنیم، یه دفعه یه ماشین جلومون ترمز می کنه! 

بعضی هامون پیاده میشیم و داد سرش می کشیم، بعضی ها که یه کمی با کلاس ترن، پیاده نمیشن و خشم درونی رو با بد و بیراه گفتن داخل ماشین خالی می کنن در حدی که فقط بغل دستی شون می شنوه

اما واقعا کدوم یکی از ما نگرانش میشیم که شاید براش اتفاقی افتاده باشه! 

شاید ماشینش خاموش شده، 

  شاید حالش بد شده و یا . . . 

 انسان کامل از اونجایی که قلبش پر از عشق و محبت نسبت به آدمهاست، در چنین مواردی نه تنها عجولانه قضاوت نمی کنه، بلکه بهترین توجیه ممکن رو برای عمل طرف مقابل در نظر می گیره و حتی نگران اون میشه.

 حالا در نظر بگیرین اگه طرف واقعا تخلف کرده باشه و شما برین ازش احوالپرسی کنین و بفهمه نگرانش شدین، چقدر شرمنده میشه!

اما اگه واقعا مشکلی براش پیش اومده باشه و شما با دید متخلف بهش نگاه کنین، چقدر شما شرمنده میشین!

فکر می کنین کدوم بهتره؟!

@ensane_armani

26. هماهنگی قلب و زبان و عمل

یکی دیگه از ویژگیهای انسان کامل، هماهنگی قلب و زبان و عمله.

یعنی چی؟

خیلی از ماها، حرفهایی رو به به زبون میاریم که قلبمون باور نداره

کارهایی رو انجام میدیم که خودمون هم باور داریم درست نیست

توصیه ها و نصیحتهایی به دیگران می کنیم که خودمون عمل نمی کنیم.

اما چرا؟

چون پشت همه اینها انگیزه هایی وجود داره که اگه درست بهش فکر کنیم، خودمون هم خجالت می کشیم

مثلا برای اینکه خودمون رو پیش یکی جا کنیم، کلی براش چاپلوسی می کنیم در حالی که علاقه چندانی بهش نداریم

میدونیم دروغ گفتن بده اما اگه راستشو بگیم یه منفعتی رو از دست میدیم

یا اینکه گاهی وقتها یه نفر رو نصیحت می کنیم اما خودمون هم به نصیحتهای خودمون عمل نمی کنیم و . . .

همه اینها مال اینه که ارزش صداقت رو درک نمی کنیم.

نمی فهمیم صداقت روح ما چقدر ارزش داره و چقدر باعث آرامش ما میشه

اگه یادتون باشه توی مطلب آبروداری گفتیم که خود نشون دادن های غیر واقعی چطور آرامش ما رو به هم میزنه اما برای انسان کامل اونی که ارزش داره صداقتشه

صداقتی که هم مال قلبه هم مال زبانه و هم مال رفتار

یه بزرگی می گفت:

من قسم خوردم حرفی رو که باور ندارم به زبون نیارم

حالا فکر کنین چنین آدمی هیچ وقت دچارتناقض نمیشه، هیچ وقت نگران تبعات حرفهاش نیست.  

یه بزرگ دیگه می گفت:

کسی که برایش باورهایش زندگی کند. دچار تناقض نمی شود.

در نظر بگیرین چنین آدمی چقدر روح آرومی داره، چون دقیقا همون کاری رو انجام میده که باور داره درسته و و قتی این دوتا رو کنار هم بذاریم میشه هماهنگی قلب و زبان و رفتار! هرچند به نظر میاد با چنین روشی آدم ممکنه خیلی منافع رو از دست بده اما :

اولا اون آرامشی که بدست میاره ارزش از دست دادن هرچیزی رو داره

و ثانیا آدمهای بی صداقت هرچند اولش بتونن چیزهایی بدست بیارن اما خیلی زود بی صداقتی شون معلوم میشه و کسی بهشون اعتماد نمی کنه اما آدم صادق آخرش مورد اعتماد قرار می گیره.

@ensane_armani

25. غرور پایین، عزت نفس بالا

یکی از ویژگیهای انسان کامل اینه که غرورش در حد صفره اما عزت نفس فوق العاده ای داره!

یعنی چی؟

آخه غرور و عزت نفس دو مقوله ایه که یکی موارد باهم اشتباه میشه، یعنی اونی که باید بره بالا، اشتباهاً پایین میاد و اونی که باید پایین بره اشتباهاً میاد بالا.

در مورد غرور توی بحثهای قبلی مثال زدم و گفتم که اونهایی که خیلی نازک نارنجی اند و خیلی زود از حرفهای مردم بهشون برمی خوره، غرورشون زیاده و به همین خاطر هم معمولاً ناراضیند و غصه دار.

اما اونایی که غرور خیلی کمی دارن یا اصلاً ندارن، از چنین چیزهایی ناراحت نمیشن و برای همینم شاد و راضی و آروم هستن.

اما حالا عزت نفس چیه؟

عزت نفس،‌یعنی اینکه ارزش انسانی ما از هرچیزی بالاتره و نباید در مقابل چیزهای کوچیک بشکنه.

اوایل بحثمون گفتیم که خدا همه دنیا رو برای ما خلق کرده و ما رو برای خودش.

پس اگه برای بدست آوردن هرچیزی توی دنیا خودمون رو شکستیم، در حقیقت یه چیز بزرگتر رو فدای یه چیز کوچیکتر کردیم و این یعنی ضرر!

یکی از چیزهایی که عزت آدم رو می شکنه درخواست از دیگران و اگه به مرحله خواهش و التماس برسه، دیگه خیلی شکننده است.

یه مثال بزنم:

شما توی اتاق دراز کشیدین و تشنه این از خواهرتون درخواست می کنین که براتون آب بیاره!

ممکنه با اولین درخواست این کار رو بکنه و ممکنه نیاز بشه چندبار ازش خواهش یا بهش التماس کنین!

اینجا شما عزت نفستون رو شکستین و در مقابلش یه لیوان آب گرفتین! می ارزه؟

اما اگه بلند میشدین و خودتون میاوردین چنین اتفاقی نمی افتاد فقط یه کمی با تنبلی مبارزه می کردین!

حالا مثال رو بیاریم کمی بالاتر:

وقتی برای حقوق چند میلیون بیشتر یا یه وام یا یه کار اداری ناچار میشیم به خواهش و التماس بیفتیم، باید بدونیم داریم ضرر می کنیم چون ارزش انسانی ما اونقدر بالاست که همه دنیا هم بهش نمیرسه!

یه بزرگی می گفت عزت آدم در اینه که از مردم بی نیاز باشه!

جالبه که یکی دیگه از ویژگیهای انسان کامل هم بی نیازی بود! یادتونه؟

پس انسان کامل از یه طرف غرورش در حد صفره و هیچ نیازی به احترام و رفتار خاص نداره و به طور کلی هیچ توقعی از مردم نداره و برای بدست آوردن چیزهایی کوچیک (حتی همه دنیا) به کسی التماس نمی کنه. یعنی به حق خودش قانعه!

@ensane_armani

24. دیگرخواهی

گفتیم که یکی از چیزهایی که باعث آرامش ما میشه اینه که بیشتر از گرفتن به فکر دادن باشیم و گفتیم که یکی از ویژگیهای انسان کامل عدالت طلبی اونه.

الان میخوام بگم ویژگی دیگه انسان کامل دیگر خواهی اونه .

یعنی چی؟ فرض کنین توی ایستگاه اتوبوس ایستادین و جمعیت هم زیاده و صفی هم در کار نیست. می دونین اتوبوس که میاد صندلی برای نشستن همه نیست.

خب اکثر مردم چیکار می کنن؟

تموم تلاششون رو می کنن تا با هر زور و فشاری که شده صندلی خالی گیر بیارن!

اما انسان کامل اینجوری نیست!

اگه قرار باشه توی اتوبوس فقط یه نفر ایستاده باشه، انسان کامل سعی می کنه که اون یه نفر باشه!

شاید براتون تصور چنین آدمی سخت باشه ولی در نظر بگیرید که توی یه خانواده اکثر مادرها همین جورند!

یعنی اگه خانواده 4 نفره و غذا به اندازه 3 نفر هست، اونی که ادعای بی اشتهایی و سیری می کنه، مادره!

حالا فکر می کنین علتش چیه؟

علتش عشق و محبتیه که مادر نسبت به خانواده اش داره و همون عشق و محبت در بعد وسیعترش در انسان کامل نسبت به همه انسانهای روی زمین وجود داره!

حالا ببینین این مساله چقدر با اون چیزهایی که برخی از بزرگترهای در حقیقت کوچک به بچه هاشون تحت عنوان زرنگی یاد میدن، فاصله داره! زرنگی این نیست که وقتی 5 نفر به یه چیزی نیاز دارن من تلاش کنم اونو تصاحب کنم!

چرا؟!

برای اینکه اگه همه انسانهای روی کره زمین بخوان به این توصیه عمل کنن و مثلا زرنگ باشن، می دونین چه اتفاقی می افته؟

اونقدر به جون هم می افتن که دیگه آدمی روی زمین باقی نمی مونه!

و این بدتر از حیواناته!

برای اینکه حیوونا نیازهاشون باهم فرق می کنه!

یکی علف میخواد، یکی موش می خوره و یکی ماهی!

برای همینم همه شون الزاماً باهم جنگ ندارن!

خب پس باید بدونیم هنر و زرنگی انسانی اینه که بتونی از حق خودت بگذری و در همون حال که خودت هم خسته ای و دلت میخواد توی اتوبوس بشینی، عمدا اونقدر دیر سوار بشی که همه بشینن و اگه جای اضافی باقی موند به تو برسه!

این کاریه که از هیچ حیوونی بر نمیاد.

@ensane_armani

23. بی نیازی از مردم

یکی از ویژگیهای انسان کامل بی نیازی او از مردمه، چنین آدمی هیچ نیازی نداره که مردم بهش احترام بذارن، محبت کنن، یا قدر زحمات و محبتش رو بدونن، هیچ نیازی نداره که مردم در مقابلش فیلم بازی کنن، تظاهر کنن یا حتی دروغ بگن!

البته منظورم این نیست که مردم در مقابل چنین آدمی همیشه با صداقت رفتار می کنن بلکه منظورم اینه که اون آدم چنین نیازی نداره!

مثلاً فرض کنین:

یه نفر داره باهاتون حرف میزنه و شما حوصله حرفاشو ندارین، اما اگه بهش بگین خسته شدم، ناراحت میشه و بهش برمی خوره! پس مجبورین براش فیلم بازی کنین!

از یه نفر زیاد خوشتون نمیاد و خوشتون نمیاد به مهمونی دعوتش کنین، اما اگه دعوتش نکنین، پشت سرتون حرف میزنه، پس مجبورین زورکی هم که شده بهش احترام بذارین!

یا مثلاً بچه ای بدون اطلاع مادرش رفته خونه دوستش و بعد به مادرش به دروغ میگه کلاس اضافه داشتیم، چون اگه مامانش بفهمه دعواش می کنه!

و . . .

وقتی روحمون ناسالم و به تعبیر دیگه نا آرام باشه، مردم مجبورن در مقابل ما فیلم بازی کنن و یا دروغ بگن برای اینکه روح ضعیف و کوچک ما تحمل حقیقت و صداقت رو نداره و با کوچکترین چیزی که خلاف میلش باشه، به هم میریزه!

اما اگه سعی کنیم، تحملمون رو زیاد کنیم، مردم هم نیازی نمی بینن که فیلم بازی کنن یا حتی چیزی رو از ما پنهان کنن!

به تعبیر بهتر اگه میخوایم مردم به ما دروغ نگن، باید تحمل شنیدن راست رو داشته باشیم!

علاوه بر این انسانهای کامل به خاطر این رفتار، دوست و دشمن خودشون رو خیلی بهتر و زودتر تشخیص میدن!

چون اولاً فقط کسی بهشون محبت میکنه که حقیقتاً دوستشون داره و ثانیاً اونهایی که خوششون نمیاد می دونن از آسیب چنین آدمهایی در امانند و حتی اگه نیازی هم به اونها داشته باشن بدون ملاحظه انجام میشه!

چون چنین انسانهایی در کمک به دیگران و برطرف کردن نیاز مردم و حتی محبت به اونها هیچ تفاوتی بین دوست و دشمن قائل نمیشن و به همه محبت می کنن!

البته در بعضی موارد انسانهای خطاکار که در مقابل همه پنهان کاری می کنن در مقابل اونها هم خودشون رو مخفی می کنن اما معتقدم چنین آدمهایی معمولاً تظاهرات و تملقهای آدمها رو هم زودتر از بقیه تشخیص میدن!

پس برای نزدیک شدن به چنین آدمهایی بهتره که تحملمون رو زیاد کنیم و همیشه بخوایم توی زندگی واقعیتها رو ببینیم هرچند مطابق میلمون نباشه!

@ensane_armani

22. ارزش دادن به انسانها

یکی از ویژگیهای انسان کامل ارزش قائل شدن برای انسانهاست.

ماها گاهی وقتها توی روابط اجتماعی مون اولویتها را فراموش می کنیم. به چیزهایی اهمیت میدیم که ممکنه اهمیت نداشته باشه و چیزهایی رو فراموش می کنیم که خیلی خیلی مهمه.

فرض کنین قراره برامون مهمون بیاد:

از چند روز قبل خودمون رو آماده می کنیم، خونه رو نظافت می کنیم، میوه و شیرینی تهیه می کنیم، غذا درست می کنیم و . . .

تا بتونیم مثلاً جلو مردم آبروداری کنیم!

حالا در نظر بگیرین بعد از اینکه دکوراسیون خونه رو درست کردیم و میوه و شیرینها رو توی ظرفهای مخصوص چیدیم، بچه اسباب بازیهاشو میاره و میریزه وسط اتاق! یا اینکه هوس شیرینی می کنه و به شیرینی ها ناخنک میزنه و آرایش اونها رو به هم میزنه!

چه حالی به ما دست میده؟!

خیلی هامون سر بچه داد می کشیم و حتی یه ضربه نثارش می کنیم و . . .

بعد که مهمون میاد ومیره ما می مونیم و دل شکسته بچه! در حالی که مهمون اصلاً نه متوجه دکوراسیون خونه شده و نه آرایش ظرف شیرینی!

حالا بازنده کیه؟!

اما اگه از اول دقت می کردیم می فهمیدیم که ارزش روح و روان این بچه از همه تلاشهای چند روزه ما بیشتره!

انسانهای کامل در چنین مواردی به دلیل روح آرامی که دارند، در چنین مواردی خیلی زود اهم و مهم و اولویتها رو تشخیص میدن و می فهمن که ارزش روح آدمها خیلی بیشتره!

حالا فکر کنین اگه توی روابط اجتماعی مون اول از همه به کرامت و ارزش انسانها اهمیت بدیم خیلی ازرفتارهامون تغییر می کنه.

یه مثال دیگه بزنم:

برامون مهمون اومده و ما برای اینکه میخوایم خیلی سنگ تموم بذاریم نمیگذاریم دست به سیاه و سفید بزنه اما اگه فکر کنیم عزت و آرامش این مهمون در اینه که توی بعضی کارها همکاری کنه ممکنه رفتار دیگه ای داشته باشیم و در مقابل تقاضای همکاریش زیاد مقاومت نکنیم!

شاید تشخیص چنین مواردی برای ما آدمهای ناقص سخت باشه اما اگه واقعاً ارزش و عزت و کرامت و آرامش آدمها برامون مهم باشه به مرور مثل انسانهای کامل می تونیم تشخیص بدیم و رفتار کنیم!

@ensane_armani

21. عدالت طلبی

یکی دیگه از ویژگیهای انسان کامل، عدالت خواهی است.

اما عدالت یعنی چه؟

اکثر ماها وقتی یه ظلمی بهمون میشه یا یه نفر بیشتر از حقش میخوره، دادمون درمیاد و دم از عدالت میزنیم!

در حالی که وقتی میتونیم ادعای عدالت خواهی داشته باشیم که عدالت رو برای همه انسانها بخوایم نه فقط برای خودمون!

اما تا حالا فکر کردیم خیلی از توقعات روزمره ما هم به نوعی طلب بی عدالتیه!

یه مثال بزنم:

خیلی از ماها سعی می کنیم وقتی میوه می خریم از جایی بخریم که میوه خوب بهمون بده! و خیلی هامون مشتری دایمی یه مغازه دار خاص میشیم که ما رو بشناسه.

خب حالا تصور کنین در خیلی از موارد اون میوه فروش آشنای ما، به ما میوه خوب میده اما به مشتری های نا آشنا میوه نامرغوب.

ولی ما نه تنها از این وضعیت ناراضی نیستیم بلکه گاهی اگه ببینیم به ما هم داره میوه نامرغوب میده تمام تلاش خودمون رو می کنیم تا آشنایی قبلی رو به یادش بیاریم و بهش بفهمونیم که ما با دیگران فرق می کنیم!

آیا حقیقتاً این درسته؟

اگه جای اون مشتری غریبه بودیم و می دیدیم که میوه ای که به ما میده خیلی با آشناهاش فرق می کنه، چه حالی میشدیم؟

 به نظر شما یه انسان آرام و یه انسان کامل در چنین مواقعی چه جوریه؟

فکر می کنم انسان کامل اگه با چنین صحنه ای مواجه بشه، ترجیح میده اونم میوه نامرغوب بخوره اما با بقیه فرق نداشته باشه

اما این چه ربطی به بحث آرامش داره؟

روحیه عدالت طلبی باعث میشه که توقعات ما معقول و منطقی بشه. یعنی اینکه هیچ وقت انتظار نداشته باشیم که با آشنا بودن و پارتی بازی رفتاری غیر از رفتار بقیه مردم را طلب کنیم.

این باعث میشه که حتی بی عدالتی ها را خیلی راحت تر تحمل کنیم و جایی اعتراض کنیم که به نفع همه مردم باشه نه اینکه فقط خودمون رو نجات بدیم. چه بسا گاهی خودمون رو نجات میدیم و بقیه رو توی دردسر بیشتری می اندازیم!

@ensane_armani

20. زندگی برای دیگران

یکی دیگه از ویژگیهای انسان کامل اینه که اصلاً به فکرش خودش نیست!

تصورش سخته نه؟!

هرکدوم از ماها تا اندازه ای میتونیم از خواسته های خودمون بگذریم اما اینکه اصلاً هیچی برای خودمون نخوایم به نظر غیر ممکن میاد.

اما اگه ریشه این خواسته هامون رو بررسی کنیم می بینیم که از خیلی هاش میشه گذشت!

خیلی از خواسته های ما به دلیل منافع یا بهتر بگم لذتهاییه که میخوایم بچشیم:

مثلاً خوردن یه غذای خوشمزه،‌ پوشیدن یه لباس زیبا، شهرت داشتن و مطرح شدن توی اجتماع حتی اغلب اونهایی که به دنبال پولدار شدن هستن هم به خاطر اینه که با پول به خیلی از این لذتها می تونن برسن.

اما انسان کامل یه لذتی داره که بسیاری از ماها اونو نچشیدیم یا اینکه خیلی کم چشیدیم!

اونم لذت از خود گذشتگی و ایثاره که اصلاً قابل مقایسه با هیچ کدوم این لذتها نیست.

بزرگی می گفت: بهترین زندگی، زندگی کردن برای دیگران است.

تصور کنین مادری که داره به بچه اش غذا میده، چقدر لذت می بره؟ فکر می کنین وقتی یه غذای خوشمزه رو خودش می خوره بیشتر لذت می بره یا وقتی به بچه میده و لذت بردن بچه رو تماشا میکنه؟

در نظر بگیرین آدم توی زندگی همه دغدغه و فکر و ذکر خدمت کردن به مردم باشه و اصلاً برای لذت و آسایش دیگران زندگی کنه؛

حالا اینو بذارین کنار اون مطلب که گفتیم انسان کامل به همه انسانها عشق و محبت داره، و ببینید چه نتیجه بدست میاد؟!

یعنی انسان کامل مثل مادری می مونه که همیشه داره لذت  و شادی بچه اش را تماشا میکنه!

به نظر شما کیف نداره؟!

باور کنین ما هم می تونیم اینجوری  باشیم به شرطی که سعی کنیم تا اونجا که میتونیم به فکر خودمون نباشیم!

@ensane_armani

 

19. عشق و محبت نسبت به انسانها

یکی از ویژگیهای انسان آرام و به تعبیر دیگه انسان کامل، عشق و محبت نسبت به انسانهاست. یعنی توی قلب چنین آدمهایی کینه راه نداره!

فکر می کنین چرا؟

برای اینکه اغلب دلخوریها و کینه هایی که ما نسبت به مردم داریم، به خاطر توقعاتیه که از مردم داریم و انجام نمیشه. قبلاً گفتیم که که یکی از عوامل آرامش کم کردن توقعات و به صفر رسوندن اونهاست و آدمی که بتونه از مردم هیچ توقعی نداشته باشه و بدون انتظار به اونها خدمت و محبت کنه هیچ دلیلی هم برای دلخوری و در نتیجه کینه پیدا نمی کنه.

حتی در مورد آدمهایی که ظلم می کنند و دچار خطا میشن، بازهم کینه نداره بلکه فقط از عمل اونها بدش میاد نه از خودشون!

فکر می کنین چه فرقی داره؟

وقتی آدم از یه نفر دلخوره باشه و کینه داشته باشه، چشم دیدنش رو نداره یعنی حتی خوردن و خوابیدن و راه رفتن اون آدم هم براش عذاب آوره و اگه کار خوبی هم از اون سر بزنه براش قابل تحمل نیست و مدام سعی میکنه که کارهای خوب رو هم توجیه منفی بکنه!

اما وقتی آدم از عمل یه نفر بدش بیاد، فقط از اون عمل خاص ناراحت میشه و با بقیه رفتارهای اون مشکل نداره و حتی اگه رفتار خوبی ببینه از صمیم قلب خوشحال میشه و امیدوار میشه که اون شخص خطاکار از کار بدش دست برداره. چون ناراحتیش فقط از روی دلسوزی و  نگرانی بود.

پس بدونیم اگه با دیدن خطا و اشتباه آدمها نسبت به اونها کینه و خشم پیدا کردیم، این احساس ما از روی خودخواهیه و هیچ ارزشی نداره اما اگه ناراحتیمون همراه با ترحم و دلسوزی نسبت به خطاکار بود، بدونیم داریم رشد می کنیم و به انسان کامل نزدیکتر میشیم!

@ensane_armani

18. الگوگیری از انسان آرام

یکی از چیزهایی که ما آدمها توی زندگیمون بهش نیاز داریم،‌ داشتن یه الگو یا هدفه. یعنی نمونه ای که بتونیم با نگاه کردن به اون متوجه اشتباهاتمون بشیم.

تصور کنین وقتی سرمون درد می گیره، یا چشممون قرمز میشه، یا یه دستمون ورم میکنه، از کجا می فهمیم که یه مشکلی داریم؟

از اونجایی که در حالت طبیعی این سر، احساس درد نداشت، از اونجایی که به هر چشم سالمی نگاه می کنیم، قرمز نیست، یا اینکه دست راست خودمون رو با دست چپمون مقایسه می کنیم و می فهمیم یکیش ورم کرده.

خب حالا در نظر بگیرین اگه چشم همه اطرافیان ما قرمز بود، یا بقیه جاهای بدمون هم ورم داشت، یا همیشه سردرد داشتیم، هیچ وقت نمی تونستیم بفهمیم سالمیم یا بیمار!

مسائل روحی هم همینه! وقتی در مقابل یه برخورد کوچیک عصبانی میشیم، وقتی می فهمیم عیب داریم که خودمون رو با یه انسان سالم و به نوعی انسان کامل مقایسه کنیم.

بارها شده که وقتی یه خطایی ازمون سر میزنه یا سر کسی داد میکشیم یا حرص می خوریم یا اضطراب داریم، یه نگاه به اطرافیان خودمون می کنیم و میگیم: «همه همین جورن، هرکس دیگه هم جای من بود همین جور بود!» برای همین هم هیچ وقت متوجه عیب و نقص و به نوعی بیماری و درد خودمون نمیشیم.

غافل از اینکه انسانهای آرامی هم هستند که توی چنین شرایطی نه حرص می خورن، نه داد می کشن و نه اضطراب دارن!

اونها هم مثل ما انسانند و توی همین دنیا زندگی می کنند!

البته بعضیها هم چون نمیخوان زحمت اصلاح و به تعبیر دیگه درمان رو به خودشون بدند، ترجیح میدن یه نگاه به اطرافیان بیمارشون بندازن و بگن ما هم مثل بقیه! درست مثل بچه ای که چون از آمپول میترسه، ترجیح میده ماهها گلودرد رو تحمل کنه و سوزش چند دقیقه ای آمپول رو نکشه! همون طور که بچه نمی فهمه که میکروبی که باعث این گلو درد شده بعداً ممکنه موجب ناراحتی قلبی بشه، بعضی از ماها هم نمی فهمیم غروری که در جوانی فقط باعث عصبانیت و حرص خوردن ما میشه، اگه شکسته نشه و درمان نشه در سن پیری به یه غده سرطانی تبدیل میشه و از ما یه پیرزن یا پیرمرد پرتوقع و بداخلاق و غرغرو و در عین حال ناتوان، می سازه که به دیگران نیاز داره و ازشون توقع کمک داره اما کسی دوستش نداره و اطرافیان فقط از ترس غرغر کردنش یا از روی ترحم بهش کمک میکنن!

خب، پس اگه واقعاً میخوایم بیماریهای روحی و عیب و نقص هامون رو بشناسیم باید روحیات و عکس العمل هامون رو با انسانهای سالم و به تعبیر دیگه انسانهای کامل مقایسه کنیم. البته پیدا کردن چنین انسانهایی به دلیل کم بودنشون کار مشکلیه و شاید همه ما نتونیم چنین نمونه هایی رو از نزدیک ببینیم اما می تونیم ویژگی های اونها و واکنشهایی رو که در مقابل پستی و بلندیهای زندگی داشتن مطالعه کنیم و ازشون الگو بگیریم.

این کاریه که بعد از این ما توی این وبلاگ می خوایم انجام بدیم، یعنی عکس العملهای صحیح و درست رو با عنوان «ویژگیهای انسان آرام» بیان کنیم تا بتونیم عیب و نقصهای خودمون رو بهتر بشناسیم و اونها رو اصلاح کنیم.

فقط یادمون باشه اگه دیدیم فاصله مون با اون واکنشها و ویژگی ها خیلی زیاده، نا امید نشیم و سعی نکنیم با عبارتهای «من نمی تونم» «دست خودم نیست» «دیگه از من گذشته» و جملات ناامید کننده دیگه عقب بکشیم و از تلاش دست برداریم. بدونیم که هرچند ممکنه نتونیم به قله برسیم اما هرقدر تلاش کنیم به همون اندازه نتیجه می گیریم و مزه آرامش و سلامتی رو خواهیم چشید!

فراموش نکنیم که گلودرد امروز با یه آمپول درمان میشه اما قلب مریض فردا شاید با جراحی هم خوب نشه!

@ensane_armani

17. شناخت صحیح مردم

یکی از مسائلی که باعث آرامش ما میشه، رفتار درست با مردمه. این به شرطیه که شناخت ما از مردم شناخت صحیح و منطقی باشه و بهتر بگم به مردم درست نگاه کنیم!

بعضی قدیمیها میگن: «عقل مردم به چشمشونه»!

برای همین هم از قدیم به ما توصیه میکردن:

به کفش و لباس و ماشین و فرش و مبلمان خونه خیلی توجه کنیم. سعی کنیم محل خونه مون یه جای باکلاس باشه. وقتی مهمون میاد هم به نوع میوه و غذا و ظرف و . . .

خلاصه:

ما هم عادت کردیم بهترین ظرفهامون یا میوه هامون یا لباسهامون برای مهمون و مهمونی باشه!

اما آیا واقعاً این درسته؟!

این کار غیر از خودنمایی چه خاصیت دیگه داره؟

آیا واقعاً عقل مردم به چشمشونه؟

خودتون تصور کنین به یه مهمونی رفتیم و کلی میوه و غذاهای گرون قیمت در ظرفهای خیلی باکلاس جلومون گذاشتن؛ توی دلمون چه حسی داریم؟

بستگی داره:

اگه صاحبخونه رو دوست داشته باشیم، میگیم: ماشاءالله چقدر غذاشون عالی بود، چقدر برامون زحمت کشیدن، چقدر احترام گذاشتن و . . .

اما . .

اگه از صاحبخونه دل خوشی نداشته باشیم، میگیم: میخواستن ظرفهاشونو به رخ ما بکشن، میخواستن ما رو سبک کنن، میخواستن پز مال و منالشونو بدن و . . .

حالا برعکس اگه طرف خیلی باهامون ساده برخورد کنه:

اگه دوستش داشته باشیم، میگیم: چقدر بی ریا و بی آلایش و خودمونی بود !

و اگه خوشمون نیاد، میگیم: اصلاً محلمون نذاشتن، یا : مثل گداها زندگی می کنن!

و باور کنین اکثر مردم همینن!

یعنی مردم عقلشون به قلبشونه نه به چشمشون!

یه نکته دیگه اینکه:

درسته که یه لباس یا ماشین یا خونه خیلی شیک در نگاه اول چشما رو خیره میکنه، اما:

اولاً فقط توی نگاه اوله و ادامه اش بستگی به شخصیت اون آدم و احساس مردم نسبت به اون داره!

ثانیاً اگه هم دائمی باشه، بازم محبوب حقیقی لباس و ماشین و خونه است نه «من» ! یعنی این وسایل اگه پشت ویترین مغازه هم بود همون قدر برای چشمها جذاب بود! یعنی کسی برای من ارزشی قائل نشده!

پس این فرمول از همون «دوستیهای خاله خرسه» است که به نام «آداب اجتماعی» و «آبروداری» و «مردم داری» به ما قالب کردن!

اما فرمول کشف شده جدید میگه : «عقل مردم به قلبشونه»!

یعنی باید بتونیم قلب مردم رو تسخیر کنیم!

خب، قلب مردم چه جوری تسخیر میشه؟

باز برگردیم به خودمون: چه کسانی قلب ما رو تسخیر کردن؟  

کسانی که بهمون محبت کردن، خدمت کردن، اخلاقشون خوب بوده، و خلاصه اونهایی که واقعاً اخلاق و انسانیت و شخصیت بالایی داشتن!

پس فرمول بعدی:

برای تسخیر قلب مردم فقط کافیه سعی کنیم: خیلی خیلی خیلی خوب باشیم!

جالبه این فرمول یه بار دیگه هم اثبات شده بود! یادتونه؟ (توی مطلب آبروداری)

16. ثبات قدم بر روی حقیقت

یکی از چیزهای دیگه ای که باعث آرامش ما میشه ثبات قدم روی اصول و حقیقته.

یعنی چی؟

خیلی از ماها توی ارتباط با مردم به جای اینکه فکر کنیم کار درست و منطقی چیه،‌ سعی می کنیم مطابق دهن مردم رفتار کنیم و استدلال بعضیهامون هم اینه که «در دروازه رو میشه بست بست اما  در دهن مردم رو نه»! به همین خاطر هم نوعی تزلزل و بی ثباتی در رفتارمون پیدا میشه.

مثلاً فرض کنین یه مهمونی داریم که تصمیم داریم فقط فامیلهای درجه اول رو دعوت کنیم. اما یه فامیل درجه سوم داریم که اگه بفهمه یه مهمونی بوده و دعوتش نکردن، بهش برمی خوره و پشت سرمون حرف میزنه! ماهم مجبور میشیم خلاف قاعده مون اونم دعوت کنیم!

خودِ همین رفتار خلاف قاعده، باعث میشه صدای بقیه فامیل هم در بیاد و کلی دلخوری و حسادت و کینه ایجاد کنه و باعث بشه یه عمر ناچار بشیم با کل فامیل در بیفتیم!

اما اگه از اون اول مطابق قاعده و منطقی رفتار کرده بودیم، شاید یه نفر پشت سرمون حرف می زد، اما تا آخر عمر سربلند بودیم که ما درست رفتار کردیم!

این مسأله وابستگی به دهن مردم باعث میشه خیلی جاها خودمون رو برای هیچ و پوچ توی دردسر بندازیم!

مثلاً فرض کنین  میخوایم برای خونه مون وسایل یا جهیزیه بخریم. به جای اینکه فکر کنیم که ما به چه وسایلی نیاز داریم و با چه وسایلی می تونیم رفاه و آسایش داشته باشیم، مدام به این فکر می کنیم که اگه فلانی بیاد خونه مون و ببینه چی میگه؟!

مثلاً گاهی یک کمد بزرگ تهیه می کنیم و کلی ظرفهای گرون قیمت توش می چینیم و از بعضی هاش هیچ وقت استفاده نمی کنیم. فقط هربار گرد و خاکهاشو پاک می کنیم و هر بچه ای که بهش نزدیک میشه نگران شکستنش میشیم و هربار هم از خونه بیرون میریم، نگران دزدیدنش! و خیلی اوقات خودمون هم هیچ علاقه ای بهش نداریم و از دیدنش لذت هم نمی بریم!

خب عقل سلیم میگه وقتی من به یه وسیله نیازی ندارم علاقه ای هم ندارم برای چی باید زحمت خرید و نگهداریش رو بکشم؟

خلاصه اینکه اگه بخوایم به دهن مردم نگاه کنیم،‌تا آخر عمر باید عذاب بکشیم اضافه بر اینکه گاهی دهن یه سری مردم یه چیزی میگه و دهن بقیه یه چیز دیگه!

اما اگه رفتار درست و منطقی داشته باشیم شاید اولش مجبوریم یه کمی حرف بشنویم اما بالاخره مردم هم خسته میشن و خودشون دهنشون رو می بندن!

یعنی اولش یه کمی سختی می کشیم اما تا آخر عمر آرامش داریم!

@ensane_armani

15. مدیریت اضطرابها با پذیرفتن بدترین شرایط

یکی از عوامل آرامش ما در زندگی مدیریت درست اضطرابها و نگرانیهاست. یکی از چیزهایی که آرامش ما رو به هم میزنه، نگرانی از واقعه ناخوشایندیه که احتمال داره در آینده برامون اتفاق بیفته و ما به خاطرش نگران میشیم.

گاهی وقتها این نگرانی تا حدی مفیده و باعث میشه براش برنامه ریزی کنیم و جلوی وقوع احتمالی اون رو بگیریم.

ولی خیلی وقتها این نگرانی در شرایطیه که ما هرکاری از دستمون براومده انجام دادیم و دیگه کاری نمی تونیم بکنیم فقط باعث میشه آرامشون از دست بره.

در چنین شرایطی برای حفظ آرامش می تونیم این کارها رو انجام بدیم:

بدترین شرایط ممکن را در نظر بگیریم و تصور کنیم که چنین اتفاقی افتاده بعد تلاش کنیم به مرور اون رو بپذیریم و خودمون رو برای تبعات احتمالیش آماده کنیم و روح و روان خودمون رو با اون شرایط وفق بدیم. اینجوری اگه بر فرض اون اتفاق ناخوشایند افتاد ما براش آماده ایم و اگه هم اتفاقات بهتری رخ داد خیلی بیشتر خوشحال میشیم.

مثلاً فرض کنید ترم آخر دانشگاهین و یکی از امتحانا رو خوب ندادین و نگران نتیجه اون هستین. شرایط هم طوریه که اون درس ترم آینده ارائه نمیشه و اگه پاس نشه، مجبورین به خاطر یک درس یک سال عقب بمونین! در حال حاضر هم غیر صبر کردن برای دیدن نمره، هیچ کار دیگه ای نمی تونین بکنین و اضطراب و نگرانی داره بیچاره تون میکنه!

کافیه در تصور، اون درس رو مردود فرض کنین و قبول کنین که یک سال دیرتر فارغ التحصیل میشین و سعی کنین نه تنها خودتون رو برای تبعاتش آماده کنین، بلکه حتی برای اون یک سال هم برنامه ریزی کنین!

اینجوری وقتی با نتیجه امتحان مواجه میشین، بدترین واقعه همونه که شما براش آماده شدین!

البته این روش هرچند در خیلی از موارد میتونه مفید باشه اما هرچی واقعه ناخوشایند, شدیدتر باشه، نیاز به تمرین و تلاش و کسب آمادگی بیشتری داره! مثلاً در مورد از دست دادن یه عزیز ممکنه هرکسی نتونه به راحتی خودش رو آرومه کنه. (ان شاءالله که برای هیچ کس چنین چیزی اتفاق نیفته!) اما بازم اگه یاد بگیریم روحمون رو توی چیزای کوچیک قوی کنیم به مرور برای مسائل بزرگتر هم راحت تر آماده میشیم.

یادمون باشه که هرچیزی ارزش به هم زدن آرامش ما رو نداره!

@ensane_armani

14. بهره برداری از مشکلات

یکی از چیزهایی که باعث آرامش آدم میشه، نگاه درست به اتفاقات و مشکلات روزمره است.

قبلا گفتیم که باید خودمون را برای حوادث آماده کنیم و گفتیم که باید خودمون رو تغییر بدیم چون دنیا و آدمها قابل تغییر نیستند.

حالا میخوایم یه جور دیگه به حوادث نگاه کنیم:

فرض کنین از حرف یه نفر دلخور شدین و برای اینکه بتونین خودتون رو از دست این دلخوری نجات بدین با نفس خودتون جنگیدین غرور رو شکستین تا تونستین خودتون رو آروم کنین.

خب حالا دقت کنین:

آیا بعد از این اتفاق شخصیت شما رشد نکرده؟

آیا روح شما قویتر نشده؟

آیا فکر می کنین اگه اتفاقی مشابه اون پیش بیاد بازم دلخور میشین یا که نه به قول معروف پوستتون کلفت شده؟

مسلمه که این اتفاق (اگه درست باهاش برخورد کرده باشین)، شما را بزرگتر و قویتر کرده.

خب پس این اتفاق در مجموع برای شما خیر بوده یا شر؟

هرچند یه کمی اذیت شدین اما مثل یه داروی تلخ بود برای شفای یه بیماری. و نهایتا برای شما خیر داشته.

خب حالا اگه با همین نگاه بقیه حوادث و بلاها را ببینید چی میشه؟

یعنی فرض کنین سر امتحان کنکور آزمایشی نشستین و امتحان میدین تا نقاط ضعف و قوتتون رو بشناسین و اونها رو اصلاح کنین!

توی این شرایط وقتی با یه مساله سخت مواجه میشین، نه غرغر می کنین، نه به طراح سوال فحش میدین، نه کاغد امتحان رو پاره می کنین بلکه تموم تلاشتون رو به کار میگیرین تا مساله رو حل کنین.

حالا حوادث زندگی هم همینه!

اگه یه نفر بی احترامی میکنه، ظلم می کنه، ما رو به سختی میندازه، حادثه پیش میاد،

همه برای ساخته شدن و پوست کلفت شدن ماست.

پس به جای غرغر کردن و بد و بیراه گفتن و دعوا کردن، بهتره همه انرژی مون رو بذاریم برای حل مساله، و بدونیم این مشکلات همه برای بزرگ شدن و ساخته شدن ماست و برامون خیره،

پس فقط سعی کنیم مساله رو حل کنیم و کاری نداشته باشیم که ورقه امتحان چه شکلیه یا امتحان گیرنده دوسته یا دشمن.

چون اگه ما مساله رو حل کنیم باعث خیر ما میشه هرچند طراح سؤال دشمن ما  باشه.

@ensane_armani

13. افکار بزرگ

یکی از عواملی که باعث آرامش ما میشه داشتن هدفهای بزرگ و اهمیت ندادن به مسایل جزئی است.

دقت کنین وقتی دوتا بچه سر یه اسباب بازی یا یه پفک باهم دعوا می کنن ما چه احساسی پیدا می کنیم؟

وقتی یه بچه به خاطر از دست دادن اسباب بازیش گریه می کنه توی دلمون مسخره اش می کنیم و بهش می خندیم!

حالا فکر کنین وقتی ما آدم بزرگها هم سر یه ملک، سر چند میلیون پول دعوا می کنیم، یا به خاطر ضرر توی یه معامله یا یه از دست دادن یه پست ناراحت میشیم، آدمهای بزرگتری هم هستند که توی دلشون ما رو مسخره می کنن و بهمون می خندن!

مسلماً آدمهای بزرگتر از ما اونهایی نیستند که چند برابر ما ملک یا پول دارند همانطور که خنده ما به بچه ها به خاطر این نیست که ما چند برابر اونا پفک یا اسباب بازی داریم، به خاطر اینه که ما به چیزهای بزرگتری فکر می کنیم و دغدغه های بزرگتری داریم

یه مثال دیگه:

اگه یه بچه 5 ساله یه ناسزایی به شما بگه، نه ناراحت میشین و نه جواب میدین بلکه پیش خودتون میگین: بچه است، نمی فهمه!

حالا آدمهای خیلی بزرگ هم به همین دلیل از توهینها و سرزنشهای دیگران ناراحت نمیشن چون حرفهای اونا رو بچه گانه میدونن!

آدمهای بزرگتر، هم دغدغه ها و هدفها و آرزوهاشون بزرگتره و هم غصه ها و ناراحتیهاشون؛ برای همین هم از چیزهای کوچیک نه زیاد ناراحت میشن و نه زیاد خوشحال؛ اونها مثل عقابی می مونن که داره پرواز میکنه و  به طرف آسمون اوج میگیره؛ اصلا اتفاقات روی زمین رو نمی بینه، اگه همه آدمهای روی زمین هم بهش سنگ پرتاب کنن، هیچ کدوم از سنگها بهش نمی خوره و اصلاً متوجه نمیشه چون هم فاصله اش خیلی زیاده و هم نگاهش به سمت بالاست.

تصور کنین یه دانشمند، چند ساله که داره  روی داروی سرطان تحقیق می کنه و همه فکر و ذکرش اونجاست که بتونه انسانهای زیادی رو نجات بده؛

حالا فکر کنین یه روز میاد می بینه که دانشجوهاش به خاطر اینکه ترم پیش امتحانشون رو سخت گرفته اعتصاب کردن!

فکر می کنین چقدر این اتفاق فکرشو مشغول می کنه؟

احتمالا هیچی!

چون دغدغه اون و آرزو و آرمانی که داره براش کار می کنه خیلی بزرگتر از این چیزهاست برای همین هم کار دانشجوها پیش چشمش خیلی خیلی بچه گانه است!

حال ما هم همینه!

یه لحظه به خودمون فکر کنیم:

کارهایی که در طول روز انجام میدیم، چقدر بزرگه؟ چقدر بود و نبود ما برای جامعه بشری مفیده؟

خیلی هامون دائماً گله می کنیم که گرفتاریم و وقت کم میاریم؛

واقعاً این کارهایی که وقتمون رو پر میکنه و گرفتارمون کرده، چقدر بزرگه؟

یه بزرگی می گفت اگه افق نگاهمون پایین باشه، توی همون مرحله پایین خیلی مشغول میشیم اما به جایی نمی رسیم!

مثلاً فکر کنین دغدغه مون آراستگی و نظم و ترتیب خونه باشه؛ در نتیجه:

اوج آرزوی ما یک خانه زیبا و مرتب و منظمه(نه بیشتر)

به محض اینکه خونه به هم میریزه، اعصاب و روح و روان ما هم به هم میریزه!

هر روز همه وقت و فکرمون رور مشغول می کنیم که مبادا یه ثانیه یه دونه آشغال روی زمین بمونه و . . .

خب فکر می کنین اگه 5 سال اینجوری زندگی کنیم، آیا شخصیت ما، انسانیت ما، علم و فرهنگ و اخلاق ما نسبت به 5 سال قبلش تغییری می کنه؟ آیا اینجوری رشدی، یا کمالی در وجود ما اتفاق می افته؟

به نظر من که هیچ!

پس بهتره از این به بعد یه کمی به خودمون و آرزوها و دغدغه هامون فکر کنیم ببینیم واقعاً افق نگاه ما کجاست، نکنه کلی لحظات و سرمایه عمرمون و مصرف کنیم و بعد از چند سال ببیینیم نه تنها به رشد و کمال نرسیدیم بلکه سالها برای هیچ و پوچ اعصاب و روان و روح و جسم خودمون رو هم خراب کردیم و هیچی برامون باقی نمونده بدونیم که ارزش واقعی ما رو بزرگی اهداف و آرمانها و خوشیها  و ناراحتی هامون تعیین میکنه!

یه بزرگی می گفت : همانی که در پی آنی 

@ensane_armani

12. دادن به جای گرفتن

یکی از چیزهایی که باعث آرامش ما میشه اصلاح رابطه ما با مردمه

خیلی از ماها عادت کردیم که همیشه به دنبال گرفتن باشیم، سعی کنیم کارهامون رو به گردن دیگران بندازیم مراقب باشیم کسی ازمون بیگاری نکشه یا حقمون رو نخوره و اگه برای کسی کاری انجام دادیم سعی کنیم حتماً مزد بگیریم یا . . .

خب تصور کنین اگه همه اینجوری باشن دنیا همه اش میشه جنگ و دعوا!

اما حالا تصور کنین همه به دنبال دادن باشن، چه اتفاقی می افته؟

(البته منظورم از دادن، بذل و بخشش مادی و پولی نیست چون طبیعیه که برای همه ممکن نیست)

منظور خدمت به مردم و حل مشکلات اونهاست.

یه بار از یه بزرگی که خیلی به مردم خدمت میکرد، پرسیدن: چرا اینقدر کار می کنی؟ خسته نمیشی؟

جواب داد : من الان میتونم خدمت کنم شاید بعداً نتونستم

میدونین این جمله آدم رو یاد چی میندازه؟

مثل بچه ای که داره بازی می کنه و از بازیش لذت می بره و بزرگترها میگن اون الان میتونه بازی کنه و لذت ببره ممکنه بعداً نتونه!

حالا فکر کنین همون قدر که یه بچه به بازی کردن حریصه چون ازش لذت میبره، بعضی آدمها هم نسبت به خدمت کردن همین حریصن چون ازش لذت میبرن!

حالا فکرکنین چنین آدمهایی چقدر زندگی شیرین و آرام و لذت بخشی دارن چون همیشه حریص به خدمت هستن و مسلماً مردم هم برای نیازهاشون به دنبال چنین آدمهایی اند.

هرچند تعداد چنین آدمهایی توی دنیا کمه، اما بودن مثل اونها اونقدر لذت و ارزش داره که ما هم تلاش کنین مثل اونها باشیم؛

شاید اولش سخت باشه ولی خیلی خیلی شیرینه!

انتخاب و امتحانش با شماست!

@ensane_armani

11. عوامل آرامش : گذشت(2)

گفتیم یکی از چیزهایی که باعث آرامش آدم میشه، اینه که یاد بگیره تا اونجایی که میتونه گذشت کنه.

اما حالا می خواهیم از یه طرف دیگه به این قضیه نگاه کنیم:

گذشت تا کجا؟

بعضی ها معتقدن گذشت باید تا اونجایی باشه که دیگران سوء استفاده نکنن یا پررو نشن؛

اما واقعاً کِی می فهمیم که دیگران دارن سوء استفاده می کنن؟

وقتی به ما احترام نذارن؟!

وقتی به درخواست ما جواب ندن؟!

وقتی در مقابل گذشت ما توقعاتشون بیشتر بشه؟!

خب یعنی ملاک و معیار پررو شدن مردم ماییم!

و اون هم بستگی به صبر و تحمل و انصاف ما داره!

مثلاً اگه یکی از حق خودش در مقابل همسر گذشت کرد و همسرش به خاطر نیازش یه درخواست دیگه مطرح کرد آیا باید بگیم طرف پررو شده؟

پس این مسأله نمی تونه معیار درستی باشه!

حالا من می خوام ادعا کنم گذشت واقعی اونه که براش حدی قائل نباشیم و در مقابلش از کسی توقع جبران یا تلافی نداشته باشیم!

شما گذشت مادر رو در مقابل فرزندش نگاه کنین:

مادر از اول زندگی بچه براش گذشت میکنه و معمولاً هم در مقابل این همه گذشت هیچ توقعی نداره حتی اگه بچه ها خیلی پررو بشن.

یه نکته دیگه اینکه وقتی گذشت قرار باشه در مقابلش حدی یا توقعی وجود داشته باشه، دیگه اسمش گذشت نیست دیگه باید اسمشو عوض کرد و گذاشت معامله!

البته یه جاهای محدودی هم ممکنه گذشت درست نباشه اونم در مقابل کسی که از همون اول بنای دشمنی و سوء استفاده داره که شاید بشه مصداقش رو پادشاهان ظالم مثل فرعون ذکر کرد.

ودر چنین جاهایی حتی یک ذره گذشت هم درست نیست حتی اگه باعث پررو شدن اون نشه.

پس در مقابل دوستان و اقوام و کسانی که معمولاً ماها باهاشون ارتباط داریم، ایده آلش گذشت بدون توقع و انتظاره!

اما اینکه ما چقدر میتونیم انجام بدیم بستگی به صبر و بزرگی روحی ما داره!

هرچی روح بزرگتر و قلب مهربانتر باشه، گذشت بیشتره.

@ensane_armani

10. عوامل آرامش : گذشت(1)

دو نفر رو در نظر بگیرین، مثلاً دو شریک زندگی؛

یکیشون بیشتر توقع داره و سعی می کنه حرف، حرف خودش باشه و بیشتر وقتها هم حرفشو به کرسی میشونه و به اصطلاح حرف آخر رو میزنه.

دومی بیشتر گذشت میکنه، اطاعت میکنه، از خواسته هاش میگذره، تحمل میکنه، اعتراض نمیکنه، سازش میکنه و . . .

شما ترجیح میدین کدوم یکی باشین؟

لابد اولی!

ولی می خوام یه ادعای دیگه مطرح کنم و بگم اشتباه میکنین!

من ترجیح میدم دومی باشم!

فکر میکنین چرا؟

اگه توی زندگی مردم دقت کنین اونهایی که بیشتر تحمل میکنن شخصیتهای مقاوم تری دارن!

شما تصور کنین یه نفر تحت یه شرایطی به این نتیجه رسیده که در مقابل شریک زندگیش باید گذشت کنه تا زندگی خوبی داشته باشه. این آدم به مرور گذشت براش ملکه میشه و یاد میگیره در مقابل ناملایمات زندگی تحمل داشته باشه. به همین دلیل هم سختیهای بیرونی حتی اونهایی که بیرون از دایره زندگی خانوادگی هستن، کمتر بهش فشار میارن و کمتر اذیت میشه و روح و روان آرامتری داره!

اما اولی: هرچند عادت کرده توی خونه یا حتی محل کار همه را مطیع خودش کنه، تا به خواسته هاش برسه، اما . . .

قبلاً گفتیم که همه شرایط زندگی دست ما نیست و در حقیقت ما متغیریم و شرایط زندگی ثابت. پس چنین آدمی وقتی با چیزی مواجه میشه که نمیتونه بهش تحکم کنه و مطیعش کنه، فریادش بلند میشه و تحمل کردن براش خیلی خیلی سخت میشه و چه بسا از پا درمیاد!

و میدونین که توی زندگی شرایط ثابتی که حتی قلدرترین آدمها هم نمی تونن تغییرش بدند، زیاده!

برای همین توی این شرایط غیر قابل تغییر، اونی که به گذشت و تحمل عادت کرده با اینها هم راحت کنار میاد ولی اونی که تا حالا  اعمال قدرت میکرده، بدجوری آسیب میبینه!

خب، حالا بازم ترجیح میدین اولی باشین؟

پس فکر نکنین توی یه خانواده، اگه یه نفر سالار بود و حرف، حرف خودش بود، خیلی خوشبخته!

این هم از اون افاضات برخی قدماست که به دختر و پسرهای جوون توصیه میکردن که سعی کن توی زندگی حرف حرف تو باشه! اگه درست دقت کنین، اینم یه جور دوستی خاله خرسه است!

حالا انتخاب با شماست!

@ensane_armani

۹.همرنگی با جماعت

یکی دیگه از چیزهایی که آرامش ما رو به هم میزنه وقتهاییه که میخوایم خودمون رو همرنگ جماعت کنیم!

در نظر بگیرین به یه مهمونی میخوایم بریم که از نظر مالی یا تجملات ظاهری با ما متفاوتن!

از چند هفته قبل انگار بدنمون می لرزه! کل خیابونها رو می خوایم بگردیم تا لباس یا کفش یا حتی کادوی مناسب اون مجلس یا اون افراد پیدا کنیم و بعد هم که روز موعود میرسه همه فکر و ذکر و توجهمون به لباس و کادوهای افراده که ببینیم بالاخره موفق شدیم یا نه!

و وای به حال وقتی که بعد از این همه تلاش موفق نشده باشیم یا اینکه اونقدر زیاده روی کرده باشیم که بازهم احساس کنیم کارمون زننده بوده!

یه مشکل دیگه این روش اینه که ناچاریم برای افراد مختلف، نمایشهای متفاوت بازی کنیم! مثلاً به اونی که ثروتمنده کادوی گرون قیمت بدیم و به اونی که ضعیف تره کادوی ارزون تر. بعد در نظر بگیرین اونی که قبلاً کادوی ارزون از ما گرفته، ما رو توی مهمونی دیگه ای ببینه که کادوی آنچنانی میدیم . . . چه واویلایی میشه!!!

حالا اگه از همون اول سعی می کردیم خودمون باشیم چی؟ اگه سعی کنیم با همه افراد، یه رفتار عادلانه صادقانه خالصانه همراه با محبت و احترام داشته باشیم، می دونید چقدر راحتیم؟

یه چیزی رو در نظر بگیرین:

هرطوری که خودتون رو به دیگران معرفی کنین، همون طور ازتون انتظار دارن!

اگه از همون اول کادوهای گرون قیمت بدین، لباسهای فاخر بپوشین دیگران هم شما رو همین جوری می شناسن و تا آخر هم همین جوری انتظار دارن! و اگه یه بار غیر از این اتفاق بیفته موجب تعجب و گاهی ناراحتی میشه!

اما اگه از همون اول ساده برخورد کنین،‌ تا آخر هم همین طور انتظار دارن و هیچ وقت کسی ازتون دلخور نمیشه (البته به شرطی که با همه یه جور و عادلانه برخورد بشه!)

یه توصیه به زوجهای جوان:

هر طوری که خودتون رو به دیگران معرفی کنین، همون طور ازتون انتظار دارن. پس سعی کنین از همون اول یه رفتار عادلانه صادقانه خالصانه همراه با محبت و احترام با همه اقوام دوطرف داشته باشین!

اما سخن آخر:

اینم مثل بقیه چیزها اولش ممکنه سخت باشه! اولش ممکنه فکر کنین بهتون چپ چپ نگاه می کنن اما به مرور عادت می کنن و اون چیزی که برای شما باقی می مونه آرامش همیشگیه! اما اگه از اول بخواین ملاحظه نگاهها رو بکنین و خودتون رو همرنگ جماعت کنین، اولش شاید راحت باشه اما تا آخر عمر خودتون و خانواده تون باید عذاب بکشین!

درسته که میگن «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو»

اما در نظر بگیرین این «رسوایی» خیلی وقتها هیچ ضرری به شما نمی رسونه!

@ensane_armani

۸.غرور

یکی دیگه از جاهایی که آرامش ما رو به هم میزنه، وقتیه که از دست کسی دلخور میشیم!

بعضی هامون توی خودمون میریزیم و سکوت می کنیم و بعضی هامون اعتراض می کنیم و به گوش طرف مقابل میرسونیم.

اما صرف نظر از عکس العملی که نشون میدیم،‌ فکر کنیم ببینیم آیا ممکنه بتونیم کاری کنیم که از دست کسی ناراحت نشیم؟

یا لااقل این ناراحتی رو به حداقل برسونیم؟

شاید اگه بتونیم ریشه  این ناراحتی  و دلخوری  رو پیدا کنیم، بتونیم باهاش مبارزه کنیم.

خیلی از مواقع، ناراحتی های ما به خاطر حرفهاییه که از دیگران می شنویم که البته گاهی حرفها واقعاً اشتباهه و گاهی نه.

گاهی وقتها هم حرفها مشکلی نداره اما ما نازک نارنجی هستیم و بهمون برمی خوره گاهی وقتها هم حرفها مشکل داره اما بازم می تونیم کاری کنیم که ناراحت نشیم.

جالبه که در خیلی موارد اونی که ما از دستش دلخور شدیم اصلاً روحش هم از ماجرا خبر نداره و راحت داره زندگی میکنه اما ما روزها و گاهی سالها درون خودمون داریم عذاب میکشیم!

یعنی اگه بتونیم ناراحت نشیم،‌فقط به خودمون کمک کردیم نه کس دیگه!

یه مثال بزنم:

فرض کنید توی کلاس یه سؤالی رو اشتباه جواب میدین و یه نفر یه حرفی میزنه که احساس میکنین شما رو مسخره کرده، چه احساسی دارین؟ یا بهتر بگم عکس العملتون چیه؟

بهتره یه جور دیگه سؤال کنم: عکس العملتون چه جوری باید باشه؟

به طور کلی اگه از بیرون به قضیه نگاه کنیم،‌این عمل دو انگیزه میتونه داشته باشه:

یکی اینکه طرف یه دوسته و قصد شوخی داره؛ دوم اینکه یه جورایی دشمنه و قصد ضربه زدن داره!

جالبه اگه بگم یه عکس العمل برای هردو مفیده و یه واکنش دیگه برای هردو مضر:

اگه ما در مقابل اون حرف بخندیم و شوخی برداشت کنیم، دوست خوشحال میشه و دشمن از اینکه نتونسته حرص ما رو در بیاره ناراحت!

اگه ما در مقابل اون قیافه بگیریم و با تندی یا طعنه جواب بدیم، دوست ناراحت میشه (چون نمی خواسته ناراحت کنه)‌ و دشمن از اینکه تیرش به هدف خورده و حرص ما رو درآورده خوشحال میشه!

پس برخورد تند و واکنش تحقیر آمیز یا همراه با طعنه، در هیچ حال درست نیست!

اما چرا در بسیاری موارد قبل از اینکه فکر کنیم و تصمیم بگیریم، دادمون بلند میشه؟

اگه دقت کنین می فهمین که هر فریادی نشون دهنده یه درده و برای اینکه ریشه فریاد رو بشناسیم باید بفهمیم کجامون درد گرفته؟

چرا هرچی افراد بزرگوارترند در مقابل چنین حرفهایی بیشتر سکوت می کنن و گاهی به طرف مقابل محبت هم می کنن؟

یک ادعا:

اون چیزی که در چنین مواردی دردش میاد و بهش ضربه میخوره، «غرور و منیت» ماست!

اگه توی حرفهای خودمون دقت کنیم در چنین مواقعی وقتی عصبانی میشیم، میگیم: «به من توهین کرده» ،‌ «شخصیت من رو خرد کرده» و یا . . .

حالا تصور کنین اگه می تونستیم یه جوری از دست این غرور لعنتی خلاص بشیم، چه آرامشی داشتیم!

بزرگی می گفت: «من از توهینهایی که بهم میشه ناراحت نمیشم،‌چون من کسی نیستم،‌کسی ناراحت میشه که فکر کنه کسیه!»

و باز یه دوستی می گفت:

«سعی کن غرورت رو خودت بشکنی؛ چون اگه یکی دیگه بشکنه، بیشتر دردت میاد»

شاید بگین اون ناراحتی دلیلش عزت نفسه نه غرور!

اما من میگم عزت نفس مربوط به درون آدمه و چیزی از بیرون نمی تونه خرابش کنه! اگه اینجوری بود افراد بزرگوار و با اخلاق باید در مقابل این برخوردها بیشتر ناراحت میشدن چون عزت نفس بالاتری دارن!

حالا بیاین کمی فکر کنیم و در مورد ریشه این دلخوریها بیشتر کنکاش کنیم، اگه به این نتیجه رسیدیم و باور کردیم که دشمن اصلی و برهم زننده اصلی آرامش ما، غرورمونه، همه نیرومون رو برای شکستن و نابود کردنش به کار بگیریم و مطمئن باشیم هرچند خیلی سخته ولی ارزشش رو داره؛ چون اگه موفق بشیم، یه عمر در آرامش زندگی می کنیم!

@ensane_armani

7. ضایع شدن حق

یکی از جاهایی که اعصابمون و آرامشمون حسابی داغون میشه جاییه که بهمون ظلم شده و حقی ازمون ضایع شده.

بعضیهامون فریاد میزنیم و تا حقمون رو نگیریم ساکت نمیشینیم، بعضی هامون سکوت می کنیم و بعضی هامون هم که زورمون نمیرسه، مدام غرغر می کنیم و هرجا میشینیم بد و بیراه میگیم.

اما واقعاً در مقایسه با چنین پدیده ای که کم هم نیست باید چکار کرد؟

اگه الان بگم: تا اونجایی که میشه بهتره از حقمون گذشت کنیم، مردم چی میگن؟

یه تعدادی وجهه دینی میگیرن و میگن: زیر بار زور نباید رفت!

یه تعدادی میگن: حق گرفتنی است نه دادنی!

یه تعدادی هم روح شاعرانه شون گل میکنه و میگن:

ترحم بر پلنگ تیزدندان                         ستمکاری بود بر گوسفندان

اما من اینجا یه سؤال می کنم:

اگه به شما بگن حق شما یه دونه «پفک نمکیه» که باید برای بدست آوردنش فاصله تبریز تا تهران را طی کنی، کسی حاضر میشه بره حقش رو بگیره؟

حتماً نه!

پس، گرفتن حق همیشه هم لازم، عاقلانه و ضروری نیست!

پس اینجا یه حساب و کتابی لازمه!

باید فکر کنیم ببینیم چی از دست میدیم و چی بدست میاریم و آیا اون چیزی که بدست میاریم ارزش اون هزینه رو داره یا نه؟

خب؛ پس باید بریم به سراغ ارزشهامون!

چی برامون خیلی مهمه؟ پول؟ شغل؟ تحصیلات؟ وجهه اجتماعی؟ مقام؟ خانواده؟ دوست؟ سلامتی؟ اعصاب راحت؟ آرامش؟ یا . . .

کدوم رو حاضریم به خاطر کدوم فدا کنیم؟

اگه یکی از اعضاء خانواده مون مریض بشه حاضریم از پول و شغل و تحصیلات بگذریم تا بدستش بیاریم!

گاهی برای اعصاب آروم و آرامش روحی حاضریم میلیونها تومان خرج کنیم! و . . .

حالا فکر کنین گاهی برای کمتر دادن کرایه تاکسی دل یه انسان رو می شکنیم!

گاهی برای حل مشکل یه کار اداری با کارمند دعوا می کنیم و آرامش اون و خودمون رو به هم می زنیم!

گاهی برای یه نمره بیشتر با معلم دعوا می کنیم!

اگه می دونستیم احساس، آرامش و کرامت و روح این انسانهایی که ما به خاطر گرفتن حقمون باهاش بازی می کنیم، چقدر ارزش داره، هیچ وقت حاضر به شکستنش نمی شدیم!

بزرگی می گفت:

کسی که در درون خودش احساس عزت کنه حاضر نمیشه کسی رو تحقیر کنه!

برای همین گفتم تا اونجایی که می تونیم سعی کنیم از حقمون گذشت کنیم برای اینکه: خیلی وقتها در مقابلش روح انسانی قرار داره که برای خدا خیلی عزیزه و ما اون رو در سنجش های خودمون به حساب نمیاریم!

اما این «تا اونجاییه میشه» کجاست؟ یعنی حد این گذشت کجاست؟

یه کمی برگردیم عقب:

اصلاً چرا ظلم نادرسته؟ تا حالا فکر کردین؟ چرا عدالت درسته؟

چون ظلم باعث میشه راه رشد و کمال انسانها بسته بشه و عدالت در حقیقت موانع رشد و شکوفایی انسان رو برطرف میکنه!

پس جایی باید حقمون رو بگیریم و به خاطرش بجنگیم که مانع رشد و شکوفایی انسانی ما بشه!

البته این دیگه بستگی به این داره رشد هرکسی توی چه چیزی باشه؟

رشد شخصیت، انسانی باشه یا رشد حساب بانکی یا مرتبه شغلی یا . . .

انتخاب با شماست!

@ensane_armani

6. نیاز به احترام

یکی دیگه از مسائلی که آرامش ما رو به هم میزنه، توی ارتباط با مردم پیش میاد.

جایی که احساس می کنیم کوچیک شدیم یا بهمون بی احترامی شده.

بعضی هامون سکوت می کنیم و هیچی نمیگیم و فقط غصه می خوریم و بعضی هامون هم سعی می کنیم ناراحتیمون رو به طرف مقابل انتقال بدیم و گاهی هم آنچنان عکس العمل تند نشون میدیم که «به طرف بفهمونیم با کی طرفه»

خیلی وقتها هم وجهه دینی به خودمون می گیریم که مثلاً میخوایم از عزت نفسمون دفاع کنیم؛

غافل از اینکه عزت نفس مربوط به درون خود آدمه و رفتار کسی از بیرون نمیتونه عزت نفس ما رو خدشه دار کنه!

حالا بیاین از بیرون نگاه کنیم:

یه نفر رو در نظر بگیرین که باید در مقابلش خیلی آداب رعایت کنیم، کلمات خاصی به کار به ببریم و خلاصه اگه یه کمی قوانین رو رعایت نکنیم بهش بر می خوره!

شما نسبت به چنین آدمی چه احساسی دارین؟ واقعاً براش احترام قائلین؟ یا نه فقط برای اینکه صداش در نیاد بهش احترام میگذارین؟

دوستش دارین؟ یا اینکه هروقت اسمش میاد دلتون میلرزه و دوست دارین تا اونجایی که ممکنه باهاش روبرو نشین؟

یه مثال دیگه بزنم:

فرض کنین دوتا دوست، دارین:

با یکیشون خیلی راحتین؛ هرچی بهش بگین ناراحت نمیشه، و اگه ازتون توقعی داشته باشه، هیچ فشاری بهتون وارد نمیشه و راحت میتونین تقاضاهاش رو رد کنین یا بهش «نه» بگین.

اما با اون یکی نه؛ خیلی زود بهش برمیخوره، باهاش رودرواسی دارین؛ نمیتونین درخواستش رو رد کنین؛ خیلی نمی تونین باهاش شوخی کنین و . . .

حالا در نظر بگیرین اگه ناچار باشین درخواست یکی از این دوتا رو رد کنین، کدوم رو انتخاب می کنین؟

قاعدتاً اولی رو!

در مقابل کدوم آداب بیشتری رعایت می کنین؟ و ظاهراً احترام میگذارین؟

قاعدتاً دومی!

حالا فکر کنین: کدوم رو بیشتر دوست دارین؟

اولی یا دومی؟

مسلمه اولی براتون عزیزتر و دوست داشتنی تره!

پس می بینین که:

همیشه احترام بیشتر(البته ظاهری) و همه اون چیزی که ما اسمش رو رعایت آداب اجتماعی میگذاریم، به دلیل دوست داشتن قلبی طرف مقابل نیست!

خب، حالا ما دوست داریم برای مردم اولی باشیم یا دومی؟

مسلمه که هرچی بیشتر مردم رو وادار کنیم بهمون احترام بگذارن، بیشتر خودمون رو از چشم اونها انداختیم و محبت قلبی و باطنی رو از خودمون دریغ کردیم!

یادمون باشه مردم یا برای ما قلباً احترام قائل هستند یا نیستند؛ اگه قلباً دوستمون دارند،‌احترام هم میگذارن و ما هم کیفشو می کنیم!

اما اگه واقعاً دوستمون ندارن باید بگردیم دنیال نقطه ضعفهای خودمون یا اینکه در نهایت به این نتیجه برسیم که ما مقصر نیستیم و از ما خطایی سرنزده که در این صورت بازهم نیازی به احترام ظاهری نداریم!

 پس:

برای تسخیر قلبهای مردم بهتره که مردم رو عادت بدیم که تا می تونند با ما راحت باشند و بدون تکلف برخورد کنن.

و بدونیم:

اگه حقیقتاً خوب و دوست داشتنی شدیم، مردم ناخودآگاه و بدون اینکه بخوان، بی اختیار بهمون احترام میگذارن!

کافیه به رفتار خودمون در مقابل اونهایی که دوستشون داریم دقت کنیم؛

پس  درخواست احترام زورکی حتی اگه به نتیجه هم برسه به هیچ دردمون نمی خوره!

سعی کنیم واقعاً قابل احترام و دوست داشتنی باشیم!

@ensane_armani

5. توقعات بیجا و بجا

یکی دیگه از چیزهایی که آرامش روحی ما رو زخمی می کنه، توقعاتیه که از دیگران داریم و برآورده نمیشه که این توقعات میتونه انتظارات بحقی هم باشه!
این مانع اونقدر تأثیر قوی میگذاره که گاهی قلبی رو که باید معدن عشق و محبت باشه به یک جهنم پر از کینه تبدیل می کنه. اما چرا؟
از قدیم بعضی ها گفتن: «اگه نزنی میخوری»
یا یه کمی ملایم تر: «مواظب باش به کسی سواری ندی»
یا اینکه بهمون یاد دادن وقتی 10 تا درخواست داریم مثلاً 20 تا بیان کنیم یا. . .
حالا فکر کنین اگه همه مردم بخوان فقط از هم توقع داشته باشن و مراقب باشن کسی ازشون استفاده نکنه، چه دنیای وحشتناکی پیدا می کنیم؟!
اگه قرار باشه مادر و فرزند، زن و شوهر بخوان فقط روز به روز به توقعاتشون اضافه کنن و هرکدوم بخواد روی سر اون یکی سوار بشه، هیچ خانواده ای روی زمین باقی نمی مونه!
و گذشته از اون اگه قرار باشه ما، هی توقع پشت توقع داشته باشیم و  کسی هم اونها رو انجام نده دیگه چیزی از اعصاب و روان برامون باقی نمی مونه چه برسه به آرامش!
پس معلوم میشه این افاضات قدما! فقط در حد دوستی خاله خرسه است و حتی قابل عمل فردی هم نیست چه برسه به قانون اجتماعی!
اما واقعاً باید با این توقعات اجتماعی چکار کرد؟
اگه یادتون باشه توی موضوع ثابت و متغیر گفتیم که مردم در اختیار ما نیستند و نمی تونیم اونا رو وادار کنیم خواسته های ما رو انجام بدند پس راهش تغییر دادن خودمونه!
یک ادعا:
اگه سعی کنیم توقعاتمون رو از دیگران به صفر نزدیک کنیم به آرامش می رسیم!
حرف عجیبیه! شاید هم کمی خنده دار! و شاید هم باور نکردنی!
اما اگه کمی دقت کنیم متوجه میشیم که:

اونی که ما رو ناراحت میکنه بار روانی انتظارات ماست نه خود انتظارات!
گاهی وقتها انتظارات اونقدر سطحی و پیش پا افتاده است که اگه هرگز هم انجام نشه مشکلی برای ما پیش نمیاره!
مثلاً فرض کنین انتظار داریم یه نفر برای جشن عقدش دعوتمون کنه یا مثلاً روز تولدمون بهمون یه هدیه با ارزش بده!
حالا فکر کنین اگه ما به اون جشن عقد نریم یا اون هدیه رو دریافت نکنیم، چه مشکلی توی زندگیمون پیش میاد؟ حتماً هیچی!
اما گاهی بار روانی این انتظار اونقدر بهمون فشار میاره، اعصابمون رو خرد میکنه تا جایی که گاهی یه دوست جون جونی برامون یه دشمن درجه یک میشه و  . . .
حالا یه کمی برگردین به عقب و جاهایی رو که از یه نفر دلخور شدین یا به خاطر انجام نشدن توقعات آرامشتون به هم خورده، به یاد بیارین:
فکر می کنین توی چندتا از اونا اگه عنصر «توقع» رو حذف کنین، دیگه جایی برای ناراحتی باقی نمی مونه؟

اما حالا میریم سراغ قسمت دوم:

چه جوری توقعاتمون رو کم کنیم؟
این موضوع از اون چیزاییه که نیاز به تمرین و تلقین داره!
البته اولش خیلی سخته، اما به مرور که موفق شدین مزه آرامشش رو هم می چشید و دوباره به جایی میرسید که میگید:«شد، شد؛ نشد، نشد»!
گاهی وقتها ممکنه بار روانی نیاز به یه احترام اونقدر غرور ما رو لکه دار کنه که تحملش برامون خیلی سخت باشه اما فکر کنین:

اون غروری که باعث بشه آرامشمون به هم بخوره،‌همون بهتر که نیست و نابود بشه.

در عوض:

اونی که با حذف توقعات به دست میاریم عزت نفس حقیقیه که فقط با بی نیازی از دیگران حاصل میشه.
فقط یادمون باشه هروقت نیازمون به یک توقع انجام نشدنی خیلی شدید شد، به طرف مقابل فشار نیاریم، غر غر نکنیم، کینه به دل نگیریم،‌ قهر نکنیم . . .فقط:
یه گوشه خلوت پیدا کنیم و دست به دامن قدرت حقیقی بشیم و با دل شکسته و ملتمسانه از خدا بخوایم خودش سیرابمون کنه!
و همیشه دعا کنیم: خدایا ما رو به غیر خودت محتاج نکن.
اینجاست که خدا هم جوری جوابمون رو میده که حتی تصورش رو هم نمی تونستیم بکنیم!

@ensane_armani

4.  آبروداری!

یکی دیگه از جاهایی که گل آرامش ما رو پژمرده می کنه، جاییه که میخوایم خودمون رو غیر از اونی که هستیم نشون بدیم.

در نظر بگیرید وضعیت خونه مون نامرتبه و یه مهمون سرزده برامون میرسه! نگران و مضطرب میشیم! چرا؟!

برای اینکه دوست داشتیم ما رو همیشه مرتب ببینه؛ یعنی فکر کنه که خونه ما همیشه مرتبه! اما آیا واقعاً همین طوره؟ اگه همیشه مرتب بودیم که موقع رسیدن مهمون هم مرتب بودیم و نگرانی نداشتیم!

اما نگرانی و اضطراب وقتی سراغمون میاد که مرتب نیستیم و میخوایم به غلط ما رو مرتب تصور کنن! یعنی به نوعی دوست داریم به مهمون دروغ بگیم!

و جالبه که اغلب ما هم اسم این دروغگویی پنهان را میذاریم: «آبروداری» و به دنبال اون وقتی که مهمون با چهره حقیقی ما مواجه شد، میگیم: «آبروم رفت!»

حالا به کاربردهای همین جمله «آبروم رفت» توی زندگی روزمره دقت کنین:

وقتی توی کلاس برای پرسش صدامون میزنند؛

وقتی جلوی یه آدم خیلی با کلاس یه رفتار اشتباه ازمون سر میزنه؛

و وقتی میخوایم با علم یا مال یا زیبایی مون توجه جلب کنیم و موفق نمیشیم .. .

توی همه این لحظات نگرانیم که نکنه «آبرومون بره»!

حالا یه لحظه توی ذهنتون تصور کنین :

اگه نخوایم خودمون رو بهتر از اونی که هستیم نشون بدیم، یا بهتر بگم اگه از این به بعد تصمیم بگیریم فقط خودمون باشیم چه اتفاقی می افته؟

دیگه نگران مهمون سرزده نیستیم!

اگه از نامرتب بودن خجالت می کشیم سعی می کنیم واقعاً مرتب باشیم (چه با مهمون و چه بدون مهمون)

دیگه نگران درس جواب دادن و امتحان دادن نیستیم بلکه سعی می کنیم واقعاً یاد بگیریم نه اینکه فقط سوال جواب بدیم!

این کار باعث میشه نه تنها آرامش زندگیمون حفظ بشه بلکه روز به روز نقاط ضعف خودمون را بیشتر پیدا کنیم و اونها رو اصلاح کنیم.

و در نهایت :

به جای اینکه سعی کنیم خوب نشون داده بشیم سعی کنیم واقعاً خوب بشیم!

شاید شما هم توی زندگی تون آدمایی رو دیدین که از بس مردم رو فریب دادن، خودشون هم گول خوردن و واقعاً فکر می کنن کسی هستند در حالی که فقط یه بادکنک توخالی اند و وقتی متوجه خالی بودن خودشون میشن که صدای ترکیدن این بادکنک گوش خودشون رو کر میکنه!

هرچند بعد از سالها دروغنمایی و به قولی (آبروداری) زندگی با صداقت خیلی سخته اما مطمئن باشید ارزش آرامش و اصلاح ناشی از اون خیلی خیلی شیرینه به شرطی که نا امید نشیم و به تلاشمون ادامه بدیم

فقط کافیه:

به جای اینکه سعی کنیم خوب نشون داده بشیم سعی کنیم واقعاً خوب باشیم

@ensane_armani

3. تعریف ثابت و متغیر

گفتیم که یکی از موانع آرامش ما اتفاقاتیه که خلاف میلمون پیش میاد این نا آرامی وقتی پیش میاد که تلاش می کنیم حوادث و آدمها را مطابق میل خودمون تغییر بدیم و بسیاری موارد موفق نمیشیم

اما یادمون میره اگه توی چنین مواردی تلاش کنیم خودمون رو تغییر بدیم زودتر به نتیجه میرسیم!

فرض کنید دلمون میخواد به یه اردوی دانشجویی بریم و مثلا پدر بهمون اجازه نمیده؛ چکار می کنیم؟

لابد تموم تلاشمون رو به کار می گیریم تا با زبان خواهش و التماس و گاهی تهدید و تندی اونو راضی کنیم و اگه هم موفق نشدیم، اعصابمون خرد میشه؛ قهر می کنیم و . . .

حالا فرض کنیم اگه «ثابت» و«متغیر» این معادله رو عوض کنیم چی میشه؟

ماها عادت کردیم درخواستها مون رو ثابت در نظر بگیریم و افراد و حوادث رو متغیر!

برای همین هم خیلی وقتها موفق نمیشیم برای اینکه گاهی درخواستهای ما با خواسته های دیگران (که خواسته های اونها هم برای خودشون ثابته)، تصادف میکنه و . . .

حالا بیاین یه بار هم سعی کنیم برعکس عمل کنیم:

یعنی:

حوادث دنیا و مردم را (چون در اختیارما نیست) ثابت در نظر بگیریم و خواسته های خودمون را متغیر!

یعنی توی مثال بالا در نظر بگیریم که اجازه ندادن پدر، ثابته و ناراحت شدن ما متغیر؛

و بعد . . .

خودمون رو برای نرفتن و پذیرفتن آماده کنیم و بدونیم هرچی خدا بخواد به صلاحمونه!

اگه دقت کنین این یه جور جدال بین عقل و نفسه.

توی روش اول درحقیقت اونی که ثابت در نظر گرفته میشه و برای خواسته اش مبارزه میکنه، نفسه؛

اما توی روش دوم عقل تشخیص میده که نمیتونه دنیا و آدمهاش رو تغییر بده پس سعی میکنه خواسته هاش رو تغییر بده.

شاید به نظر برسه که راه دوم راه سختیه چون نفس قویه و عقل ضعیف اما یه مدت که عادت کنیم، به مرور نفس هم از لوس بار اومدن دست بر میداره و مطیع عقل میشه!

و طبیعیه وقتی خواسته های ما ضعیف شد دیگه برآورده نشدنش خیلی اذیتمون نمی کنه و عادت می کنیم که بگیم «شد،شد؛ نشد، نشد»!

اگه یه کمی تصور کنید و باور کنید که زندگی اینجوری، هم ممکنه و هم خیلی شیرین، شما هم قبول می کنین که به سختیهاش می ارزه!

یادتون باشه که میتونیم اجازه ندیم چیزی آرامش رو بهم بزنه!

 البته باید در نظر بگیریم که اگه کسی رو هم به خاطر اشتباه بودن رفتارش بخوایم تغییر بدیم، تا خودش نخواد نمیشه

 

آنچه باید باشیم:

ثابت :دنیا و مردم

متغیر : خواسته های ما

آنچه آرامش ما را به هم می زند:

ثابت : خواسته های ما

متغیر : دنیا و مردم

@ensane_armani

2. نوع نگاه به زندگی

تا حالا فکر کردین چه چیزهایی آرامشمون رو به هم میزنه؟

مسلماً هرچیزی که خلاف میلمون باشه. گاهی در گذشته و گاهی در آینده.

گاهی برای اتفاقات گذشته غصه می خوریم که چرا فلان طوری که ما می خواستیم نشد.و گاهی نگران آینده ایم که مبادا اون طوری که دوست نداریم اتفاق بیفته.

یعنی به عبارتی دوست داریم همه چیز مطابق دلخواه ما تغییر کنه و توی اعمال و رفتارمون هم قصد داریم همه چیز رو مطابق دلخواهمون تغییر بدیم و وقتی موفق نمی شیم غصه می خوریم و اگه احتمال بدیم که ممکنه موفق نشیم، نگران و مضطرب می شیم.

البته بسته به اهمیت موضوع شدت نگرانی و غصه ما هم متفاوت میشه.

واقعاً به نظرتون زندگی اینجوری درسته؟

یعنی درسته که ما انتظار داشته باشیم همه چیز مطابق میل ما باشه؟

آیا این انتظار، انتظار درستیه؟ اگه واقعاً معتقدیم درست نیست پس می تونیم تغییرش بدیم و خودمون رو از غم و نگرانی نجات بدیم.

حالا یه لحظه تصور کنین:

اگه تصمیم بگیریم و نوع نگاهمون رو عوض کنیم خیلی چیزها عوض میشه!

یه مثال بزنم:

اوایل پاییز که کم کم هوا سرد میشه ما چیکار می کنیم؟ آروم آروم بخاریها رو روشن می کنیم لباس های گرم را در میاریم و خودمون رو برای سرمای پاییز و بعد هم زمستون آماده می کنیم.

تا حالا شده برای سرما نگران بشیم و اضطراب داشته باشیم؟ تا حالا شده غصه بخوریم که چرا هوا سرد میشه و چرا همیشه هوا بهاری نیست؟

برای اینکه باورمون شده که بعد از تابستون پاییز میاد و بعد از پاییز هم زمستون! هیچ کدوم هم مطابق میل ما نیست! اما به جای اینکه تلاش کنیم آب و هوا رو و شرایط محیط رو با میل خودمون هماهنگ کنیم، خودمون رو را با شرایط محیط هماهنگ می کنیم و سعی می کنیم از خطرهای احتمالی در امان بمونیم.

راستی تا حالا شده سعی کنیم فصل ها رو جابجا کنیم، زمستون رو از بین ببریم، یا یه کاری کنیم که لااقل برای ما هوا همیشه بهاری باشه؟

برای اینکه باورمون شده که اولاً ما کاری نمی تونیم انجام بدیم، ثانیاً چرخه طبیعت باید همین جوری باشه و اگه دستکاری بشه خراب میشه یعنی همین جوری برای ما مفیده و اگه غیر از این باشه آسیب می بینیم.

حالا اگه در مورد بقیه مسائل زندگی هم همین طور برخورد کنیم و بدونیم اگه نتونستیم خیلی چیزها رو تغییر بدیم، اونها رو بپذیریم و سعی کنیم خودمون رو با اون مطابق کنیم.

بدونیم خیلی از چیزها اگه اونجوری که ما میخوایم بشه به ضررمونه هرچند ممکنه الان ما متوجه آسیبش نباشیم.

در خیلی از موارد لازمه به خدا اعتماد کنیم و بدونیم که :

خدا بیش از همه حتی خودمون خیر و صلاح ما را می داند، می خواهد و می تواند ما را به آن برساند.

ممکنه در مورد بعضی چیزها این طوری فکر کردن خیلی سخت باشه و نتونه ما رو آروم کنه، اما مطمئن باشین اگه تمرین کنیم و به خدا اعتماد کنیم به مرور می تونیم آرامش لازم را بدست بیاریم حداقلش اینه که هرچی بیشتر تمرین کنیم بیشتر آرامش پیدا می کنیم.

البته این به اون معنی نیست که برای بدست آوردن خواسته هامون تلاش نکنیم بلکه معنیش اینه که وقتی موفق نشدیم یا احتمال بدیم که موفق نمی شیم نگران و غصه دار نشیم و مطمئن باشیم که هر اتفاقی که می افته به صلاحمونه و به خدا اعتماد مطلق داشته باشیم!

@ensane_armani

1.به دنبال چه می گردیم؟

تا حالا با خودتون فکر کردید که ما با چی آروم می گیریم؟ کی به آرامش می رسیم؟ چندین سال عمر کردیم: 20 ، 40 ، 50 ، 70 و . . . اما گاهی هنوز هم آرامش نداریم! یه دورانی دغدغه مون قبولی دانشگاه بود، یه دورانی ازدواج، بعد شغل ، درآمد ، و بعد انگار همین دوره برای بچه هامون تکرار شد.
دوباره از نو: قبولی دانشگاه، ازدواج، شغل، درآمد و . . .
آخرش چی؟
تازه اینها دغدغه های بزرگمون بود.

گاهی فکر یه لباس مهمونی، کیفیت یه غذا، نمره بیشتر از رقیب توی امتحان ، جلب نظر مدیر ، یه مقدار ارتقاء شغلی، یه مقدار فروش و سود بیشتر و . . .
اما واقعاً زندگی ما می بایست چه جوری باشه؟ همینها؟! یا غیر از اینها؟!
خیلی وقتها با خودمون گفتیم:
اگه فلانی حق منو نخورده بود الان . . . ،
اگه اون روز یه ذره زودتر رسیده بودم، الان. . . ،
اگه اون موقع اون کار رو نمی کردم یا اونو نمی گفتم، الان . . .
و . . .
یعنی بقیه عمرمون هم به حسرت و افسوس طی میشه.
واقعاً اگه چی داشتیم الان آروم بودیم؟
تا حالا زیاد پیش اومده که یه موضوعی شده همه دغدغه و غصه مون و فکر می کنیم اگه این مشکل رو نداشتیم، اما بعد که مشکل برطرف میشه دوباره بی قراریها و ناآرامیها شروع میشه و بعد از مدت کوتاهی یادمون میره که چی داشتیم و چی می خواستیم!
شاید جواب همه سؤالات را بشه در یک جمله خلاصه کرد:
«انسان کمال گرا و بی نهایت طلب است»
انسان یه موجود کمال گرا و بی نهایت طلبه!
دقت کردید که دنبال هرکاری که میریم می خوایم بی عیب و نقص و در اوج کمال باشه! اگه غذا می پزیم خوشمزه ترین غذا رو می خوایم، اگه برای مهمونی لباس تهیه می کنیم، می خوایم زیباترین و شیک پوش ترین فرد مجلس باشیم، اگه خونه و ماشین می خریم می خوایم مجلل ترین خونه و بهترین ماشین را داشته باشیم و . . .
اما وقتی که به همه اینها رسیدیم، بازم آروم نیستیم، احساس می کنیم بازم کمه!
بعد هم هرکدوم از اینها میشه دغدغه زندگیمون و فکرمون رو مشغول می کنه و فکر می کنیم باید بیشتر بدویم. اما . . . غافل از اینکه مسیر رو اشتباه گرفتیم.
اگر تو مسیر هرکدوم از اینها به آخر خط هم برسیم بازم کمه!
فکر می کنید چرا؟
برای اینکه :
«انسان خیلی بزرگتر از آن که فکر می کنیم»
برای درک این جمله باید بفهمیم که اصلاً برای چی اومدیم توی دنیا!
«خدا همه عالم را برای انسان خلق کرد و انسان را برای خودش یعنی برای خدا»
خب، پس:
همه موجودات عالم باید در خدمت من انسان باشد و من در خدمت خدا
حالا متوجه شدید کجا رو عوضی گرفتیم؟!
کار ما دقیقاً برعکسه!
ما در خدمت خوراک، پوشاک، شغل، پول، خانه، ماشین و . . . هستیم و هرموقع که هر کدوم از اینها دچار مشکل میشه دست به دامن خدا میشیم!
یعنی خدای ما در خدمتِ . . .


یعنی باید فقط سعی کنیم جهت این فلش رو برعکس کنیم:

ما در خدمت خدا


@ensane_armani